گروه سینمای ایران – عظیمه کنعانی:
«من از سپیده صبح بیزارم» برخلاف چیزی که با شنیدن عنوان آن به ذهن می رسد، یک اثر سینمایی رمانتیک نیست. علی کریم تلاش کرده با دستمایه قرار دادن بیماری سندرم دان، یک معضل اجتماعی و مدرن امروزی را که همه اعضای جامعه درگیر آن هستند، به نقد بکشاند. با این کارگردان جوان درباره اولین فیلمش گفت و گویی داشتیم که پیش روی شماست:

ابتدا بگویید چطور شد که نام فیلم شما یک تغییر ۱۸۰ درجه ای پیدا کرد؟
-نام فیلم ابتدا «من عاشق سپیده صبحم» بود، اما برای حضور در جشنواره سال ۹۱ با این اسم مخالفت شد و ما پروانه نمایش را با عنوان «من از سپیده صبح بیزارم» گرفتیم که به نظرم با موضوع فیلم نیز انطباق بیشتری دارد.
درباره اکران گروه هنر و تجربه چه نظری دارید؟ از اینکه فیلم تان در این ساختار به نمایش در آمده راضی هستید؟
-متأسفانه تا همین چند وقت قبل نظر مثبتی نسبت به اکران این دست از فیلم ها وجود نداشت. ما هم تمایل داشتیم که اثر را در گروه سینمایی اصلی به نمایش در بیاوریم، اما میسر نشد و حالا خوشحالم که گروه هنر و تجربه برای توجه به این فیلم ها دست به کار شده است. گروه هنر و تجربه بهترین فرصت برای اکران فیلم های متفاوت به حساب می آید؛ فیلم هایی که با سیاست سینماداران نمی خوانند و مجالی برای اکران اصلی پیدا نمی کنند. تا امروز به این دست از فیلم ها انگ بی مخاطبی می خورد، اما اخیراً می بینیم که برخی از همین فیلم ها مثل «ماهی و گربه»، «پرویز» و … با استقبال خیلی خوبی مواجه شده اند و حتی یک اثر کاملاً مستند مثل «شش قرن و شش سال» ساخته آقای میرطهماسب نیز مورد توجه واقع شده. پس این فیلم ها هم مخاطب خاص خودشان را دارند و با یک سیاست گذاری درست می توانند در جایگاهی که شایسته آنهاست قرار بگیرند.
فیلم شما در یک کلام درباره سندرم دان یا به قولی همان بچه های ابدی است؟
-نه موضوع اصلی فیلم سندرم دان نیست. موضوع فیلم آن تنهایی حادی است که منجر به استفاده زیاد از شبکه های مختلف اجتماعی میشود.
اما شاید آنان بهانه ای برای ورود به بحث هستند.
-بله شاید. چون آنان آدم هایی صادق ترند و واقعیت های اجتماعی را خیلی بهتر از دیگران باز می نمایانند.
این بازیگران مبتلا به سندرم دان را چطور پیدا کردید؟ از روانشناس هم بهره گرفتید؟
-حسین اسکندری یکی از بازیگران ماست که برادر آقای عبدا … اسکندری است و بازیگر دیگرمان مهسا ظریف است که برادرش هم در فیلم نقش برادر او را ایفا میکند. آنان از دوستان قدیمی من هستند و با این بچه ها از نزدیک آشنایی دارم. به همین دلیل هم بود که برای پرداخت بهتر قصه نیازی به دعوت از کارشناس یا روانشناس ندیدم، چون یک شناخت نسبی از این بچه ها داشتم.
«من از سپیده صبح بیزارم» تا چه حد بر پایه فیلمنامه ساخته شده و چقدر بداهه در آن دخیل بوده است؟
-فیلم ما کاملاً بر اساس متن جلو رفت و صرفاً سعی ما بر این بود که مستندگونه به چشم بیاید، وگرنه هیچ بداهه ای در اجرا به کار نرفته است. این بچه ها دیالوگ هایی از پیش تعیین شده داشتند و از همین نظر ما کار سختی داشتیم. من باید آنان را بر اساس یک میزانسن از قبل طراحی شده جلوی دوربین حرکت می دادم و با توجه به وضعیت خاص ادراکی آنان طبیعتاً با مشکلاتی روبرو بودم، اما روی هم رفته اتفاق دلچسبی بود.
شما در آینده نیز باز به سراغ چنین سوژه های دور از نظری می روید؟
-دقیقاً همینطور است و به همین دلیل امیدوارم گروه هنر و تجربه وسعت بیشتری پیدا کند. این روزها مشغول نوشتن دو فیلمنامه هستم و بر اساس تأثیری که روی من می گذارند، یکی از آنان را انتخاب می کنم و می سازم. یکی از آنها «تک درخت کدخدا محمدعلی» نام دارد.
درباره «چاله» هم صحبت کنید. سرنوشت آن چه شد؟
-این فیلم در سال ۸۸ تنها نماینده ایران در هفته منتقدین فستیوال ونیز بود و آنجا به نمایش در آمد. «چاله» اولین فیلم من به حساب می آید اما چون پروانه نمایش ویدئویی دارد، تا امروز فرصت نمایش آن حاصل نشده است. امیدوارم روزی در همین گروه هنر و تجربه روی پرده برود.
انتخاب بازیگران شما برای «من از سپیده صبح بیزارم» با توجه به اینکه همه از عوامل سینمایی هستند، باید کار ساده ای بوده باشد و تنها می توان از بابک کریمی به عنوان بازیگر شاخص یاد کرد.
-بله من با آقای کریمی از فستیوال ونیز آشنا شدم. برای ایفای نقش کارگردان در فیلمم به کسی احتیاج داشتم که هم شناخته شده نباشد و هم در مقام یک فیلمساز باورپذیر باشد، به همین دلیل او شاید بهترین گزینه موجود بود.
بقیه عوامل را هم سعی کردم از بچه های پشت صحنه سینما انتخاب کنم تا مخاطب بلافاصله آنان را قبول کند. در فیلم تقریباً همه نقش خودشان را بازی کرده اند، اما استثنائاتی هم هست. مثلاً کسی که در فیلم صدابردار است، در واقعیت به این حرفه اشتغال ندارد، هر چند که با این هنر غریبه نیست و کار صداگذاری را انجام می دهد. درباره انتخاب فیلمبردار اما تأکید داشتم حتماً یک فیلمبردار واقعی در این نقش ظاهر شود. در کل، شاید اولین مخاطب این فیلم خودم بودم.
اگر قائل به وجود رابطه بین قصه گو بودن فیلم با میزان مخاطب آن باشیم، برنامه شما برای فیلمسازی هایتان در آینده چیست؟
– فیلم بدون قصه یا بدون مخاطب اساساً موجودیت ندارد. فیلم ها می توانند روایت متفاوت داشته باشند اما هرگز بدون قصه نیستند. اگر گاهی در مواجهه با یک اثر سینمایی، چنین برداشتی می کنیم، برای این است که به آن جنس از سینمایی عادت کرده ایم که اتفاقاً ایرانی نیست. انتظار نداشته باشید مخاطب شبکه جم برای دیدن فیلمی مثل فیلم ما به سینما بیاید. جالب است که حتی رسانه های سینمایی نیز وقتی صحبت از قصه گویی در سینما میشود، چیزی شبیه همان روایت ها را در ذهن دارند. باید دانست حذف تراژدی، ملودرام، وجه عاشقانه و … قصه را از قصه بودن ساقط نمی کند. خیلی از ما داریم به گونه ای زندگی می کنیم که هیچ اتفاق عجیب و غریبی در زندگی مان نمی افتد، اما اگر لب به سخن باز کنیم می توانیم آن را درست شبیه یک قصه تعریف کنیم.
سینما بدون قصه معنی ندارد و بنابراین همه فیلم های من با هر رویکرد کارگردانی و سینمایی که داشته باشم، از قصه بهره مند است.
و حرف آخر؟
-امیدوارم مطبوعات از اکران هنر و تجربه نهایت حمایت را به عمل بیاورد، چون از نگاه من این یک بزنگاه تاریخی است که قرار است در کنار جریان اصلی سینما شکل بگیرد و تأثیر بگذارد، همانطور که جریان فیلم های مستقل سینمای آمریکا بر فیلم های تجاری هالیوود هم تأثیر گذاشته است.

منبع : بانی فیلم