«پرویز» فیلم عجیبی است، از آن دسته فیلمهایی است که بعد از تماشایش به فکر فرو میرویم و با خودمان فکر میکنیم که چه بلایی به سر ما آمده است؟ بشریت تا چه اندازه نسبت به هم نوعش بیتفاوت شده است و… «پرویز» سه سالی میشود که در انتظار اکران عمومی است. با نمایشش در جشنواره فیلم فجر توانست نظر مخاطبان خاص سینما را به خودش جلب کند و بسیاری در انتظار اکرانش بودند. «پرویز» این روزها در گروه سینمای «هنر و تجربه» روی پرده سینماها آمده است. با مجید برزگر ساعتی را به گفتگو نشستیم و از ابتدا تا انتها از «پرویز» حرف زدیم.
ایده نوشتن فیلمنامه «پرویز» از کجا آمد؟
چند سال پیش، زمستان سال ۸۸ بود. درست بعد از اتمام فیلم «بارانهای موسمی.» در ساخت مستندی به شخصیتی رسیدیم، کسی که مسئول تولید نمایشهای رادیویی بود. کارش را به راحتی انجام میداد. شخصیتی که با حجم زیادی از سکوت مواجه است. به غیر از محل کار با بحرانهای زیادی در خارج از محل کارش روبهرو میشود و واکنشهای خشونتآمیز نشان میدهد. این قصه کلی بود که بعد از صحبت با دوستان و همکاران به ایدههای بیشتری رسیدیم و شروع به نوشتن فیلمنامه کردیم و بعد از آن بود که به تم خشونت و قدرت که در فیلم دیده میشود رسیدیم، فیلمنامهای که در طول دو سال بارها و بارها بازنویسی شد و تبدیل به فیلمی شد که این روزها روی پرده سینماست.
در ساخت «پرویز» نگاه نقدآمیزی به طبقه متوسط جامعه دیده میشود، درست است؟
بله، به هر حال این نکته در روابط بین آدمها دیده میشود. به هر حال تصمیم داشتم طبقهای را که میشناختم نقد کنم. نقد نه به معنای واقعی نقد؛ یک نگاه آسیبشناسانه؛ نه به معنای قهرآمیز. ضمن اینکه اصولاً با همین نگاه قهرآمیز مخالفم. اینکه در فیلم نگاه یک سویه طبقه فرودست جامعه را به طبقه متوسط داشته باشیم، نگاه خطرناک و اشتباهی است. باید زاویه درستی را انتخاب میکردیم.
به شخصه نگاه خودتان به طبقه متوسط چیست؟
جواب خیلی کلی دارد، اما طبقه متوسط بخش عمدهای از جامعه ایرانی را در خودش جای داده است. آنچه را که میدانیم این است که طبقه فرودست، بخش کوچکی از جامعه ایرانی است. چیزی که ما در نظر داشتیم این بود که طبقه متوسط بخش زیادی از جامعه هستند، کارمندان شرکتهای مختلف، فارغالتحصیلان دانشگاهها، خانوادههایی که در نسلهای مختلف، طبقه قابل احترام و تصمیمگیرنده در جامعه به حساب میآیند. اگر امکانش وجود داشته باشد در تمام اتفاقات مهم اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری، طبقه متوسط نقش بسزایی دارند. طبقه متوسط به لحاظ بافت و لایه اجتماعی طبقه مهمی است و میتواند روند کلی جامعه را در دست بگیرد. به مرور زمان میبینیم در جامعهای که شاید تعادلی در آن وجود نداشته باشد، آدمهایی که شاید جزو طبقه متوسط باشند، به عقب رانده میشوند. وجود آدمهای تازه به دوران رسیدهای که قابلیت استفاده از شأن جامعهشناسی خودشان را ندارند و با انتخاب کردن یک راه میانبر به ثروتهای کلانی دست پیدا کنند و ممکن است با همان راه میانبر طبقه اجتماعیشان عوض شود و به لایههای بالاتر برسند. به همین خاطر است که باید توجه کنیم که خیلی از مسائل اجتماعی فرهنگی، مخصوص همین طبقه است. هر طبقهای نقصهای خاص خودش را دارد. شاید در مورد جامعه ایرانی بتوانیم بگوییم که سرد شدن روابط اجتماعی یا فاصله زیادی که بین آنها وجود دارد، یکی از همین نواقص است. در جامعه سنتی ایرانی که بافت سنتی در آن در جریان است، محله وجود دارد. همسایهها به هم کمک میکنند، ارتباط کلامی وجود دارد، اما در کلانشهرهاً تقریباً این موارد دیده نمیشود. در همین تهران، در یک آپارتمان دو همسایه ممکن است سالهای سال، کنار هم زندگی کنند، اما همدیگر را نشناسند و حرفی برای گفتن نداشته باشند. این یکی از همان نکاتی است که در ساخت «پرویز» به آن توجه داشتم. شاید بحث این مطرح شود که این نگاه اشتباهی است و نگاه غالبی نیست، من این غالب بودن را رد نمیکنم، اما برای من جالب بوده و دوست داشتم که در مورد آنها قصه بنویسم و فیلم بسازم.
چرا آتیساز را انتخاب کردید، آیا آن را به عنوان بخش مهمی از جامعه میدانید؟
نه، قبلتر هم گفتم. سعی کردم این نگاه را در مردمی که در شهرکهای مختلف شهرهای بزرگ زندگی میکنند حفظ کنم، مردمی که کنار هم به عنوان همسایه زندگی میکنند، اما همدیگر را نمیشناسند. سعی داشتم این را بگویم که زندگی در شهرکها، شهرنشینی مدرن را بر آدمها تحمیل کرد، یا حتی قبل از اینکه بخواهیم به آن فکر کنیم برای ما ساخته شده بود. آنهایی که تجربه زندگی در چنین فضاهایی را نداشتند، به دلایلی مجبور شدند جذابیتهای این نوع زندگی را پیدا کنند. آنها روح شهرنشینی را جذاب دیدند یا کسانی که نمیتوانستند در خانههای بزرگتر زندگی کنند و به ناچار به آپارتمانهای کوچک نقل مکان کردند. در نتیجه شهرک را نشانه و نوعی از زندگی مدرن شهری میدانم. مثلاً در «پرویز» مجموع اتفاقات روز چند دیالوگ کوتاه است که بین آنها رد و بدل میشود.
پرویز که مرد خشنی است، نتیجه خشونتهای قومیت یا این خشونت او یک نوع نماد سمبلیک به حساب میآید؟
قومیت به معنای قومهای مختلف ایرانی نه، اصلاً و ابداً. اولاً اینکه پرویز آدم خشنی نیست و تبدیل به یک فرد خشن میشود. در طول یک دوره کوتاه از پرویزی که آرام است، بچهها را به مدرسه میرساند و مردم بچهها به دست او میسپارند، در طول روز در شهرک به همه کمک میکند، بر اثر یک برخورد سرد و بیتوجهی و کم اهمیت شماردنش تبدیل به یک فرد خشن میشود و به خودش میگوید که حالا کاری میکنم و به آنها نشان میدهم که آنها نمیتوانند مرا حذف کنند. در نتیجه تبدیل به فردی میشود که دست به خشونت میزند. در هیچ جای فیلم هیچ نشانه از قومیت نیست و دلیلی هم برای این کار وجود نداشت. حتی فراتر از این اشاره میکنم که تلاش خودم را کردم و علاوه بر اینکه پرویز در اجتماع خودش قابل بررسی است، در جوامع دیگر هم مطرح میشود و تحلیلی روی رفتار او میشود. این اتفاق برای خود من هم افتاد. در خیلی از نمایشهای خارجی فیلم، در اروپا، ژاپن مطرح میشد که همین قصه میتوانست در هر جای دنیا اتفاق بیفتد و مردم را به فکر فرو ببرد. من هم فکر کردم همه آن نشانههایی که آن را از یک فیلم پیش و پا افتاده که انتظار داریم، حذف کنم. از نشانههایی که ممکن بود اتفاقات درون فیلم را به جریانات داخل کشور ربط دهد دوری کردم. سعی کردم این نکته که فیلم در ایران ساخته شده را حذف کنم. فکر میکنم که این فیلم میتوانست چند سال بعد هم ساخته شود و به نمایش در بیاید، اینکه یک آدمی در شرایطی تبدیل به یک فرد دیگر میشود. این را در نظر گرفتیم که فیلم نشانههای مشخصی نداشته باشد.در این چند سال تا به نمایش در آمدن «پرویز» چرا هیچ کاری انجام ندادید؟
تقریباً بلافاصله بعد از اتمام فیلم «پرویز» دست به کار شدم. برای «پرویز» اتفاقات عجیبی افتاد، به نمایش در نیامد و دوران سختی بود. فیلم در جشنوارههای خارجی زیادی به نمایش در آمد. از همان موقع به دنبال ساخت فیلم جدیدی بودم تا اوایل سال گذشته که فیلمنامهام را برای دریافت پروانه ساخت ارائه کردم و اسفند ۹۲ پروانه ساخت صادر شد و برای ساخت فیلم جدید آماده شدم و تا همین لحظه در حال پیش تولید هستم و مقدماتش را شروع کردم. از سوی دیگر ساختار فیلمهای من مستقل است و با لحنی که برای ساخت آن انتخاب کردهام فهم راحتی ندارد. تقریباً و تحقیقاً دولت هیچ کمکی نمیکند و بخش خصوصی هم برایش سخت است، به لحاظ بازگشت سرمایه و خطری که برای آنها وجود دارد و اینکه به نمایش در نمیآیند. فیلمهای خوبی مانند «قصهها» و «عصبانی نیستم» با یک صحبت ساده گرفتار توقیف و دردسرهای فراوان میشود، فیلمهایی که با آن برخورد سیاسی میشود و همینها شرایط ساخت فیلم را سخت میکند. من تمام تلاشم را داشتم که فیلم جدیدی بسازم. فعلاً مهیا شده است آن هم با شرایط سخت.
چطور شد از مدیوم سینما برای ساخت فیلم استفاده کردید؟ آیا بهتر نبود قصهاش را کتاب میکردید، چرا که مخاطب کتابخوان به راحتی جلب این نوع از قصهها میشود.
بحثهای ریشهای وجود دارد، اما سالهاست کار فیلم میکنم. درسش را خواندهام و سالهای سال است که فیلم میسازم، مستند، بلند و کوتاه. به همین خاطر است که شیوه تعریف کردنش را بلد هستم. بله، درست میگویید، این قصه میتوانست در قالبهای دیگر هم خلق شود. همین حالا ما نویسندگان خوبی داریم که داستاننویسهای فوقالعادهای هستند. من هم در سینما این مهارت را دارم. «پرویز» میتوانست قصه خوبی باشد، اما من ترجیح دادم کاری که دوست داشتم و بلد بودم را انجام دهم.
میخواهم از شما بپرسم که در نوشتن و البته ساخت «پرویز» از ریزش مخاطبی که سینما را به عنوان یک عنصر سرگرمکننده میداند، نترسیدید؟
فکر میکنم در تمام این سالها فیلمهای سرگرمکننده به اندازه کافی ساخته شده است. من خودم را یک فیلمساز فیلمهای سرگرمکننده نمیدانم، تواناییاش را ندارم و بلد نیستم. با احترام به تمام فیلمسازها باید بگویم «پرویز» فیلمی است که مخاطب جدی و فرهیخته جامعه آن را دوست دارد. هر چند خوشحال میشوم که مخاطب عام هم از فیلم لذت ببرد، اما «پرویز» فیلمی است که من ساخت آن را بلد بودم.