
نقد بانی فیلم درباره فيلم «پرويز»
نفسهای سنگین یک نوجوان ۵۰ ساله!
آرش ملکی: «پرویز»، یکی دیگر فیلم هایی است که در دومین دوره اکران فیلم های خاص تر (شما بخوانید ساختارمندتر، استانداردتر و قابل بحث تر) در قالب پدیده فرخنده هنر و تجربه فرصت نمایش پیدا کرده.
فیلم را مجید برزگر از چهره های شناخته شده فیلم کوتاه، دو سال پیش به عنوان دومین فیلم بلندش ساخته. (هیچ رمزی در تقارن این دو تا عدد ۲ وجود ندارد!) پرویز، داستان مردی ۵۰ ساله است که با پدرش در شهرک آتی ساز زندگی می کند. سردی روابط پدر و فرزند از همان سکانس کباب خوری سرمیز در اوایل فیلم، به خوبی پرداخت می شود. «باید بذاری گوشت خوب تو آب گوجه پخته شه.» دستورالعملی که پدر مقرراتی و سردمزاج، چندین بار به طور مکانیکی در مقابل هر توجیه پرویز تکرار می کند.
کنش بیشتر قاب ها، تنها محدود به خوردن وعده های غذایی مختلف و نوشیدن چای و سیگار کشیدن در سکوت می شود و در پسزمینه همه اینها، نفس های سنگین پرویز است که هم یادآور وزن زیادش است و هم انگار ناآرامی درونی اش را بیشتر می کند. پرهیز از احساسات گرایی و ملودرام در هر نمای فیلم موج می زند و این، در کنار نماهای بلند و کم کات و قاب های ثابت و کم کنش، فیلم را بیش از پیش به سینمای اروپا و به خصوص اروپای شرقی نزدیک می کند.
برزگر به واسطه این نوع گرایش فرمی و تم نوجوانانه فیلم اولش، «فصل باران های موسمی» با گاس ون سنت قابل مقایسه است. البته پرویز هم به نوبه خود، فیلمی نوجوانانه است. کاراکتر پرویز یک نوجوان پیر است که زندگی در محدوده پدر مقرراتی اش فرصتی برای بروز التهاب های آشوب گرانه نوجوانی برایش فراهم نکرده و او را به صورت کودکی در دستان پدر سلطه طلب نگه داشته. کودکی که با وجود محبت و رسیدگی همه جانبه اش به اطرافیان، مورد تمسخر همه شهرک است. فراموش نکنیم تنها کسی که رابطه ای شبیه به دوستی با پرویز پیدا می کند، پسر نوجوان و کلافه همسایه است.
وقتی پدر تصمیم به ازدواج مجدد می گیرد، پرویز را مودبانه از خانه بیرون می کند. پرویز که ناگهان به دل اجتماع پرتاب شده، نوجوانی از دست رفته اش را بازمی یابد و در مقابل اطرافیان و اجتماعش می شورد. پرویز هرکاری در توان دارد می کند تا شهرک را در غیاب خودش، ناآرام و ناامن جلوه دهد تا به ساکنان قدرنشناس بفهماند کارهای به ظاهر پیش پا افتاده او چقدر بااهمیت بوده اند.
تم اصلی فیلم، همین تغییر گرایش پرویز مودب و آرام به سمت تاریکی است. تمی که در این سال ها طرفداران بیشتری پیدا کرده. از نظر جریان شناختی شاید شورشی در مقابل مثبت نمایی و پایان خوش های زورکی و حال به همزنی که خیلی از فیلم ها را ناقص می کرد. همان عاملی که باعث شد سازندگان مجموعه عظیمی مثل جنگ های ستاره ای، که سه فیلم اول شان پیروزی نیروهای انقلابی بر دیکتاتوری امپراتور و نیروی پلید دارث ویدر بود، در سه فیلم دوم، پروسه چگونگی تبدیل جمهوری به دیکتاتوری و تبدیل شدن شوالیه جدای شجاعی مثل آناکین اسکای واکر به دارث ویدر خبیث را نشان دهند. در سال های اخیر، این گرایش به رسانه محافظه کارتری مثل تلویزیون هم رسیده و شاهد سریال هایی مثل دکستر (یک قاتل زنجیره ای به عنوان قهرمان داستان) و به خصوص برکینگ بد (ناگهان بد شدن) هستیم. تم درونی پرویز را بیش از هرچیز با همین مجموعه برکینگ بد می توان برابر دانست. وینس گیلیگان خالق این مجموعه هم کاراکتری به اسم والتر وایت ساخته بود که از یک معلم مدرسه آرام و سربه زیر تبدیل به یک غول مواد مخدر می شود. خود گیلیگان در مورد کاراکترش می گفت می خواسته کاری کند که مردم در برخورد با هر کدام از پله های پلیدی که والتر برمی دارد،از خودشان بپرسند آیا هنوز هم این کاراکتر را دوست دارند؟ خط داستانی پرویز هم همین طور است. بیننده با تمام وجودش می خواهد پرویز در برابر ظلم و تحقیری که تحمل می کند، واکنشی نشان دهد و اولین گام های پرویز در مقابله با اجتماع سرکوب گرش، همدلی بیننده را برمی انگیزد. البته کارهای او قابل دفاع نیست و همدلی با چنین ضدقهرمانی، از همان نوع است که به قول هیچکاک، وقتی پلیسی در تاریکی دنبال دزد پنهان شده می گردد، دعا می کنیم پیدایش نکند. با پیشرفت داستان، با هر عمل پلید تازه ای که از پرویز می بینیم، همراهی با او، سخت تر و سخت تر می شود.
اگرچه پرویز بیشتر لحنی اروپایی و آرام دارد، ولی از غافلگیری و نقاط اوج دراماتیک هم غافل نیست. در بعضی جاها حتی تعلیق آفرین هم هست. مثلا پرویز قضیه مسموم کردن حیوانات شهرک را به پدرش می گوید و این باعث می شود جایی که چند نفر از اهالی، غریبه ای را متهم به این کار می کنند، حضور پدر روی پله ها و نگاه سرزنش آمیزش به پرویز، نگرانی از احتمال لو رفتن او را به وجود بیاورد. از همین المان، در موقعیتی که پرویز با یک جعبه شیرینی منتظر ورود پدر و نامادری اش از دفتر ازدواج است هم استفاده می شود. وقتی پرویز جعبه شیرینی را باز می کند، در ناخوداگاه تماشاگر احتمال مسموم بودن شیرینی ها هست. پدر و نامادری هم انگار به همین خاطر، بی توجه از کنار او می گذرند و پرویز برای راحت شدن خیال بیننده، خودش پشت در، شروع به خوردن شیرینی ها می کند. از این منظر شاید بتوان یک الگوی دیگر برای سینمای برزگر قائل شد و آن، فیلم های میشائیل هانکه است. فیلمساز اتریشی الاصل که بیشتر فیلم های فرانسوی می سازد و با همین لحن و ضرباهنگ، موقعیت های تعلیقی سنگینی می آفریند. ولی از سوی دیگر، برزگر عمدا از کنار موقعیت هایی که ذاتا تعلیق آفرینند، به راحتی می گذرد. اشکان (پسر نوجوان همسایه) در خانه پرویز متوجه صدایی در انباری می شود ولی این صحنه با درگیری آنها بر سر توله سگ پسر که پرویز دور انداخته، قاتی می شود و آن قدرتی که باید و شاید را ندارد. همین برخورد دوگانه با درام و بلاتکلیف بودن بین ایجاد تعلیق یا فرار از آن است که پایان فیلم را این طور بلاتکلیف رها می کند. اینکه پایان باز از کجا و کی در سینمای ایران مد شد، داستان دیگری است، ولی اگر نخواهیم تسلیم یک مد و جریان خاص باشیم، باید توجه کنیم که بهترین پایان برای داستانی که با حوادثی خاص نقطه گذاری شده باشد، یک پایان بسته و مشخص است. پرویز کارهایی را انجام می دهد که پلید، ضداجتماع و انتقام جویانه است. ما شاهد جزء به جزء این کنش هاییم و چون فیلم، قواعد قصه گویی را تا اینجا رعایت کرده، در آخر می خواهیم ببینیم او تاوان این کارها را می دهد یا نمی دهد، نه اینکه وسط یکی از این کارها او را رها کنیم.
مثال های سینمایی این نوع پایان بندی را به راحتی می توانید در فیلم های هانکه جستجو کنید. کافی است نگاهی به بازی های سرگرم کننده، زمانه گرگ، پنهان، روبان سفید، و حتی عشق بیندازید. در کل پرونده کاری او تنها به یکی دو فیلم با پایان باز برمی خورید که آن هم به فراخور نوع داستان و شخصیت ها بوده مثل معلم پیانو.
نسل جدید فیلم های شهری ایران، گرایش جدیدی هم پیدا کرده اند و آن پرداخت داستان در محدوده شهرک های تهران است. شهرک هایی مثل همین آتی ساز یا اکباتان (که لوکیشن ۱۳ ساخته هومن سیدی و فصل باران های موسمی هم بوده). شهرک هایی که اگرچه در همان ساختار طبقه متوسط شهری تهران قرار می گیرند، اما خرده فرهنگ و مناسبات خاص داخلی خود را هم دارند و برای فیلمسازان منبع خوبی برای پرداخت درام های منسجم در یک محدوده تعریف شده هستند. پرویز نمونه بسیار خوبی از این نوع سینماست و می تواند از پایه گذاران این زیرژانر جدید در سینمای ایران باشد. در شهرک پرویز، درست مثل شهرهای کوچک فیلم های وسترن، کلانتر (نگهبان) معمولا بی عرضه، شهردار (رییس هیات مدیره) معمولا سیاست زده و منفعت طلب، کافه چی (اینجا صاحب خشکشویی) معمولا محرم اسرار و سنگ صبور شب های تنهایی، پیدا می شود. در این شهرک ها هم وقتی نیروی قانونی (نگهبان) در انجام وظایفش ناتوان می نماید، اهالی خودشان تامین امنیت را به عهده می گیرند که باعث کشمکش های دراماتیک می شود. این نوع استفاده فیلمسازان نسل جدید از این شهرک ها، از آن مقوله های جامعه شناختی و روان شناسی جمعی است که تحلیل دقیق و مفصلی می طلبد.