
درباره روايت ناپديد شدن مريم
گم شدن در شهر اشباح
اعتماد -حمید سلیمی/ سینمای نحیف ایران از ضعفهای فراوانی رنج میبرد، از نقصهای متعددی که مثل خوره به جانش افتاده و هر روز و هر لحظه پیرتر و شکنندهترش میکند. سینمای فقیر ما سالهاست از بحران فقدان تنوع ژانر ضربه میخورد، آسیبی مهم و کلیدی که عمدا یا سهوا در سالهای اخیر نادیده گرفته میشود و عملا سبب شده تنوع آثار کاملا از بین برود و سینمای ما میان دو ژانر درامهای آپارتمانی، درباره طبقه متوسط و آثار کمدی و غیرکمدی سخیف و تجاری سرگردان باشد. تلاشهایی که برای فیلمسازی در ژانرهای مهم سینمایی انجام میشود در فقدان رقابت اکران محکوم به شکستاند و تجربههای ناموفق آنقدر زیاد است که کمتر تهیهکنندهیی سراغ تکرار آنها میرود در هنگامهیی که به سبب حذف تدریجی بودجه دولتی، سرمایهگذاران خصوصی عملا مهمترین رکن ساخت آثار سینمایی شدهاند طبیعی است که فیلمهای متفاوت و ویژه باز هم بیش از قبل به محاق فراموشی فرستاده شوند. سالهاست فیلمهای اکشن، پلیسی، سیاسی و از همه مهمتر ترسناک در سینمای ما ساخته نمیشوند و حواسمان هم نیست که ریزش دایمی مخاطب دلیلی جز همین روند غلط ندارد. روایت ناپدید شدن مریم یکی از معدود تلاشهای صورت گرفته در سالیان اخیر در حوزه سینمای وحشت است. این فیلم مستندنمای جذاب و جسورانه که آشکارا با هدف ایرانیزه کردن نشانههای سینمای وحشت (هارور مووی) ساخته شده، از کلیشههای همیشگی دوری کرده و مبنای خود را بر ایجاد ترس مستقیم بر مبنای روانشناسی مخاطب و استفاده از ضعفهای مشترک بشری – مثلا ترس از ناشناختهها – گذاشته است. محمدرضا لطفی، کارگردان جوان فیلم در نخستین تجربه خود سراغ فضایی چندلایه، دشوار و البته جذاب رفته است. هوشمندی لطفی در انتخاب برخی مضامین ترسناک مرتبط با فضای بومی – کلیدواژههایی نظیر جن، کابوس، روانی شدن، گمشدن، رمالی و… – و نگاه دقیق و موثر او به مقوله ترس سبب شده روایت ناپدید شدن مریم از معدود تجربههای اخیر سینمای ایران باشد که مخاطب را با حس وقت تلف کردن و از دست دادن، از سالنها بیرون نمیفرستد. فیلمنامه در فضایی وهمآلود آغاز میشود، بعد به یک شبهمستند بدل میشود و در پایانبندی متناسب و هراسناک فیلم با نمایش واقعیتی گزنده و غیر قابل توضیح به پایان میرسد. در این میانه، فیلم در گفتوگوها و در بازسازی فضاهای مستند سعی دارد با نزدیک شدن به فضایی مستند شرایط را برای درگیر شدن حداکثری ذهن مخاطب فراهم کند و در این مسیر تقریبا موفق است. توانایی لطفی در مستندنما کردن مصاحبهها و جلوگیری از سقوط ریتم و پیشگیری از حدسهای درست مخاطب از جمله عواملی هستند که ارزشهای روایت… را بالا و بالاتر بردهاند. ترساندن مخاطب ایرانی که عادت کرده به فیلمهای ترسناک سینمای خودمان بخندد، کار بسیار سختی است. ترسناکهای سینمای ما معمولا آثاری هستند که ضعف اجرا سبب میشود تبدیل به کمدیهایی ناخواسته شوند. تجربههای ناموفقی مانند آل و کلبه مخاطب را از سینمای وحشت ایرانی تقریبا ناامید کرده است، فیلم روایت… اما برای ترساندن مخاطب هرگز سراغ ترس بصری نمیرود. فیلم درواقع نوعی روان پریشی ترکیب شده با مسائل ماورایی را در شخصیت مریم به نمایش میگذارد و مخاطب همپای همسر مریم که از اوج شک به اوج نگرانی میرسد، مسیری مشابه را طی میکند و هرچقدر در ابتدا فاصلهگذاری لطفی در نگارش و اجرا به خوبی سبب میشود حواسمان باشد که فقط در حال فیلم دیدنیم، نیمه دوم فیلم و به ویژه ١٠ دقیقه پایانی مخاطب چنان درگیر فضای ملتهب و – واقعا – ترسناک فیلم میشود که در دقایق پرشماری میتوان واکنشهای حسی مخاطبین را در سالنهای سینما دید! اینکه فیلمی ایرانی موفق شود مخاطبش را بترساند، به خودی خود دست آورد کمی نیست. انتخاب مناسب رضا بهبودی – بازیگر توانای تئاتر ایران – برای نقش اصلی فیلم و نیز حضور گرم و دلنشین افشین یداللهی که به خوبی میتواند مخاطب را قانع کند تا حرفهای او را باور کند، سبب شده فیلم برای همراه کردن مخاطب کار سختی نداشته باشد. از سوی دیگر کارگردانی پخته و متناسب لطفی به ویژه در سکانسهایی که در خانه مریم میگذرد ریتمی جذاب به فیلم داده که نتیجه طبیعیش برقراری ارتباط با مخاطب و در یک کلام، ترساندن اوست. بازی خوب بازیگران حتی در نقشهای بسیار فرعی در کنار پردازش دقیق و هوشمندانه فضاها، اوجگیری تدریجی دلهره در فضای فیلم که به خوبی در دقایق متوالی تقسیم شده، پرداخت کافی شخصیتهای اصلی، رفت و برگشتهای حساب شده زمانی در متن و نیز تدوین و موسیقی خوب فیلم عواملی هستند که به روایت ناپدید شدن مریم کمک کردهاند تا یک فیلم ترسناک – روانشناسی مناسب و قابل قبول باشد. فیلم اول محمدرضا لطفی مثل هر فیلم اول دیگری طبیعتا از خطا و اشتباه به دور نیست، میتوان به ضعف در کارگردانی نماهای مربوط به مصاحبه، افت روند فیلم در یک سوم میانی و اغراق در بازی برخی بازیگران اشاره کرد یا مثلا فیلمبرداری نه چندان خلاقانه نماهای داخلی را به عنوان نقطه ضعف برشمرد. فیلم با ضعفهایی که دارد باز هم نمره قبولی میگیرد و باید پذیرفت روایت ناپدید شدن مریم اثر ترسناک قابل قبولی است، فیلمی که میتوان مثلا رفیقی را به تماشایش برد و از تماشای واکنشهای او موقع دیدن فیلم و ترسیدنش حسابی لذت برد! سینمای نحیف ما به فیلمهای نوآورانهیی از این دست بهشدت نیاز دارد و واقعا تاسف بار است که فیلمهای جذابی مانند ماهی و گربه، پرویز، من از سپیده صبح متنفرم، در کنار همین روایت ناپدیدشدن مریم در گروه سینماهای هنر و تجربه اکران میشوند و از مخاطب عام دورند، در حالی که اتفاقا همین فیلمهای بکر و جذاب هستند که میتوانند قشر بزرگی از مخاطبان از دست رفته را به سالنها بازگردانند. با ساختن این فیلم ترسناک خوب، محمدرضا لطفی با وجود تولید سخت و کم هزینهیی که داشته گام اول را مقتدرانه برداشته و حالا انگار میتوان چشم به راه آثار بعدی او و تولد کارگردان خوشفکری بود که به نظر میرسد دغدغههایش در سینما بسیار جدیتر از شهرت و درآمد است.
منبع: