گلاره محمدی
در سالهای اخیر کارگاه (workshop)های متعددی در زمینه فیلمسازی با حضور فیلمسازان برجسته سینمای ایران در موسسات گوناگون فرهنگی- هنری برگزار شده و این انتظار میرفت که حاصل و برآیند این کارگاهها در تولیدات سینمای ایران دیده شود، اما تاکنون کمتر شاهد چنین اتفاقی بودهایم. از اینرو میتوان حضور اولین تجربه کارگردانی عادل یراقی را بهعنوان نقطهعطفی در این روند محسوب کرد. کارگردان فیلم «آشنایی با لیلا»که سینما را در کلاسهای عباس کیارستمی آموخته، در اولین حضور حرفهای خود، این موقعیت را داشته که فیلمش در گروه هنر و تجربه اکرانی هرچند محدود ولی عمومی را تجربه کند. نام عباس کیارستمی هم بهعنوان نویسنده فیلمنامه در تیتراژ فیلم دیده میشود و ناگفته پیداست که کمکهای بیشتری نیز برای ساخت این فیلم انجام داده است و طبق آنچه یراقی عنوان کرده، پیشنهاد بازی کارگردان در فیلم هم پیشنهاد یا به گفته او شرط کیارستمی بوده است. در این فیلم، بیننده با صحنههای سیگارکشیدن مداوم روبهروست؛ سیگارکشیدنهایی که با لذت فراوان همراه است و در نهایت منجر به اتفاق دراماتیک فیلم نیز میشود؛ یعنی ماجرای تصادف دوفولکس. همین ماجرای تصادف، آغاز آشنایی میان نادر (مردیکه عاشقانه سیگار را دوست دارد) و لیلا (زنی که مسوول بخش تست عطر است) است. داستان فیلم بر اساس همین تضاد و انتخابها شکل میگیرد و درواقع این موارد متضاد و نحوه برخورد شخصیتها با آنهاست که دیدن این فیلم را جذاب میکند. در خلاصه داستان فیلم آمده است: «نادر ایدهپرداز یک شرکت تبلیغاتی است که بهشدت به سیگار وابسته است. او عقیده دارد کشیدن سیگار به ایدهپردازی او کمک میکند. لیلا تستر یکشرکت اسانس عطر است و از حس بویایی فوقالعادهای برخوردار است. نادر و لیلا با هم آشنا میشوند. تنها شرط لیلا برای ازدواج با نادر ترک سیگار برای همیشه است. نادر شرایط مالی خوبی ندارد و برای ادامه به کار به سیگار نیازمند است او میبایست بین لیلا و سیگار یکی را انتخاب کند و….»
نکته جالب توجه این فیلم حضور لیلا حاتمی و بازی اوست. هدایت هوشمندانه کارگردان در جنس بازی حاتمی از یکسو و بهاره رهنما از سوی دیگر، تاثیر بسزایی داشته است. بهعنوان مثال کافی است صحنه بیمارستان را با بازی بهاره رهنما در ذهن خود مرور کنید.
بحث دیگری که در سالهای اخیر همواره مطرح شده و اغلب بهعنوان نقطه ضعف فیلمها از آن یاد میشود، ریتم فیلم است. شاید برخی ریتم این فیلم را کند قلمداد کنند، اما به گمانم این ریتم مناسبترین انتخاب برای فیلمی مانند «آشنایی با لیلا» است؛ فیلمی که در ارایه اطلاعات تعجیل نمیکند و فرازوفرودهایش به دور از پیچیدگیهای معمول بهسادگی اتفاق میافتد. انتخاب فصل فیلمبرداری این فیلم یکی از بهترین انتخابهای کارگردان بوده، تعدد رنگها و در کنار آن بارش برف و باران حسوحال ویژهای به کل فیلم داده است. حتی انتخاب رنگ و مدل ماشینهای نادر و لیلا (این همشکلبودن ماشین آنها از همان ابتدا سلیقه مشترک آنها را تبیین میکند) هم شوخطبعی و طنز ملایمی را در خود نهفته دارد و همه اینها نه جدا از لحن و روح کلی اثر که در خدمت روایت و کلیت داستان حرکت میکند. نکتهای که در اینجا میتوان به آن اشارهای کوتاه داشت، این است که بینندهای که با این فیلم مواجه میشود پس از دیدن وابستگی دیوانهوار و درواقع اعتیاد نادر به سیگار بهنوعی با او همذاتپنداری میکند چراکه شکل درگیری شخصیت اصلی با موضوعی که با آن دستبهگریبان است، نشان از نوعی استیصال بیمارگونه دارد و برای هریک از ما این درگیری با موضوعی خاص و ویژه خودمان نهتنها میتواند اتفاق افتاده باشد، بلکه شاید در حال حاضر نیز با آن درگیر باشیم. «آشنایی با لیلا» یک تفاوت عمده با دیگر فیلمهای اکرانشده در گروه سینمایی هنر و تجربه دارد و آن این است که به جای تمرکز روی بحث فرم، سعی کرده ایدهای بکر و نو را به شکلی ساده و روان به تصویر بکشد. به جرات میتوان گفت در طول فیلم نشانی از نمایشی اغراقآمیز که حاصل بازی عجیبوغریب با دوربین باشد، نمیبینیم اما در عینحال شاهد فضایی پویا و گاه بازیگوش هستیم که به مدد خلاقیت کارگردان فراهم آمده است. یراقی در نخستین فیلم بلند سینماییاش تلاش داشته موقعیتهایی را به تصویر بکشد که از یکسو نمود بیرونی کشمکش قهرمان داستانش محسوب شود و از سوی دیگر با در نظرگرفتن لحظاتی طنزآلود، تلخی حاصل از تنهایی مرد را کاهش دهد. شاید همین روایت موجز و ساده را بتوان مهمترین نقطه قوت فیلم دانست و البته در این موفقیت نمیتوان نقش مهم و کلیدی بازی تاثیرگذار لیلا حاتمی و عادل یراقی
(کارگردان- بازیگر) را فراموش کرد. اما اگر بخواهیم نگاهی هم به نقاط ضعف این فیلم داشته باشیم، باید گفت بیان موجز و سادهگرا (مینیمال) فیلم از نیمههای کار تا حدودی از دست میرود و در لحظاتی از فیلم ما شاهد اتفاقاتی فاقد بار دراماتیک و حتی منطق روایی این فیلم خاص هستیم. بهعنوان مثال صحنههای انتهای داستان که بدون نادر بیهیچ منطق خاصی سراغ آدمهای مختلف میرود، از آنها سیگار طلب میکند و در عمق تصویر محو میشود؛ بدون اینکه این اتفاق تناسبی با زمان خطی و روایت کلی داستان داشته باشد و در نهایت مخاطب با پایانی مبهم مواجه میشود.
منبع: