دنیا عیوضی
او در جست وجوی لحن های نو و بعضا گمشده در سینمای ایران مسیری را برای ساخت فیلمی متفاوت گشود. مسیری تازه که برای برون رفت از تکرار در فیلم های اجتماعی لازم به نظر می رسید. مجید برزگر کارگردانی است که ساخت چند فیلم مستند و تجربی را در کارنامه خود دارد و اکنون «پرویز» روایتی دیگر از اوست که بر پرده سینما قرار دارد. برزگر می گوید: «من در حین نوشتن فیلمنامه، دو مورد کلیدی را در ذهن متصور بودم و با دوستانم روی آن کار کردیم. مفهوم قدرت و آن بخش ویرانگر و تاریک قدرت بود که برای ما موضوع مهمی بود و به آن می اندیشیدیم. دیگری؛ آدم هایی که نادیده گرفته می شوند یا آدم هایی که تحقیر می شوند مد نظر ما بود. این موضوعاتی بود که آن زمان لااقل من فکر می کردم در پیرامون مان است و دغدغه ام بود». پرویز به روایت مجید برزگر با نگاه متفاوت خود توانسته جوایز متعددی را در جشنواره های داخلی و خارجی از آن خود کند. به بهانه اکران این فیلم با این فیلمسازش به گفت وگو نشستیم.
*«پرویز» دست کم برای بخشی از نسل ما اثری عجیب به شمار می رود. ایده اولیه فیلم از کجا آمد؟ یا می توانم سئوال را اینطور مطرح کنم که «پرویز» محصول چه دورانی از زندگی شماست؟
من فیلم «فصل باران های موسمی» را در سال ۸۸ ساخته بودم، فضا و حس و حال آن فیلم هم به شدت متاثر از زمانه و شرایط بود. بعد از اینکه فیلم ساخته شد در جشنواره فجر آن سال به نمایش درآمد و البته همان طور که پیش بینی می کردم و چندان هم ناراحت نیستم اقبالی در جشنواره نداشت. اما از طرفی دیگر در میان مخاطب جدی و منتقدین سینما بازتاب های خوبی داشت و من از آن انرژی گرفته بودم. همه این ها باعث شد که من برای ادامه مسیر و ساخت فیلم جدید مصمم تر شوم. آن دوران هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی دوران خاصی بود. شخصا در آن گروه و طبقه ای که زندگی می کنم و در روابطی که دارم، نوعی سرخوردگی و تلخی فردی می دیدم. در عین حال از قبل قصه ای داشتم درباره کسی که در رادیو کار می کند و مسوول ساخت افکت و صداهای نمایش های رادیویی است. روزی که برای ساخت فیلم مستند ژاله علو به رادیو رفته بودم خود آن آدم را نه ولی کسی را دیدم که اینکار را می کرد و برایم جالب آمد که چنین شخصیتی را بنویسم. ایده های اصلی فیلم پرویز از آنجا شکل گرفت درباره آدمی که که از صبح تا عصر در سکوت کار می کند و به نظر می رسد خیلی دیده نمی شود و در مواقعی نادیده گرفته می شود. انباشت این میزان سکوت و این حجم خلا در این آدم در قصه ذهنی من می توانست تبدیل به یک شخصیت جالبی شود. بعد از اینکه قصه را نوشتم با توجه به شرایط و زمانه ای که بود و من هم مثل خیلی های دیگر متاثر از این دوران بودم، ایده های دیگری را به قصه اضافه شد. بحث قدرت، بحث نیروی خیر و شر و هر آن چه که بخشی از آن را در فیلم می بینید. آن قصه کلی و آن طرح را با همکارم «حامد رجبی» که دوست قدیمی من است و فصل باران های موسمی را هم با هم نوشته بودیم مطرح کردم، او استقبال کرد و البته ایده های خیلی جذاب تری را هم به فیلم اضافه کرد از جمله اینکه شخصیت ها به صورت «پدر و پسر» باشند. در دورانی که احساس ظاهرا خوشایندی در شهر می دیدیم، اما رفتار خشن تری را در زیر پوست جامعه وجود داشت به این فکر کردیم که شخصیت منفی جذاب طراحی کنیم. الگوها را هم از همین نمونه های جامعه پیدا کردیم. کمی که پیش رفتیم دوست دیگرمان «بردیا یادگاری» به ما اضافه شد، ما یک تیم سه نفره تشکیل دادیم و شروع به نوشتن و اتود زدم کردیم. من خیلی زود متوجه شدم که فیلمی خواهم ساخت که مایل نیستم در ژانراجتماعی یا سیاسی باشد. دست کم می خواستم روایتگر لایه های زیرین آن باشد. بنابراین هر آنچه نشانه های واضح تری از اجتماع ما بود را در فیلم کمرنگ تر کردم و به زیر ساخت ها و لایه های پنهان تر فیلم بردیم، به این فکر می کردیم که چگونه می توان فیلمی ساخت که قابل تعمیم به دوران مختلف باشد؟
*اشاره می کنید که مفاهیم اجتماعی و سیاسی صرف را برای ساخت فیلم در نظر نداشته اید، بنابراین از آنچه مد نظرتان بود بگویید.
من در حین نوشتن فیلمنامه، دو مورد کلیدی را در ذهن متصور بودم و با دوستانم روی آن کار کردیم. مفهوم قدرت و آن بخش ویرانگر و تاریک قدرت بود که برای ما موضوع مهمی بود و به آن می اندیشیدیم. دیگری آدم هایی که نادیده گرفته می شوند یا آدم هایی که تحقیر می شوند مد نظر ما بود. این موضوعاتی بود که آن زمان لااقل من فکر می کردم در پیرامون مان است و دغدغه ام بود. کسانی که صاحب این قدرت ها شده اند و شاید خیلی هم صلاحیت نداشته باشند و این تاخت و تازها رخ می دهد. وقتی که فیلمنامه تمام شد من فکر کردم که پرویز شبیه آن آدم هایی که من فکر می کردم نشد. یعنی آن الگوهای ذهنی که برای پرویز در نظر داشتیم خیره شدن به او باعث شد من حقوقی را برای پرویز متصور شوم و در مواردی به او حق دهم. مواردی دیگر مثل این که مسوولیت جامعه درباره فرد چیست و بالعکس، مفهوم شهر در یک مدرنیسمی که من به آن اشاره کردم، این ها دغدغه اصلی ما بود.
*صادقانه بگویید؛ «پرویز» می تواند مصداق سیاه نمایی باشد؟ برای این می پرسم که فیلم حواشی زیادی را از سر گذراند…شاید اکران آن در گروه سینمایی هنر و تجربه نیز دلیل بر همین باشد…
خیر؛ من با طرح عنوان سیاه نمایی مشکل دارم. فیلم های زیادی در این سالها متهم به سیاه نمایی شدند. تقریبا حد و مرز مشخصی را نمی شود در اطلاق این واژه به فیلم ها در نظر گرفت. اما اگر که منظور از سیاه نمایی همان تعریف خود واژه است یعنی نمایش سیاهی ها است در این مضمون به خودی خود مشکلی نمی بینم. یعنی فیلم هایی که با نمایش آن ها پرتوها و نورهایی بر این سیاهی ها تابیده شود و دست کم اگر راه حلی پیشنهاد نمی کنند اما نمایش آن ها به کسانی که در جایگاه مدیریت هستند یادآوری می کند که بنشینید و این ها را ببینید. من با این مفهوم سیاه نمایی مشکلی ندارم. علیرقم این تعریفی که می گویم، اما در مورد پرویز چندان موافق نیستم که واژه سیاه نمایی را به آن اطلاق کنیم. ما یک موقعیت فردی را نمایش داده ایم و آدمی که از یک موقعیت به موقعیت دیگری تبدیل می شود. مفاهیم جامعه شناسانه و روانشناسانه و فلسفی برای ما مهم تر بود. نمایش آدمی که در یک شرایطی تبدیل به یک چهره دیگری می شود. سیاه نمایی به بخشی از فیلم های اجتماعی ایران اطلاق می شود که می خواهد راجع به موضوعات روز و مسایل مبتلا به آن حرف بزند. پرویز در ظاهر، هیچکدام این ها نیست. پرویز می توانست سال ها پیش تر یا سال ها بعد تر ساخته شود، یک موقعیت انسانی را نمایش دهد و درباره اش بحث شود. همین طور پرویز می توانست نه تنها در تهران امروز بلکه در هر کشور دیگری ساخته شود. من سعی کردم کمی نگاهم را به لحاظ فرم، سینما توگرافی و مضمونی به سمتی ببرم که فیلم بعد از چند سال تاریخ مصرفش را از دست ندهد.
*حال و هوای فیلم خیلی ایرانی به نظر نمی رسد… شکل رابطه پدر – فرزندی، آشوب ، .سکوت و مولفه هایی از این دست. قصد ترسیم چه فضایی را داشتید؟ چه پیغامی را می خواستید به مخاطب منتقل کنید با این فضا…
من فکر می کنم پرویز یک فیلم کاملا ایرانی و تهرانی است. از نشانه های ساده ای که فیلم در تهران فیلمبرداری شده و به زبان ساده حرف می زنند می توان آن را دریافت. سوال من این است که چه چیزی یک فیلم را ایرانی می کند و رنگ و بوی ایرانی به آن می بخشد. آیا زبان است؟ آیا نمایش موقعیت شهری آن است؟ نمایش معماری است؟ آیا نمایش خطوط سنتی ایرانی است؟ تصور من این است که امروز ایران به شدت شبیه چیزی است که در پرویز دیده می شود. روابط سرد و با فاصله پدر و پسرهایی که روابط آن با هم به حداقل رسیده است، همسایگانی که در طول سال یکبار با همدیگر دیدار می کنند. من معتقدم پرویز کاملا یک فیلم تهرانی است. اما با آن تعریف که در فیلم هایی که در تهران ساخته می شود و یک نوع رئالیسم در آن ها است مثل نمایش ترافیک، موتور سیکلت ها، پیاده رو ها، میدان آزادی، برج میلاد و نشانه های این چنینی نیست. من فکر کردم به لایه های پنهان تر آن بروم. فیلم را از این نظر برای خودم یک فیلم ناتورالیستی می دیدم، یعنی چیزاهایی که در ذات، درون و طبیعت هستند. سعی کردم که در پرویز به آن ریشه و آن درون برسم. در ظاهر به نظر می رسد که فیلم هیچ ربطی به این جا ندارد اما خودم فکر می کنم فیلم متعلق به اینجا است.
*پسری بعد از سال‌ها زندگی با پدر به ‌دنبال ازدواج مجدد وی، از خانه پدری و شهرک محل زندگی‌اش دور می‌شود. پسر که تا قبل از این ماجرا شاید مورد احترام اهالی شهرک بوده، ناگهان با چهره سرد و بی‌رحم اهالی شهرک محل زندگی‌اش روبه‌رو می‌شود و دست آخر او را از کار بیکار می‌کنند. پسر به‌دنبال شغلی جدید است تا بتواند زندگی خود را ادامه دهد. این اتفاقات باعث می شود تا فیلم در آخر با شورش او علیه پدر و اهالی شهرک پایان یابد. برای ما از رابطه پدر و پسری که در ذهن ترسیم کرده بودید بگویید…
من پیر پسری را تصور کردم که تا ۵۰ سالگی با پدر زندگی می کند، پدری را تصور کردم که آدم خشک و منضبطی است و البته حق هم دارد، پدر دارای یک شغل مثل کارمند عالی رتبه یا یک نظامی بوده است. رابطه اش با پسرش از ابتدا حداقلی بوده است و بعد از مرگ مادرش این رابطه به صفر می رسد و این ها یک رابطه معمولی دارند. پرویز پسری است که خودش را رها کرده و هیچ ارتباطی با خودش ندارد و راجع به خودش هیچ تصمیمی نمی گیرد. از آن هیکل فربه، ریش و موهای ریخته اش پیداست که دیگر کاری به کار خودش ندارد، در زندگی اش مدام پرسه زده تا به این سن رسیده است. یک فضای پدر – پسری این چنینی را در ذهن ترسیم کرده بودم؛ موقعیتی که وقتی پدر او را به خاطر ازدواج از خانه بیرون می کند این از نظر پسر بی رحمانه می آید و پسر بر می گردد که شاید حتی با مهر و عشقی که دارد به نوعی نمایش قدرت و نمایش خودنمایی برای پدر داشته باشد. برای این که بگوید که تو درمورد من اشتباه می کردی و وقتی که من بودم شرایط بهتر بود. اما این وعده تاریکی است و ممکن است در این تاریکی به هر مسیری برود همچنان که پرویز هم این مسیر را رفت.
*شما در «فصل باران‌های موسمی» به مسائل نوجوانان و جوانان طبقه متوسط پرداختید.در حین نوشتن فیلمنامه و ساخت پرویز هم به نسل جوان فکر می کردید؟
به این نسل با چنین تعریف مشخصی فکر نمی کردم. نه تنها راجع به نسل چهارم بلکه به هیچ نسلی فکر نمی کردم. ما فقط به ایده ای که داشتیم پایبند بودیم. خود من و ارتباط هایم چندان با این نسل فاصله نداریم و احتمالا سلایق مشترکی با هم داریم و در جهاتی نگاه مشترکی به جهان داریم، این ها در من به عنوان یک شهروند وجود دارد؛ شهروندی که مثل بقیه در یک کلانشهر زندگی می کند و با همه خوب و بد شهر درگیر است. بنابراین آنچه که من در این موقعیت احساس می کنم شاید با خیلی از آنهایی که از فیلم استقبال می کنند، مشترک باشد و خوشبختانه این روزها که در حال اکران فیلم هستیم بحث ها و نقد های بی نهایت مفصل و جدی درباره فیلم می بینم. بحث هایی که برای من هیجان انگیز است و فکر می کنم فیلم توانسته است با گروهی که مد نظرم بود ارتباط بگیرد.
*تا آن جایی که فیلم را در سینماها کنار مخاطب تماشا کردید، نوع استقبال و ارتباط برقرار کردن نسل چهارم را با آن چگونه دیده اید؟
آن چیزی که من از کامنت ها و یادداشت ها متوجه شدم این است که ظاهرا شخصیت را دوست داشته اند و قبول کرده اند. فکر می کنم حتی با او احساس نزدیکی کرده اند و برای من این نکته مهمی است. در نمایش های دانشگاهی و سینما تکی که خودم حضور داشتم و بعد از نمایش فیلم به نقد و بررسی فیلم نشستیم، به شکل عجیبی ارتباط نسل جوان را با شخصیت پرویز نزدیک دیدم. از گفته های آنها می شد فهمید که با این شخصیت احساس نزدیکی کردند و این که پرویز کار درستی می کند که برمی گردد و آن بلاها را سر این ها می آورد و عصیان و آشوبی که در او دیده اند را خوب دانستند، این برای من خیلی جذاب بود. ما هم وقتی فیلم را طراحی می کردیم در نظرمان بود که انگار پرویز باید به این سمت برود و حالا می بینیم که خیلی ها هم با ما هم عقیده هستند. جدا از این که بخواهیم خشونت را توصیه و ترویج کنیم، عملکرد پرویز و تصمیمی که او می گیرد در خیلی ها مشترک بود.
*آیا این عصیانی که در پرویز دیده می شود مربوط به دوران ساخت فیلم بود؟
بله؛ پرویز محصول آن دوران است و باید به این شکل ساخته می شد.
*آیا «پرویز» را می توان در دسته بندی فیلم های تجربی گنجاند؟
پرویز برای من فیلم تجربی نیست. من مدل هایی از این فیلم را قبلا دیده ام. یعنی استراتژی سینمایی آن قبلا انجام شده است. سینمای تجربی به معنای سینمایی است که سعی می کند در سینما نو گرایی ایجاد کند، کارهایی که پیش از آن در سینما رخ نداده است. اما پرویز الگوهایی در سینما دارد، از این نظر به عنوان فیلم تجربی حساب نمی شود. تجربی هم به خودی خود عیب و حسن نیست و تجربی نبودن هم عیب و حسن نیست. مهم این است که جهان فیلم در هر قالبی که می خواهیم در بیاید. من سعی کردم در اجرا به لحن جدید تری برسم، اما من معتقدم در همین لحن هم فیلم های مشابهی حتی در ۴۰ یا ۵۰ سال پیش در سینما ساخته شده بود. در سینمای ایران فیلم هایی مثل یک اتفاق ساده، طبیعت بی جان و خشت و آینه ساخته شده است که زبان خاصی دارد و هنوز هم تازه است و به نوعی پرویز ریشه اش در آن دسته از فیلم ها است. تا حدی هم وام دار نوعی از سینمای متفاوتی است که در اروپا شکل گرفت. اشکالی هم در این نمی بینم و سعی کردم که در کنار آن ها راه بروم.
* عنصر سکوت در فیلم «پرویز» برجسته دیده می شود… مفهوم خاصی در پس آن دنبال می شود؟
این سکوتی بود که در جامعه و روابط آدم ها می دیدم. خود این سکوت آبستن حوادث و اتفاقات زیادی است. این نگفتن ها، دلیلی بر حرف نداشتن نیست بلکه به نوعی موید این موضوع است که گوش شنوایی نیست و زبان همدیگر را آن طور که می بایست، نمی فهمیم. وقتی که این فاصله میان آدم ها زیاد می شود همه ترجیح می دهند سکوت کنند. سعی کردم این را در ساختار فیلم بیاورم و آن حجم سکوت را در طراحی صوتی فیلم بگنجانم. صدایی جز خس خس نفس های پرویز در فیلم شنیده نمی شود. جدا از صداهایی مثل راه رفتن، درب باز کردن و صداهای معمولی که باید شنیده شود. بدون موسیقی و بدون هر طراحی صدای ذوق زده ای به لحنی رسیدیم که به نظر عجیب می رسد، اما من فکر می کنم عجیب نیست.