
نگاهی به فیلم «پرویز» ساخته مجید برزگر
هیولای درون و قربانیان گناهکار
پیمان شوقی
میگویند ترافیک قصههای سینمایی باعث تمام شدن بن مایهها شده و تماشاچیان پیگیر سینما محکومند که از این به بعد فقط قصههای تکراری را تماشاکنند؛ نهایتاً با نوآوریهای کارگردانان و پرداختهای گوناگون و احیاناً جدید. اگر این قول را بپذیریم پس باید در درجه اول، تماشای فیلمی با قصهای جدید و غیرقابل پیش بینی را یکی از جذابیت های دومین ساخته سینمایی مجید برزگر بدانیم. «پرویز» بنمایهای استثنایی و غافلگیر کننده دارد که البته تنها ویژگیاش نیست، ولی به عنوان یک اثر سینمایی که برای جلب توجه و برقراری ارتباط با توده بزرگی از تماشاگران – و نه فقط گروهی از خواص – ساخته شده، امتیاز مهم و لازمی است.
در واقع «پرویز» جزو آن دسته از فیلمهای غلط اندازی است که ممکن است در نگاه اول بیننده را پس بزند: نه قهرمانی با هیبت ستاره وار دارد و نه در فضاهای چشمگیر با افههای تصویری و صوتی ویژه همراه شدهاست؛ اتفاقاً بر عکس هرچه هست، واقعیتهای روزمرهای است که تازه آن هم خالی از اغراقهای معمول فیلمهای تجاری تصویرشده: مثلاً فضای زندگی و کار پدر در یکی از مجتمعهای مسکونی شمال تهران ممکن بود از نگاه هر فیلمساز دیگری خودش تبدیل به یکی از جاذبههای بصری فیلم شود. ولی در «پرویز» از این خبرها نیست، چرا که خالق اثر بیش از هرکس دیگری بر پتانسیل بالای قصه اثر برای جذب و درگیرکردن ذهن مخاطب آگاه است و انرژی فیلم را بیهوده صرف حاشیههای چشم فریب نمیکند.
در عین حال، برزگر در این فیلم برعکس کار تحسینشده قبلیاش «فصل بارانهای موسمی»، برای درگیرکردن مخاطب ، در پی بازی با خطوط قرمز نرفته و خودش و اثرش را یکسره از تبعات چنین خطراتی رهانیده است. در عوض پیشرفت و بلوغ فکریاش را از طریق انتخاب زاویه نگاه خاص به یک داستان فردی نشان میدهد. داستانی که میتوانست در حد یک خبر صفحه حوادث مطبوعات یا نهایتاً یک آیتم داستانی درجه «ج» تلویزیونی باشد، حالا به واسطه زاویه دید کنکاشگر فیلمساز، تبدیل به دستمایه فیلمی شده که هم بر بیننده خاص و عام تأثیر دراز مدت میگذارد و هم کارکردی اجتماعی یافته نسبت به عواقب برخی رفتارها هشدار میدهد.
«پرویز» داستان پیر پسری است به همین نام که در میانسالی همچنان درکنار پدر و متکی به جایگاه اجتماعی او زندگی میکند. خصوصیات شخصیتی او در کنار هیکل تنومند و غیر عادیاش به ظاهر سیمایی از یک انسان عقب مانده و یک کودک رشد نکرده به او میدهد و شاید به همین خاطر باشد که برخوردهای همه اطرافیانش با او برخوردی کودک گونه است؛ اعتمادی بیدلیل و مبتنی بر معصومیت ذاتی و ناتوانیاش از گناه و خلاف به او دارند و در عینحال همه به خود اجازه میدهند که پند و اندرزش بدهند و امر و نهی یا شماتتش کنند. پرویز، همچون کودک یا انسانی عقب مانده، برای رفع حوائج اولیهاش شامل غذا و سرپناه و پول تو جیبی با این نوع برخوردها کنار آمده و واکنشی نشان نمیدهد؛ برعکس بهگونهای رفتار میکند که به همه اجازه استمرار رفتار نفرت انگیزشان را میدهد. بیشترین کرنش او در برابر پدری است که آشکارا سالهاست وظایف پدری را در قبال فرزندش کنارگذاشته و با او به عنوان موجودی زائد در حاشیه زندگیاش رفتار کرده. و در مقابل، پرویز هم مثل کودکی نیازمند مهر پدر، همواره در مقابل او همان کودک محتاج به نوازش و توجه باقی مانده است.
اما تمام این معادلات به هم میریزد: پرویز با حقیقت تلخی مواجه میشود که او را از اصلیترین نیاز عاطفیاش محروم میکند. پدر به دنبال ایجاد تحول در زندگی شخصیاش پرویز را از خانه میراند و به دنبال آن، پسر تنومندش از تمامی جایگاههای کوچک اجتماعی که داشت و به آنها دلخوش بود محروم میشود (از جمله خرده مشاغلی مثل سرایداری یک شرکت در مجتمعشان یا رانندگی سرویس بچههای همسایه) این مشاغل بیش از مسائل مالی، نیازهای عاطفی و اجتماعی او را به عنوان عضوی مفید در جامعه کوچک پیرامون خود برآورده میکردند و حالا با از دسترفتنشان، پرویز خود را همچون انسانی طردشده و رانده از قبیله مییابد. و داستان اصلی فیلم، داستان واکنش او نسبت به این قضایا و تلاشش برای مبارزه و انتقام گرفتن از کسانی است که با او چنین کردهاند.
روایت برزگر از این داستان که بالقوه میتوانست به یک ملودرام سنتی و اشکآور بدل شود، روایتی پستمدرن و بشدت امروزی است.
به شخصیت محوری فیلمنامه که توجه کنیم، با موجودی ویژه و دارای خصوصیات خاص خود مواجه میشویم که درعین دارا بودن نیازهای عام و اولیه انسانی (سرپناه و توجه) صاحب یکسری ویژگیهای شخصی است که به او فردیتی درخور یک شخصیت اصلی دراماتیک میدهد: چاقی مفرط و چهره شکستهاش در کنار خصایلی مثل خجول و کم حرف بودن و بی ارادگی دربرابر پدر، ضمن آنکه برطبق قوانین درام بلافاصله همدلی و همراهی تماشاگر را برمیانگیزند، سبب میشوند که سیر تغییرات شخصیتی پرویز و مراحلی که در ضربه زدن به اطرافیانش طی میکند بیش از حد هراسناک و غافلگیر کننده جلوه کنند.
از این منظر، هم فیلم و هم شخصیت اصلیاش میتواند بدیل پست مدرن پیرنگ کودک-هیولا در ژانر ترسناک (ماورایی) خوانش شود که با درایت فیلمنامه نویسان و انتخاب مناسبترین نابازیگر ممکن یعنی لِوون هفتوان (که دراصل از دستاندرکاران پشتصحنه سینمای ایران است) صورت گرفته. ضمن آنکه جنس بازی او و اغلب بازیگران دیگر چنان کنترلشده که کوچکترین خللی به واقعگرایی بشدت پرداختشده فیلم وارد نکند (شاید بازیگر نقش شاگرد مسن مغازه پدر و زن همسایه پرویز در خانه جدیدش تنها استثنائات و کاستیهای بازیگری جهان فیلم باشند) از طرف دیگر بارزترین ویژگی سینمایی «پرویز» همچنان که ابتدا ذکر شد پرداخت سینمایی کارگردان است. در واقع بزرگترین دستاورد مجید برزگر در این فیلم، دستیابی به میزانسنهایی است که مضامین نهفته در فیلمنامه را به بهترین وجهی انتقال میدهند. گرافیک چشمنواز نماها و همنوایی یا تضاد خطوط با سوژه در هر قاب فیلم نشانگر جهان بشدت فکرشدهاست که کارگردان برای کارش طراحی کرده است.
اکران دیرهنگام «پرویز» اگرچه نگرانی بایگانی شدن این فیلم به دلیل تعلق نداشتن به سینمای تجاری را برطرف کرده است ولی همچنان ممکن است اکران چرخشی در گروه هنر و تجربه، بسیاری از تماشاگران بالقوهاش را از صرافت تماشای آن بیندازد. «پرویز» فیلمی است که صرف نظر از جاذبههای داستانی و هنری، نگاهی موشکافانه به برخی معضلات اجتماعی دارد که معمولاً در نگاه کلان از دیده پنهان میمانند. از این منظر تماشای این فیلم تجربهای است به یادماندنی که میتواند موجد بحثهایی جدی در مباحث جامعه امروز انسان در تمام دنیا باشد.
منبع روزنامه ایران – صفحه ۹ روز ۲۶ آبان ۹۳