
گفتوگو با محمدرضا لطفي، كارگردان فيلم روايت ناپديد شدن مريم
ترس به سبک ایرانی
روزنامه اعتماد: درباره ترس در فیلم بهتر است بگویم این فیلم مستقیما شما را نمیترساند! یعنی قرار نیست در صحنهیی سر فردی بریده شود یا روحی از دیوار رد شود که شما به واسطه آن بترسید. وقتی فیلم را دیدید و از سالن خارج شدید، تازه به فکر فیلم میافتید و جنس ترسش به این صورت است، ترس بعد از دیدن فیلم. یعنی در واقع ترس مویرگی
علی کیانی موحد/ در حین برگزاری جشنواره فیلم فجر سال ٩١ بود که در خبرها آمد فیلمی با نام ساروخ به کارگردانی محمدرضا لطفی و تهیهکنندگی مرتضی شایسته پروانه ساخت گرفته است، در آن زمان در توضیح این خبر تنها به این نکته اشاره شده بود که این فیلم در ژانر وحشت است و قرار است اثرمتفاوتی با دیگر آثار این حوزه باشد. پس از آن دیگر خبری نبود تا در جشنواره ٩٢ این فیلم با نام روایت ناپدید شدن مریم در بخش نوعی تجربه به نمایش درآمد و در میان هجمه فیلمهای پارسال تا حدی دیده شد، اما اکنون با گذشت دو سال از پروانه ساخت این فیلم و یک سال از تولید آن، روایت ناپدید شدن مریم در گروه هنر و تجربه به اکران عمومی درآمده و توانسته است مورد توجه قرار بگیرد. لطفی خود که از منتقدان و سینمایینویسها محسوب میشود بهشدت بر ایرانی بودن جنس ترس فیلم خود تاکید دارد. به مناسبت اکران فیلمش که میتوان گفت اثری متفاوت در این ژانر است با وی به گفتوگو نشستیم.
ژانر وحشت در سینمای ایران بیشتر یک ژانر شکست خورده است. سوال اول را در این باره بپرسم که چرا اصلا ژانر وحشت در سینمای ایران وجود ندارد؟! در تمام تاریخ سینمای ایران شاید در کل ١٠ فیلم در این ژانر هستند که میتوان به آنها اشاره کرد…
به نظر من همان ١٠ فیلم هم وجود ندارد. تنها یک فیلم در ژانر وحشت سینمای ایران وجود دارد که هنوز هم اکثر مردم از آن یاد میکنند و آن هم «شب بیست و نهم» است. ژانر وحشت مثل ژانر کمدی به جغرافیا خیلی وابسته است. همان طور که ممکن است من با شنیدن یک لطیفه امریکایی هیچ عکسالعملی نشان ندهم اما آن امریکایی از خنده ریسه برود، ممکن است یک امریکایی هم با دیدن فیلمهای ژانر کمدی ما مثل ورود آقایان ممنوع، هیچ واکنشی نشان ندهد. جنس ترس ایرانی با جنس ترس امریکایی یا اروپایی خیلی متفاوت است. هرفردی با توجه به باورهای فولکلور و مذهبی خودش، نوع ترس خاصی دارد. بخش دیگر اینکه ژانر وحشت به تکنیک بسیار وابسته است. سینمای ایران از لحاظ تکنیک هیچوقت به سینمای امریکا نمیرسد. به عنوان مثال نزدیک به ٨٠ سال از ساخت فیلم بربادرفته گذشته اما هنوز در سینمای ایران نمیتوان سکانس آتشسوزی آن خانه را به آن زیبایی و کاملی به تصویر کشید. در نتیجه وقتی در ژانر وحشت میخواهیم فیلم بسازیم اکثر دوستان به فرهنگ و باورهای خودمان توجه نمیکنند و میخواهند کپی از فیلمهای هالیوودی بسازند، پس محصول تولید شده یک فیلم بیهویت فرهنگی است که از منظر تکنیکی هم فرسنگها عقب است. به همین دلیل مخاطب به این نتیجه میرسد فیلمهای اصلی هالیوودی در این ژانر به مراتب برایش جذابتر است تا فیلمهای ایرانی که به خاطر همین ضعفها تبدیل به یک اثر درجه چندم نسبت به نسخه اورجینال خود شدهاند!
جواد نوروزبیگی، تهیهکننده پستچی سه بار در نمیزند، معتقد است یکی از بزرگترین مشکلات سینمای ایران این است که فیلمنامه خوبی در سینمای ایران نداریم، چه برسد به اینکه بخواهد در ژانر وحشت باشد. از سوی دیگر مردم دنبال صحنههای خشن مانند فیلم اره هستند. با توجه به این نکات، چه شده که شما تصمیم گرفتهاید برای نخستین کار سینمایی بلند سراغ این ژانر سخت بروید؟
در ابتدا بگویم که اره را جزو ژانر وحشت نمیدانم. به نظرم در این ژانر باید به جن گیر و طالع نحس و پارانورمال اکتیویتی اشاره کرد. ریسک خیلی بزرگی انجام دادم به دلیل اینکه کار اولم بود و از سوی دیگر در ژانر شکست خوردهیی میخواستم فیلمی نوین بسازم! یعنی اینکه فرم و ساختار این فیلم برای نخستین بار در ایران شکل گرفته است. به عنوان نویسنده من داستانهای فراوانی در ژانر وحشت نوشتهام و این ژانر را خیلی دوست دارم. همین علاقه شخصی باعث شد که ریسک این کار را قبول کنم. البته باید قبول کرد که مردم هم به این ژانر بسیار علاقه دارند. برای اینکه کارم متفاوت باشد، تصمیم گرفتم کاری را بسازم که مبتنی بر فرهنگ ما باشد، یعنی جنس ترس این کار با فرهنگ ما ایرانیها هماهنگ شده است. از سوی دیگر در بحث تکنیک به این نتیجه رسیدم که تکنیک را از کار حذف کنم و فیلم مبتنی بر تکنیک تولید نشود. به همین دلیل شیوهیی را در نظر گرفتم که برای مردم داستان تعریف کنم و مردم از لحاظ داستانی با فیلم ارتباط برقرار کنند.
چندبار از خودتان شنیدهام که گفتید صرفا یک فیلم سرگرمکننده ساختهاید و هدف دیگری هم نداشتهاید!
ژانر وحشت در همه جای دنیا، یک ژانر سرگرمکننده است. مثل درام یا ملودرام اجتماعی و فیلمهای انتقادی نیست که بخواهی جهانبینی گستردهیی داشته باشی یا مخاطب را مستقیم هدف روشنفکری قرار دهی! بار سرگرمکننده این ژانر بسیار زیاد است. از سوی دیگر من به کل معتقدم وظیفه اصلی سینما، سرگرمسازی است. یعنی تا مخاطب را سرگرم نکرده، قصه برایش تعریف نکنی و درگیر داستان فیلمت نشود هرچه مفاهیم بزرگی هم در دل اثرت جای دهی، مخاطب تو را پس میزند. سرگرمکنندگی چیز بدی نیست، یعنی شما هنگام دیدن فیلم با یک داستان سروکار داری. اینکه در لایههای بعدی چه چیزی قرار است به مخاطب القا شود، جز هنرهای کارگردان است. در این فیلم نه شعار فلسفی دارم و نه میخواهم مدینه فاضلهیی بسازم چراکه ژانر من ژانری نیست که این حرفها در آن زده شود. تنها هدف من این است که مخاطب حس ترس درونش برانگیخته شود و من هم سعی کردهام به بهترین نحو این کار را انجام دهم.
و مردم هم دنبال این هستند که حتما فیلم به آنها پیامی منتقل کند…
نه! به نظرم اکثر مردم دوست دارند در سینما سرگرم شوند، منتها بعضی با آثار با کیفیتتر و بعضی با آثار کم کیفیتتر.
علاقه شخصی خودتان باعث شد که سمت این ژانر بروید. تهیهکننده چطور؟ یعنی آقای شایسته مشکلی با این قضیه نداشت که فیلم در این ژانر ساخته شود؟!
هیچ مخالفتی نداشت. یک نفر در دفتر آقای شایسته فیلمنامهها را میخواند و در جلسهیی مشترک بین کارگردان و آقای شایسته، درباره فیلمنامه بحث میشود تا کار ساخته شود یا خیر؟! من به او گفته بودم که چنین قصهیی دارم و زمانی که به دفترش رفتم، برنامهیی در رادیو داشتم و مجبور شدم که سر جلسه به استودیو بروم. به رادیو رفتم و وقتی برگشتم خواندن فیلمنامه به پایان رسیده بود. او خیلی شگفت زده بود و از طرح کار خیلی خوشش آمد و گفت که مشکلی برای ساخت فیلم ندارد. پروسه پیدا کردن تهیهکننده من به همین سادگی به پایان رسید.
برای تولید فیلم و زمانی که فیلمنامه تکمیل شد با کسی هم همفکری داشتید؟
نه، به دلیل اینکه فیلم ما در تصویر ساخته میشود نه روی کاغذ! در فیلمنامه فقط باید سیناپسنویسی میکردم و در فیلمبرداری صحنههای مورد نظر را درمیآوردم و در تدوین بود که فیلم قوام یافت. به همین دلیل چون فیلمنامه وجه گنگ داشت، به کسی ندادم آن را مطالعه کند و مشورت هم با فردی نکردم. فیلمنامه را همراه یکی از دوستانم نوشتیم.
فیلم هم در سکوت خبری ساخته شد…
به این صورت نیست. بهمن ٩١ پروانه ساخت ما صادر شد و خبرش در سایتها رفت. البته آن زمان اسم فیلم «ساروخ» بود. تولید ما در آذرماه ٩٢ شروع شد و اسم فیلم به «روایت ناپدید شدن مریم» تغییر یافت. یازدهم آذرماه کلید زدیم و چند روز بعد هم خبرش به سایتها داده شد. پروسه تولید ما هم خیلی کوتاه بود چراکه باید کار را به جشنواره میرسانیدم. به همین دلیل خبر کم بود اما سکوت خبری نبود.
دلیل تغییر نام فیلم چه بود؟!
فیلمنامه ١٣ بار بازنویسی شد. در نسخه اول به موضوعی اشاره داشتیم که به «ساروخ» اشاره داشت. ساروخ یک جنی است که مورد تایید علما قرار نگرفته. به دلیل اینکه میخواستیم تمام موارد فیلم مستدل باشد، آن را حذف کردیم.
پیشتولید کارتان هم که خیلی طولانی و با وسواس بود. بعد از کار هم در چند جا خواندم که گفته بودید برای ساخت این فیلم کلی وزن کم کردید. چرا کار اینقدر سخت ازآب درآمد؟!
پیش تولید به این دلیل طولانی شد که در دولت گذشته به چندین ارگان و سازمان برای حمایت از فیلم مراجعه کردیم و جواب نگرفتیم. همه فیلمنامه را میخواندند و میگفتند خیلی کار خوبی است اما نه! به دلیل اینکه کارگردان، کار اولی است و معلوم نیست چه فیلمی تولید کند و بعد هم اینکه این فضا تا به حال در ایران تجربه نشده و پرداختن به مقوله جن هم میتواند خط قرمزی باشد، به همین دلیل جواب منفی زیادی شنیدیم! حتی به ما گفته میشد که کار شما سیاسی است چراکه در آن زمان صحبت از جن و جنگیری در هیات دولت بود! زمانی که شما یک فیلم با چهرههای مطرح میسازی و فروش فیلمت تضمین شده باشد، خیلیها برای سرمایهگذاری آمادگی دارند اما در فیلم من چهره مطرحی وجود نداشت و از سوی دیگر هم داستان فیلم بسیار جدید بود. به همین دلیل ریسک سرمایهگذاری روی کار من خیلی پایین آمد، اما خوشبختانه آقای شایسته همه جوره پای کار ایستادند و در نهایت اقدام به تولید این فیلم کردند. در این زمانی که مشغول مذاکره بودم، لوکیشنها و بازیگرها را انتخاب کرده بودم.
ایده فیلم از کجا به ذهنتان رسید؟!
من حدود ۴٠٠ قصه در ژانر وحشت نوشتهام و هر قصهیی به ذات صدها داستان دیگر دارد. از این چهارصد قصه، حدود چهارهزار سوژه برایم وجود داشت. در ابتدا به این سوژه فکر نکرده بودم. در ابتدا تحقیقاتمان را درباره مقوله جن شروع کردم که حدود یک سال به طول انجامید. در هنگام همین تحقیقات بود که قصه شکل گرفت. چند قصه دیگر هم در این مدت نوشتیم اما آنها را کنار گذاشته و به این ماجرا رسیدم. جالب است که دو شب قبل از فیلمبرداری بازنویسی نهایی را انجام دادیم. یعنی کار هر لحظه در حال به روز شدن بود.
نکته جالب اینکه تا فیلم شروع میشود، تصویر خودتان را مشاهده میکنیم…
در واقع من در این فیلم بازی نکردهام! قصه فیلم، فیلم در فیلم است. من به عنوان فردی که فیلم را ساختهام، به عنوان راوی در داستان وجود داشتم. یعنی کارگردان در حال روایت تولید فیلم است. من اصلا به بازیگری علاقه ندارم. فکر میکنم در مجموع در دو یا سه سکانس حضور دارم که بازی محسوب نمیشود.
در نشستهای مختلف درباره این موضوع صحبت شده است و الان هم درباره آن صحبت کنیم. در این فیلم چند نابازیگر وجود داشتند، از جمله دکتر افشین یداللهی. دکتر یداللهی برای شما بازی کرد و برایش دیالوگ نوشته بودید یا به عنوان روانپزشک قضیه را بررسی میکرد؟!
نابازیگر در فیلم وجود نداشت، تنها سوپراستار در فیلم من وجود نداشت. نابازیگر یعنی فردی که هیچ چیز از بازیگری نمیداند و به عنوان فیلمساز وی را در فضایی قرار میدهی که ازش بازی بگیری! چنین قضیهیی در فیلم وجود نداشت! درباره دکتر یداللهی هم بگویم که با چند روانپزشک صحبت کرده بودم و مشاوره گرفته بودم اما وی خصوصیات برجستهیی داشت. وی به عنوان ترانهسرا در فضای هنر وجود داشته و با فضا آشنا بود و احتیاج نداشت که با اودرباره بازیگری و سینما صحبت کنیم. از سوی دیگر وی با این مقوله کم و بیش آشنا بوده و بیمارهایی به این صورت هم داشته است.
شما روی جنس ترس فیلمتان تاکید زیادی دارید، اگر امکان دارد کمی درباره آن صحبت کنید.
درباره ترس در فیلم بهتر است بگویم این فیلم مستقیما شما را نمیترساند! یعنی قرار نیست در صحنهیی سر فردی بریده شود یا روحی از دیوار رد شود که شما به واسطه آن بترسید. وقتی فیلم را دیدید و از سالن خارج شدید، تازه به فکر فیلم میافتید و جنس ترسش به این صورت است، ترس بعد از دیدن فیلم. یعنی در واقع ترس مویرگی.
واکنش مخاطبان چگونه بوده؟!
بسیاری از مخاطبان این نظر را داشتهاند اما در کل سلیقهها مختلف است. اصولا افرادی که به ژانر وحشت علاقه دارند و این سبک فیلمها را دوست دارند، با فیلم ارتباط خیلی خوبی برقرار کردند. البته برخی از نظر تکنیکی فیلم را مورد بررسی قرار دادند درحالی که این فیلم قواعد خودش را دارد و باید تکنیک را کنار میزد. در مجموعه بازتابها خیلی خوب بوده است.
و نقش مشاور مذهبی در فیلم چه بود؟!
قبل از فیلمبرداری مشاوران مذهبی زیادی داشتیم که خیلی به ما کمک کردند. تا آنجا که شد تمام احادیث و روایت مختلف درباره جن را به کمک آنها جمعآوری کردیم. مشاور روحانی فیلم، کارشناس نیست. داستان این است که فیلمساز یک سوژه را پیدا کرده و میخواهد ببیند پنج سال پیش چه اتفاقی افتاده است؟! به همین دلیل تصمیم میگیرد با افراد مختلفی که در این قضیه میتوانند کمکش کنند، صحبت کند. پس سراغ یک آدم مذهبی میرود تا درباره مسائل ماوراءالطبیعه با وی صحبت کند چراکه کارشناس این قضایا، افرادی هستند که به علوم دینی اشراف دارند.
اگر امروز میخواستید دوباره فیلم را بسازید، همین را میساختید یا تغییراتی انجام میدادید؟!
این گونه فکر نمیکنم! معتقدم اثری را در آن زمان ساختهام و از ساختنش هم راضی هستم. به هرحال در این یک سال خیلی چیزها عوض شده و روحیاتم با سال پیش متفاوت است، شاید اگر الان بخواهم فیلم را بسازم، تغییراتی در آن داشته باشم اما در مجموع از فیلمی که ساختهام راضی هستم.
هنگام تحقیقات درباره جن و این مسائل، خودتان نترسیدید؟!
من درباره تمام این مسائل تحقیق کردهام. با رمالها، کارشناسها و جنگیرها صحبت کردهام. اما به هیچوجه به این مسائل ورود نکردم و از بیرون به آن نگاه کردم. از سوی دیگر چون به عنوان یک مقوله کاری با قضیه برخورد کردم، خیلی دچار مشکل نشدم. چند بار پیش یک روانپزشک رفتم و خودم را به عنوان بیمار جا زدم تا نظر روانپزشک را درباره این موضوع بدانم. به همین دلایل که قضیه را جدی گرفته بودم، اصلا وارد آنگونه فضاها نشدم.
درباره اکران فیلم صحبت کنیم. چرا گروه هنر و تجربه؟!
اتفاق خوبی در فضای سینما به وجود آمده و آن هم اکران گروه هنر و تجربه است. این موضوع جدید نیست و قبلا هم به اسامی مختلف اتفاق افتاده بود اما شکست خورده بود. هر فیلمی قواعد و آیین اکران خودش را دارد اما در ایران همه فیلمها به یک صورت اکران میشود. پس از انقلاب تمام توجه به سمت تولید بود و پخش فیلم نادیده گرفته شده بود! این نادیده گرفته شدن باعث شد تا موضوع پخش از اواسط دهه ٨٠، بحرانی در پخش به وجود آمد. شما نمیدانستی فیلم مورد علاقه ات را در کدام سینما باید ببینی؟! طبیعی است فیلمی مثل آتشبس برای فردی که سینما را جدی و حرفهیی دنبال میکند، اعصاب خوردی دارد و شاید فردی که دنبال تفریح با خانواده است، فیلمهای هنر و تجربه برایش عذابآور میشود. هر فردی باید بداند فیلم مورد نظرش کجا اکران میشود؟! از سوی دیگر هر فیلم بد و ضعیفی را برچسب هنری رویش میزدیم و میگفتیم مخاطب آن را نمیفهمد! کار گروه هنر و تجربه این است که کارشناسی قوی دارد و از بین ٧٠ فیلم تنها ١۴ فیلم انتخاب شدند. این غربال باعث میشود که هر فیلمی در این گروه به نمایش در نیاید. هر فیلم خستهکنندهیی که بازیگر مطرح ندارد که هنری نیست! با اینکه امکان پخش از گروه هدایت فیلم را داشتیم، به این نتیجه رسیدم جای اکران فیلم در آن گروه است. در پخش معمولی شما چهار هفته فرصت اکران داری و اگر به کف فروش نرسی، فیلمت را برمیدارند اما در این گروه سه ماه فیلم اکران میشود و به مراتب مخاطب بیشتری میتواند آن را ببیند و با آن ارتباط برقرار کند.
و فیلم بعدیتان هم در ژانر وحشت است؟!
خیر! داستان درباره زندگی یک زوج روزنامهنگار و مشکلات آنها است. با توجه به اینکه سالهای سال کار روزنامهنگاری انجام دادهام، درباره این قشر به این نتیجه رسیدم هیچ فیلمی تصویر واقعی از روزنامهنگارها نشان نداده است. معضلاتی را به چشم دیدهام که سعی کردهام این معضلات را به همراه حمید سلیمی تبدیل به فیلمنامه کنم. حمید سلیمی هم که خودش سالیان سال است به عنوان روزنامهنگار و منتقد در مطبوعات ایران حضور داشته است.