فیلم را در فرصت تنهایی اى که پیش آمد دیدم از این بابت خوشحالم. اول فکر کردم که سخت باشد نوشتن براى فیلمى که بخشى از زندگى‌ات را ثبت کرده ولى حالا بعد چند روز مى بینم راحت‌ترین کار دنیاست.
راستش من حکایتى را که مجتبى از «شوق نامه» روایت کرده در ذهنم خلاصه‌تر دیده‌ام. و جزئیاتى که در فیلم آمده را گاهى فرعیاتى مى بینم که اصل حکایت را مقدارى‌‌ رها مى کنند. سادگى هاى بازیگوشانه بسیارى هم بوده در میان ما که کنه ذات هر کداممان را که معطوف بوده به موسیقى و دوستى، بیشتر نمایان مى کرده تا وقت هایى که مثل بچه هاى منضبط نشسته‌ایم به تمرین و ضبط؛ کاش آن زندگى کردن‌هایمان را بیشتر مى نمایاندیم به مجتبى تا ثبت کند تا یادمان بماند و همه بدانند که پنج سال در کنار هم زیستن یعنى نوعى درهم تنیدگى خواه ناخواه؛ چیزى که من در خلال فیلم مى دیدم که به شکل محتومى در همه ما ده یازده نفر رسوخ کرده. گروهى بی نظیر و بی همتا که با همه حرف هاى متعارف و غیرمتعارف تنها دغدغه‌شان موسیقى است و دوستى به معناى واقعىِ شایدى بایدى. بهزاد و نگار و سیامک و احسان و آرش و سامر و ساناز، دوستان موسیقى (آرام بخش وجود) من بوده‌اند. فیلم مجتبى این حلقه را اگر به شما بنمایاند فیلم موفقى ست.
مُشک بوینده نه عطار گوینده؛ گاهى این هم در حواشى حرف هاى فیلم روى روانم راه مى رود. این را دریافته‌ام که آنچه مخاطب از دشوارى درک مى کند تلاش جسمانى است؛ رنج روحى و عرق ریزان ما در طول کار، عمق درک ما از موضوعى که به آن معطوفیم و… نه قابل و نه لازم است که به مخاطب منتقل شود چرا که او این را تا زندگى نکند درک نمى کند و هر آنچه باید درک کند در اثر باید مستتر و قابل رمزگشایى باشد (تحیرمان را وقتى که در اوایل انقلاب گوینده هاى رادیو تلویزیون از تلاش بى وقفه عوامل پشت صحنه براى دیدن یک گزارش نصفه نیمه مى گفتند و منت می گذاشتند هیچ وقت یادم نمی رود). هر اثر هنرى در شکل نابش بیانگر ذات خودش است و اینکه ما براى انجام این کار چه زحمتى متحمل شده‌ایم یا نه، چیز قابل نمایشى نیست چه رسد به گفتن مستقیمش. اگر فیلم مجتبى این راه را نرفته باشد فیلم موفقى ست.
شورى که از تمرین‌ها و زیبایى هاش دستمان را گرفت و کشیدمان و بزرگمان کرد تا چشم بازترى داشته باشیم به دریچه هاى گشوده موسیقى، روزهایى که تک تکمان غرق زیبایى هاى نویافته ذهنمان بودیم و در سکوت شخصی مان براى بیان بهتر زیبایى‌ها زمزمه‌شان مى کردیم، شیدایى بى حدِ جارى در «نهاوند کبیر» و «راست کار محتشم» و «نیریز» و… شور نهان نهاد ما را اگر فیلم مجتبى نشان داده باشد، فیلم موفقى ست.
حضورشان هیچ‌گاه با موسیقى منافات نداشت تا تمرین‌ها و ضبط را پشت سر مى گذاشتیم. انگار گاهى هم که نبودند، حس مى کردیم یک جاى ضبط و تمرین مى لنگد. بار‌ها سوال هاى ذهنى‌ام را بى پاسخ‌‌ رها کردم: میرتهماسب چه در این کار دیده که تدارکاتش از ما براى کار بیشتر است؟ [دوست دارم اینجا از شکلک خندان این روز‌ها مرسوم در مکاتبات الکترونیکى استفاده کنم:)] مى گفتم نقش منفى این فیلم را که بازى مى¬کند؟ و نقش مثبتش را؟ موتور محرکش چه نیروى بازدارنده اى است؟ این سوال بزرگ را اگر فیلم مجتبى جواب گفته باشد، فیلم موفقى است.

*نوازنده رباب و عضو گروه عبدالقادر مراغی
منبع : بولتن ۷