
ابوالفضل صفاری در گفتگو با صبا از «از تهران تا بهشت» میگوید
من هیچ سیاهنمایی درباره ایران نکردم
المیرا حصارکی: «تهران تا بهشت» دومین فیلم ابوالفضل صفاری است، اما اولین فیلمی است که به کارگردانی او روی پرده سینماها نشسته است. اولین فیلم او با وجود تمام تعریف و تمجیدهای داخلی و خارجی و حضور در جشنوارههای معتبر، همچون مونترال، رتردام، سیدنی، واشنگتن و… هنوز رنگ اکران را به خود ندیده است و این نکتهای است که خاطر کارگردان را آزرده کرده است، چرا که همیشه و همهجا عنوان کرده است که برای مردم این مرز و بوم فیلم را ساخته است و دوست دارد عکسالعملهای مردم را در سینماها ببیند. ساعتی با او به گفتگو نشستیم و از «تهران تا بهشت» را جستجو کردیم.
چطور شد قصه «تهران تا بهشت» به سراغ شما آمد؟
واقعیت این است که قصد اولیه من از داستان، سفر گروهی به کویر است و تمام اتفاقهایی که در فیلم شاهد آن هستیم، قرار بود برای یک گروهی که در کویر کمپ کردهاند بیفتد و برعکس فیلم، کاراکتر اول داستان زن بود. بیشتر دغدغه ذهنی من جامعه است، روابطی که در جامعه شکل میگیرد. رفتاریهایی که در جامعه شاهد آن هستیم، من را بر آن داشت که این موضوع را به همراه حسین آبکنار در قصه فیلم بگنجانیم. خود من دوست داشتم لحظههایی از زندگی شخصیتهای فیلم را به نمایش بگذارم. در فیلم اولم همینطور است، خیلی قصه درگیر نمیشود. درام در آن وجود ندارد و بیشتر شبیه روایت یک خطی از زندگی است. دوست داشتم در این فیلم هم این تجربه را داشته باشم.
میگویید دوست ندارید قصه در فیلم جاری باشد، اما مخاطب ایرانی به سینما میرود تا یک قصه را روی پرده سینما ببیند.
این قضیه کاملاً درست است. بارها در مصاحبههایم گفتهام. مشکلی که سینمای ما پیدا کرده است، سوار شدن روی موجهای گاه و بیگاه است. در مقطعی روی موج فیلمهای کیارستمی و مقطعی دیگر روی موج قصههای داستانگوی آقای فرهادی هستیم. من مخالفتی با این موضوع ندارم، میگویم دورهای در سینما بوده که روایتهایی از کارگردانهای مختلف داشتهایم. برای مثال بیایید «دونده» را با فیلم «ناخدا خورشید» مقایسه کنید، «ناخدا خورشید» را با «روسری آبی» یا «دونده» را با «هامون». به نظر من باید دوباره این اتفاق به وجود بیاید. به خصوص اینکه بچههای دهه شصت و هفتاده به بعد، تحملشان نسبت به سینمای مستقل و تجربی کم شده است.
اجازه بدهید که با این حرف شما مخالفت کنم، بچههای امروزی، همین بچههای دهه شصت، نسبت به قدیمیترها، ارتباط بیشتری با فیلمهای گروه «هنر و تجربه» پیدا کردهاند.
میتواند اینطور باشد، اما چیزی که من میگویم در ساختار وجود دارد. تفاوت ساختاری در سینمای ایران خیلی کم دیده میشود. مثلاً همین حالا «پرویز»، «ماهی گربه» و «تهران تا بهشت» را با هم مقایسه کنید. هیچ کدام از فیلمها، از لحاظ فیلمنامه، ساختار و… با هم سنخیتی ندارند. این تفاوت در این فیلمها دیده میشود. اینکه آیا «تهران تا بهشت» فیلم خوبی بوده یا نه؟ برای من اهمیت چندانی ندارد، مهم این است که من یک تجربهای داشتم و یک کار متفاوت را انجام دادم. این کار متفاوت من مخالفان و موافقان خودش را دارد. به هر حال در اشل جهانی هم سیاهنمایی نکردم؛ اگر این فیلم در فستیوالی پذیرفته شده، من هیچ سیاهنمایی از ایران نشان ندادم. این برای من بهعنوان فیلمساز در اشل جهانی و داخلی است یک تجربهای بوده. تجربهای که به من نشان میدهد آیا موفق بودهام یا نه؟
چرا تنهایی تا این اندازه برای شما جذاب است؟
سؤال خیلی جالبی است؛ من یک شعری از مولانا میخوانم «هر زمان نوعی شود دنیای ما/ بیخبر از نو شدن اندر بقا/ پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است / مصطفی فرمود دنیا ساعتی است. این شعری است که مصرع اولش خیلی برایم جذاب است. نکتهای در مورد تنهایی بگویم؛ تنهایی برای ما و کسانی که در ایران متولد شدهایم و زندگی میکنیم، مردم شرایط سختی را داشتهاند، اما از همه مهمتر این است که مردم ما نمیتوانند اجتماعی زندگی کنند. همیشه خود محور هستند. اصولاً کار گروهی را نمیتوانیم انجام دهیم. هر کسی دوست دارد رئیس خودش باشد، این مشکل تاریخی ماست. یاد نگرفتهایم که کار گروهی را به خوبی انجام دهیم. با تمام این تفاسیر حس میکنم که تمام ما ایرانیها تنها هستیم. حتی در ورزشهای تیمی هم به اندازه ورزشهای تک نفره موفق نیستیم. در یاداشتی که برای حضور فیلم در فستیوال «روتردام» نوشتم هم به این نکته اشاره کردم؛ شاید یک انسان نتواند آینده و سرنوشتش را تغییر دهد، اما میتواند آینده یک جامعه را اصلاح کند. حرف از «تهران تا بهشت» همین است. با این شرایط، اجتماع و رفتارهای اجتماعی، آوانگارد شدن جامعه و مدرن شدن خانوادهها، نمیتوانیم به جایگاهی برسیم.
در ساخت فیلم نگاه جامعهشناسی و خانواده برای شما پر رنگ بود یا آن نگاه عارفانه؟
جامعهشناسی، نقدهایی که در مجله «ورایتی» روی فیلم نوشته شده است، برداشت جامعهشناسی است. هر چند که برداشت داخل کمی تفاوت دارد و درست نیست.
چرا دو گونه برداشت از فیلم شده است، مخاطب ایرانی چرا آن برداشت جهانی را ندارد؟
یک مسئلهای در این میان وجود دارد. ما فیلمسازها نسبت به خوراکی که تحویل مخاطب میدهیم، کم مسئولیتی کردهایم. در دورهای بعد از دوره آقای خاتمی و هشت سال آقای احمدینژاد، فیلمهای سطح پایین کمدی برای مخاطب به نمایش گذاشتند و مخاطب اصلی سینمای ایران از سینما دور شد. آیا فیلمهای «هامون» و «سگ کشی» پرفروش نبودند؟ اینگونه میشود که آن مخاطب زود با یک سریال، سینما را ترک میکند، ما باید مخاطب اصلی سینمای ایران را دوباره به سینما برگردانیم. قشر متوسط رو به بالا که از آنها دعوت میکنیم به سینما بازگردد. حضور نسل جدیدی از کارگردانان همچون محسن امیریوسفی، رضا درمیشیان، عبدالرضا کاهانی، شهرام مکری، بایرام فضلی و… میتوانیم این مخاطبان را به سینما بازگردانیم.
با این تفاسیر فیلم حرف ناحسابی نمیزند، پس چرا میگویید که با فیلم برخورد درستی نشده است؟
دو اتفاق خیلی من را ناراحت کرد. یک روزی یکی از فیلمسازها آمد و در جواب به همین سؤال که چرا چنین برخوردی را با فیلم «تهران تا بهشت» میکنند گفت: «چون تو جز هیچ باندی نیستی!» من جز هیچ باندی نیستم. من تهیهکننده خودم هستم. کار میکنم و فیلم میسازم. پخشکننده خارجی خودم را دارم. من جز گروه خاصی نیستم و برخوردهای خوبی با من نمیشود. در مورد این فیلم هم حرفهای زیادی زدند. نمود کاراکتر فرهاد را در پورشههایی است که در سطح شهر میبینیم. این سیستم جامعه من است. من ما به ازای جامعه را ساختم موضوع در مورد شخصیتی به نام فرهاد است، کسی که رانتخوار است! حالا بچه دار شده است و میخواهد محیط زندگیاش را آرام کند. زنش به دنبالش است. ما در حال نشان دادن شهر تهران هستیم. همین. قرار است مخاطب خودش را در این فیلم تماشا کند. قرار نیست قصه خاصی را ببیند. دوست داشتم بگویم درست زندگی کن.
در فیلم اول از چهره استفاده نکردید، چطور برای فیلم دوم سراغ چهرههای سینمایی رفتید؟ صرفاً برای فروش؟
نه، صرفاً برای نمایش و اکران. فروش برای من اهمیت چندانی ندارد.
خودتان چه سینمایی را دوست دارید؟ سینمای قصه گو، روایی، معناگرا…
من شخصاً مستند سازم و به نظرم سینما تصویر است. باید با تصویر قصه بگویی. سینما تئاتر نیست، سینما کتاب نیست، تصویر است. اگر از من بپرسید کارگردان محبوبت چه کسی است، میگویم عباس کیارستمی. کسی که اگر در هر جای دنیا زندگی میکرد، یک میدان یا خیابان را به نام او زده بودند. برای من تصویر مهمتر از قصه است. البته فیلم بعدی من یک موضوع عاشقانه است که قصه هم دارد. شاید آخرین فیلمم باشد. فیلم «بیسایه» که دو ماه دیگر آن را در ایران کلید میزنم.
چرا از «تهران تا بهشت»؟
آنجایی که ما رفتیم بهشت نبود. اگر پایان فیلم ممیزی نمیخورد بهشت برای مخاطب ملموستر بود؛ فیلم با رؤیای مهناز افشار در کویر تمام میشود. به دلیل ممیزی پایان را عوض کردیم. اگر آن پایان را میدیدیم، بهشت ملموستر بود. ما بعد از آن وارد فضایی میشویم که پر از شکوفههای گیلاس است.