بانی فیلم – افشین علیار – سینمای کیانوش عیاری شبیه به زندگی روزمره ی آدم هاست. نوع روایت داستان هایش چه در تلویزیون و چه در سینما همیشه مخاطب را درگیر خودش کرده است، از اولین ساخته هایش یعنی تنوره دیو تا همین اثر آخرش خانه پدری همین شیوه را حفظ کرده. تماشاگر هم دیگر سبک و سیاق کارگردانی عیاری را فهمیده است. برای مثال فیلم بودن یا نبودن که سال ۷۷ ساخته است بسیار شبیه به یک مستند است و شاید هم یک فیلم خسته کننده باشد، اما فیلم آن قدر در فرم و محتوا قوی بود که هنوز هم بودن یا نبودن بهترین فیلم کارنامه عیاری است .

فیلم آخر کیانوش عیاری خانه پدری که از سال ۸۹ پشت اکران مانده است، هم محتوای بکر دارد و هم فرم همیشگی خود عیاری را. خانه پدری اتفاق یک خانه قدیمی را از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۷۹ روایت می کند. کربلایی دخترش را در آن سال به خاطر بی بندوبارری می کشد و شش نسل از خانواده درگیر این حادثه می شوند. فیلم از جای درستی آغاز می شود، جایی که قرار است یک اتفاق هولناکی بیفتد. از جایی که کربلایی می خواهد دخترش را بکشد و در زیر زمین دفنش کند. نوع فیلم چه از نظر زمانی و چه از نظر مکانی ما را یاد روزگار غریب می اندازد و درست همه چیز مثل همان سریال حساب شده و شاید دکوپاژ شده است، حتی یک نمای اضافی یا یک دیالوگ بی ربط در خانه پدری وجود ندارد. کل فیلم در یک خانه می گذرد خانه درست همانند یک تئاتر.. شکست زمان و نشان دادن شش نسل از یک خانواده در یک لوکیشن اتفاق می افتد. دوربین عیاری هیچ گاه اشتباه نمی کند و بیرون از این خانه نمی رود، چون دقیقا داستان و همه حوادث فیلم از این خانه شروع شده و در همین خانه هم پایان می یابد. خانه پدری به قدری درام مستحکم و اصولی دارد که به هیچ وجه متوجه زمان فیلم و گذر زمان نمی شویم، به طوری که هر نما از فیلم نکته ای یا حادثه ای است که روی کل ساختار فیلم تاثیر می گذارد. ممکن است اگر فیلمساز دیگری قرار بود خانه پدری را بسازد آن سکانس هولناکی که کربلایی دخترش ملوک را می کشد طوری دیگری می ساخت، مثلا از یک موسیقی دلهره آور استفاده می کرد، یا اینکه نماها را خرد می کرد، نماهای بریده بریده و تند از صورت ملوک می گرفت که ترس و وحشت ملوک را از مرگ ببنیم، اما عیاری مثل همیشه در آن سکانس هولناک هم دوربینش آرام گرفته است و همه چیز را در نهایت خونسردی به ما نشان می دهد، حتی در آن صحنه از موسیقی هم استفاده نکرده، اما زمانی که محتشم پانزده ساله همرا پدرش خواهرش را می کشد در سینما جیغ های خفیفی از تماشاگران می شنویم. بعد از این سکانس سکوت تماشاگران برای این است که در گیر فیلم شده است. مخاطب خیلی زود با فیلم همذات پندار می شود، به نوعی انگار مخاطب هم جزیی از آن خانه و گریبان گیر خون ملوک می شود. سعی عیاری در کل فیلم هایش همین بوده است. مثلا در سریال هزاران چشم به موضوعاتی می پرداخت که مردم کاملا آن را لمس کرده بودند و اگر هم لمس نکرده بودند این تبحر فیلمساز است که مخاطب را با فیلم همراه می کند. خانه پدری یک فیلم ضد زن نیست، یک فیلم اجتماعی است یا شاید تاریخی با رویکردها و عقیده های اشتباه فرهنگی در یک خانواده. داستان این فیلم تخیل ذهن عیاری نبوده و این اتفاق در آن سال ها می توانست افتاده باشد. یعنی فیلمساز ما یک تاریخ را نشان می دهد، یک عملکرد اشتباه در گذشته های دور. در حال حاضر در سال چندین فیلم در مملکت ما ساخته می شود که درباره طلاق ، خیانت ، دروغ و خیلی مسائل روز کشور است، خب خانه پدری هم همین گونه است. این فیلم دقیقا به ما نشان می دهد یک آدم معتقد که کربلا هم رفته است برای یک بی آبرویی دخترش او را می کشد. نکته اساسی این فیلم که مهمترین بخش آن دامن گیر شدن خون ملوک است که به ناحق ریخته شده. ما از ملوک فقط این را می فهمیم که بی بندوبار است و آبروی خانواده را برده وگر نه ما اتفاقی را از سوی ملوک نمی بینیم. اصلا عیاری به ما نشان نمی دهد این تهمت هایی که به ملوک می زنند درست است یا غلط. عیاری کار درستی هم می کند، چون او می خواهد یک فرهنگ اجتماعی اشتباه را در آن دوره به ما نشان بدهد. شاید یک فرهنگ نباشد، اما در آن سال ها در خانواده ها این چنین مسائل پیش می آمده. اتفاقا خانه پدری برای مخاطب هم پیام دارد. سال آخر یعنی ۷۹ محتشم وقتی استخوان های ملوک را می بیند سکته مغزی می کند و این سکته شاید نتیجه کارش باشد در پانزده سالگی که پدرش کربلایی او را مجبور به این کار کرد، البته نکته ای که در فیلم موجب تعجب مخاطب می شود این است که مادر ملوک تا چند سال قضیه ملوک را نمی داند، مگر می شود مادری که این قدر نگران دخترش هست وقتی از مرگ او باخبر می شود از شدت گریه بمیرد؟! در این همه سال چرا برای پیدا کردن ملوک جستجو نکرده است ؟
اگر چه خانه پدری فیلم تلخی است، اما می شود از تک تک نماها و بازی بازیگران لذت برد. این که خانه پدری یک روایت تاریخی است، اگرچه دیگر این پنهان کاری ها و جنایت ها در این دوره منسوخ شده است، اما عیاری آن را به خوبی به ما نشان داده است. در همین دوران هم چنین اتفاق ها ای را در روزنامه ی حوادث می خوانیم، اما از کنارش عبور می کنیم. با جلوگیری از نمایش چنین فیلم هایی فقط ضرر به رشد سینما می زنیم و این کار باعث این می شود که مخاطبان سینمای ایران فیلم های بی محتوا را ببیند و رشد فکری و سلیقه ای مخاطب هم محدود می شود.
منبع: