فرهیختگان:
پارسال و در سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر، فیلمهایی که در بخش «نوعی تجربه» پذیرفته شده بودند به سالنی کوچک و بیکیفیت در طبقه پایین برج میلاد تبعید شدند. همزمانی نمایش این آثار با فیلمهای بخش مسابقه که در سالن اصلی برج میلاد به نمایش در میآمد باعث شد این فیلمها مهجور و نادیده بمانند. هر چند اکران هنر و تجربه فرصتی برای تماشای فیلمهایی از این دست – که مخاطبان خاص و محدودی دارند– را فراهم آورده است اما هنوز هم این فیلمها با دشواری به مصرفکنندگان محصولات فرهنگی میرسند. «بیداری برای سه روز» ساخته مسعود امینیتیرانی یکی از این فیلمهاست که این روزها بر پرده سینماهای تهران نمایش داده میشود. گفتوگو با مسعود امینیتیرانی کارگردان این فیلم را میخوانید.
«بیداری برای سه روز» ایده اولیه درخشانی دارد که برای مخاطب جدیتر سینما بهشدت کنجکاوی برانگیز است. برای شروع بحث بد نیست از این ایده اولیه شروع کنیم.
در طول سالهایی که به ساخت فیلم کوتاه مشغول بودم همیشه به این ایده فکر میکردم، اینکه اگر به من بگویند سه روز دیگر یا به عبارت بهتر دقیقا ۷۲ ساعت بعد خواهی مُرد، چه واکنشی نشان میدهم؟ در این ۷۲ ساعت چه میکنم، چه کسانی را میبینم و کجا میروم. این فکر همیشه با من بود تااینکه شرایط ساخت نخستین فیلم بلندم فراهم شد. میخواستم با حضور دو نفر که جلوی دوربین به مدت سهشبانهروز نمیخوابند و در داستان قرار است در پایان این مدت بمیرند، ایده خودم را اجرایی کنم. کار سختی بود. پیشتر و به مناسبتهای مختلف بین ۴۸ تا ۵۰ ساعت را بیدار مانده بودم و میدانستم در چنین شرایطی آدم ساعت به ساعت تحلیل میرود؛ چه به لحاظ فیزیکی و چه به لحاظ ذهنی. اما بیداری برای مدت سهشبانهروز کار به مراتب دشوارتری به نظر میرسید چراکه هرچه از زمان آخرینبار خوابیدن میگذرد بدن و فکر دچار نقصان میشوند و طبق شواهد پزشکی این وضعیت در روز سوم بغرنج و حتی خطرناک میشود. با چنین ایدهای به سراغ پیدا کردن دو بازیگر حرفهای که تحمل انجام چنین ریسکی را داشته باشند، رفتم.
ابتدا روی کدام بازیگرها نظر داشتید؟
همان ابتدا این ایده را با سهیلا گلستانی مطرح و از او دعوت کردم در این فیلم حضور پیدا کند. او هم رفت و چند روز بعد ضمن اعلام آمادگی برای حضور در فیلم، پرویز پرستویی را برای قرارگیری در نقش نفر دوم پیشنهاد کرد. پرستویی از ایده خوشش آمد و میخواست در ساخته شدن فیلم همکاری کند. انگیزهای که او پیدا کرده بود به همه ما هم تسری یافت تا «بیداری برای سه روز» را جلوی دوربین ببریم.
روند اجراییشدن ایده در طول فیلم و در چارچوب یک اثر مستند – داستانی چگونه پیش رفت؟
قرار را بر این گذاشتیم که دو بازیگر با نیت بیدار ماندن برای ۷۲ ساعت خود را آماده کنند. داستان هم همان بود که گفتم. فرض را بر این گذاشتیم که این دو نفر بیماری دارند و پزشک به آنها گفته تا سهشبانهروز دیگر عمرشان به پایان میرسد. حال میخواستیم ببینیم که این دو نفر در این ۷۲ ساعت چه میخواهند، کجا میروند و چه میکنند. با این ایده و با برنامهریزیهای دقیق قبلی کار را آغاز کردیم. پاییز پارسال پرویز پرستویی و سهیلا گلستانی درگیر پروژه «میهمان داریم» بودند و بلافاصله پس از پایان فیلمبرداری آن کار و در حالی که همزمان ما مراحل پیشتولید را میگذراندیم، آمدند و پس از چند روز صحبت سهنفره و البته معاینات پزشکی کار را آغاز کردیم.
از ابتدا قرار بود به شیوه کاملا مستند پیش بروید؟ منظورم این است که واقعا هر کجا پرستویی و گلستانی میخواستند بروند رفتید یا از قبل برنامه ریزی هم داشتید که چه مسیری را در این ۷۲ ساعت طی کنید.
تقریبا همهچیز را به عهده خودشان گذاشتیم، اما این به معنای آن نبود که برنامهریزی و پیشبینی نکرده باشیم. از قبل یک تیم پزشکی را برای حضور دائمی با گروه فیلمبرداری آماده کرده بودیم که ضمن معاینات منظم، هرگاه کسی از افراد گروه دچار مشکل ناشی از بیخوابی و خستگی شد، از آنها مراقبت کند. باغی را در شمال تهران اجاره کرده بودیم که این دو نفر اگر خواستند به آنجا بروند. با رستورانی هماهنگ شده بود که اگر پرستویی و گلستانی خواستند ضیافتی برپا کنند، آنجا بروند. خودرو و مینی بوس هم برای تردد به مکانهای مختلف و حتی بیرون از تهران پیشبینی شده بود که همانگونه که در فیلم میبینید با آن به روستای زادگاه پرستویی هم رفتیم.
کنترل و اداره گروه تولید با توجه به اینکه مقدار زیادی از فیلم را میتوان بداهه دانست و با توجه به دشواری کار در شهر تهران بهویژه وقتی هیچ چیز از قبل مشخص نیست، حتما کار دشواری بوده. چه تمهیدی برای کاهش این مشکلات اندیشیدید؟
ما در حقیقت سه حلقه طراحی کرده بودیم که دو شخصیت اصلی را احاطه میکردند تا مشکلی برایشان پیش نیاید. حلقه اول که خودم هم در آن حضور داشتم با یک دوربین (که اغلب در دست خودم بود) نماهای درشت را میگرفتیم و خواستههای کارگردان و دو بازیگر را اجرا میکردیم. حلقه دوم هم با یک دوربین دیگر نماهای درشتتر را میگرفت و از ورود عوامل غیرضروری مقابل دوربین جلوگیری میکرد. در حلقه سوم فضاهای خارجی کنترل میشد و تیم پزشکی و خودروهای ما برای هرگونه استفاده مورد نیاز حاضر بودند. این سه حلقه بهطور مستمر با یکدیگر در ارتباط بودند و همه در لحظه میدانستیم که کجا قرار است برویم یا چه اتفاقی قرار است بیفتد. به شکل تقریبی هم موفق بودیم و کارها درست پیش میرفت.
بازیگران در طول این سهشبانهروز با توجه به فشار ناشی از بیخوابی واکنشهای غیرقابل پیشبینی نداشتند؟آیا عصبانیت پرویز پرستویی و مشاجرهاش با شما از قبل طراحی شده بود؟
طبعا مشکلات ناشی از بیخوابی و فیلمبرداری روی آنها فشار میآورد، ولی در این فشار با هم سهیم بودیم. من و برخی اعضای گروه هم این سه روز را بیدار ماندیم و از نزدیک در حال تجربه اتفاقی که جلوی دوربین و حواشیاش میافتاد، بودیم. آن مشاجره هم از قبل برنامهریزی شده نبود و آقای پرستویی به دلیل خستگی مفرط و اختلافنظرهای کوچکی که هنگام آغاز فیلمبرداری با من پیدا کرده بود، در آن لحظه از من عصبانی بود و اعتراض کرد.
قرار بود شما هم به عنوان کارگردان مقابل دوربین حضور داشته باشید؟
از ابتدا قرار نبود من جلوی دوربین حاضر شوم. البته این آمادگی ذهنی هم وجود داشت و اگر موقعیتی پیش میآمد که در راستای اهداف طراحی شده اولیه ساخت فیلم باشد، امتناعی نداشتم. لحظهای که پرستویی برآشفته شد و اعتراض کرد دوربین روی دوش من بود که آن را به دستیارم دادم و خودم جلوی دوربین حضور پیدا کردم تا پرستویی بهطور مشخص با من بهعنوان کارگردان وارد چالش شود. خودم هم کمی جا خورده بودم ولی درنهایت این را هم بخشی از این ۷۲ ساعت میدانستم و معتقد بودم که بخشهایی از آن میتواند در نسخه نهایی هم بیاید.
نسخه نهایی شما همین زمان را داشت؟
نه. از میان راشهای ۷۲ ساعت فیلمبرداری به نسخهای حدودا دو ساعت و پنجاه دقیقهای رسیدیم که با توجه به شرایط نمایش فیلم در سینماهای کشور و همچنین تحمل و حوصله تماشاگر، این مدت زمان را خودم کاهش دادم تا فیلم قابلیت اکران داشته باشد. در سینمای جهان ساخت فیلمهای چندینساعته رایج است و همانطور که میدانید کسانی مثل اندی وارهول و دیگران هم فیلمهای تجربی با مدتزمانهای خیلی زیاد ساختهاند.
فیلم من هم کاملا تجربی بود اما باید برای اکران عمومی و حوصله تماشاگر ایرانی هم تمهیدی اندیشیده میشد و مدت فیلم به همین دلیل در نسخه نمایشداده شده، کمتر است.
گلستانی و پرستویی واقعا در این ۷۲ ساعت نخوابیدند؟
به گفته تیم پزشکی، پرستویی دو یا سه بار در این ۷۲ ساعت، برای چند ثانیه با چشمان باز خوابید. به لحاظ علمی ثابت شده که گاهی اوقات فرد بر اثر خستگی مفرط و در حالی که چشمانش باز است ممکن است همه علائم خواب را نشان دهد. برای پرستویی هم برای چند ثانیه این خواب مصنوعی به وجود آمد. روز سوم وضعیت جسمانی گلستانی کمی دگرگون شد و ناگزیر تحت مراقبت و آزمایش پزشکی قرار گرفت؛ صحنهای که در فیلم هم میبینید. گروه پزشکی به او گفتند ادامه این وضعیت برایت دشوار است و بهتر است کار را رها کنی و بخوابی. او هم دلخور بود که چرا به جای تقویت روحیه دارند او را از تلاش بازمیدارند. اینجا من هم تصمیم گرفتم ارتباط گروه پزشکی با بازیگران کمتر شود و با فاصله همراه ما باشند.
اگر پیش از پایان مهلت ۷۲ساعته هریک از این بازیگران نمیتوانست بیدار بماند و میخوابید، چه سرنوشتی برای فیلم و ایدهاش رخ می داد؟
از قبل به آن فکر کرده بودم و این احتمال را میدادم که از ساعت پنجاهم به بعد (شاید حتی زودتر از آن) یکی از دو بازیگر نتواند بیدار بماند و بخوابد، آنگاه او را از قصه حذف میکردم و فیلم را با نفر دوم ادامه میدادم.
و اگر آن نفر دوم هم میخوابید؟
آنگاه میتوانستم بگویم تلاش ناموفقی در ساخت یک فیلم تجربی داشتهام. به این هم فکر میکردم. از ابتدا سناریوهای احتمالی متعددی درباره آنچه در این سه روز خواهد گذشت را مرور کرده بودم و برای هر موقعیتی، پیشبینیهای لازم برای ادامه کار را داشتم. اگر هر دو میخوابیدند همانجا فیلم به پایان میرسید و من در فیلم نشان میدادم و میگفتم که در ساعت فلان، دو بازیگر نتوانستند بیدار بمانند و کار متوقف شده و داستان به پایان رسیده است. مثل همان مرگی که ابتدا برای بعد از بیداری سهروزه این دو پیشبینی شده بود. انگار که زودتر از ۷۲ ساعت جان سپردهاند