آرش آزادی
«سال ۱۳۷۷ یک رستوران بین راهی در شمال ایران به علت تخلفات بهداشتی بسته شد. چندی بعد «سه» آشپز آن رستوران به علت آنچه پخت گوشت غیرحلال نامیده شد به زندان رفتند. گفته میشود پلیس بعد از اخبار ناپدید شدن چند جوان به صاحبان این رستوران مشکوک شده بود…»
فیلم گربه و ماهی از همین جا شروع میشود، از این پاراگراف که به حادثهای در زمان دور اشاره میکند… اما با دیدن فضای مدرن و جوانان امروزی که برای مسابقه بادبادک بازی اردویی را بر پا کردهاند متوجه میشویم نه ظاهر چهرههایشان و نه سر و وضعشان شباهتی به جوانان سال ۱۳۷۷ ندارد… جریانات فیلم جدید است اما شباهتهایی ضمنی به آن روایت قدیمی دارد که انگار میگوید تاریخ در حال تکرار است. با این حال کسی از اینها در رستورانی ننشسته تا حین غذا خوردن بگوید «چه گوشت مزخرفی! مزه انسان میدهد!» یا هیچ کس به صورت علنی برای کشتن کسی چاقو تیز نمیکند و خبری هم از تصاویر تهوعآور قاتلان روانی که قربانیهایشان را در زیر زمین زنده زنده پوست میکنند نیست… در عوض فیلم ریتم بسیار کندی دارد، غالباً اتفاقات از زوایای دو تا سه بار تکرار میشوند و خبری هم از جلوههای ویژه نیست، پس سؤالی که پیش میآید این است، چرا حین تماشای فیلمی با ریتم کند و طولانی خسته نمیشویم؟ چه عاملی است که باعث میشود بدون پلک بر هم زدنی حس کنیم در ۱۳۰ دقیقه آتی قرار است حادثهای مرگبار رخ دهد… آن هم با توجه به استفاده از پلان – سکانس که به خودی خود میتواند ملالآور باشد. چنین برمیآید که فیلمی با این ساختار جدا از سخت بودنش در پروسه تولید، به نوعی راه رفتن روی لبه تیغ میماند که شهرام مکری بدون آنکه بیفتد با موفقیت از آن عبور کرده است و به باور نگارنده سه عامل باعث میشود که مخاطب روی صندلی خوابش نبرد و میخکوب سرنوشت اثر را بجوید.
۱٫ تعلیق
۲٫ استفاده مناسب از خرده داستان
۳٫ آشناپنداری (که تکنیک نیست اما انگار شهرام مکری برای توجیه نشان دادن چندباره اتفاقات آن را تا درجه تکنیک ارتقا داده است)
اول: شهرام مکری از همان ابتدا مخاطب را در روایتاش معلق میگذارد و مدام طناب سوءظن را تنگتر میکند. اول با اشاره به یک خبر قدیمی که به حادثهای در سال۷۷ پرداخته است- اگر این خبر در ابتدای فیلم نمایش داده نمیشد در بهترین حالت شاهد قدرتنمایی کارگردانی مکری و زمانبندی هنرمندانه اتفاقات بودیم و احساس دلهرهای که مخاطب را تا پایان اثر میکشاند وجود نداشت- بعد تصویر از رستورانی بین راهی با صاحبانی که بستهای گوشت متعفن را از درون بشکهای بیرون میآورند و جوانانی که از آنها آدرس میپرسند و با رفتار عجیب صاحبان رستوران روبهرو میشوند، سپس تلههایی که برای حیوانات کار گذاشتهاند، اما یک نفر جایش چوب انداخته و رستوران بیگوشت مانده و در نهایت خاطرهای طولانی که راجع به تیراندازی تعریف میشود… تمام اینها مخاطب را تا آخرین لحظه فیلم مظنون به این میکند که صاحبان رستوران قاتل هستند اما این سوءظن تا آخر قطعی نمیشود. تماشاگر میداند که قتلی در جریان است اما در بازی پیدا کردن قاتل گیر میافتد و در هر صحنه به حدس و گمان میپردازد…
دوم: خرده داستانها هستند که باعث میشوند سکونها و حرفهها که بهوجود آمدنش به واسطه ندادن کات و تنوع مکان در یک فضا اجتنابناپذیر به نظر میرسد از بین برود… این خرده داستانها هم روایت تیراندازی صاحبان رستوران را شامل میشود و هم خاطرات و اتفاقات جالبی که مربوط به جوانان درون کمپ است و در واقع آنها را معرفی میکند و نیازی نیست که کمپیها نقش کلیدی را ایفا کنند چون از دید مخاطب هر کدام از آنها از همه جا بیخبرند و میتوانند یکی از قربانیان گربهای باشند که به دور آنها میچرخد!… همچنین خدمت دیگر خرده داستانها فضاسازی است که بیشتر و بیشتر به موقعیت عجیب کمپ و همسایهاش کلبه- رستوران به دنبال گوشت را دامن میزند.
سوم: عامل آخر آشناپنداری است که باعث توجیه تکرارهای اثر از زوایای مختلف میشود. در دو یا سه روایتی که از کاراکترها گفته میشود به خواب و آشناپنداری اشاره میشود، مثل آنجایی که پرویز به دانشجوی صنعتی شریف میگوید: «آقا من همین صحنه رو تو خواب دیدم. شما الان میخواستی کاری کنی» و دانشجوی صنعتی شریف هم با تعجب تأیید میکند و اتفاقات، دوباره تکرار میشود و یا آنجایی که دوقلوهای یک دست درباره یک خواب مرگبار میگویند… مسأله اینجاست که وقتی آشناپنداری از طرف پرویز مطرح میشود از آن وقت بار جدیدی روی اثر میآید و انگار این مفهوم در خدمت توجیه تکرار صحنهها برمیآید، بعد از آن مخاطب خیال میکند ممکن است هر بخش که از زاویه دیگر تکرار میشود به نوعی تکرار خواب گونهای از آن باشد و این توجیه در بافت اثر پنهان شده است. در نتیجه با آن که در ابتدا و طول اثر به سرنخ اتفاقات اشاره میشود اما با یک نقشه درست از لو رفتن ماجرا جلوگیری میشود و این عوامل به پیشبرد بینقص روایت و اتمسفر (فضا) مناسب فیلم (که موسیقی هم نقش پررنگی در آن ایفا کرد) منتهی میشود. این را هم باید درنظر گرفت که تازگی و تجربهگرایی اثر در جذابیتاش بیتأثیر نبوده است و نشان دهنده آن است که مخاطب سینمای ایران بشدت از آثاری با خط روایی نو، تجربی و تفکر برانگیز استقبال میکند.
منبع : روزنامه ایران – ۲۶ آبان ۹۳