هنر و تجربه – پوریا ذوالفقاری روز دوشنبه ۱۳ بهمن در «روزنامه اعتماد »یادداشتی درمورد فیلم «خداحافظی طولانی» نوشته است. خداحافظی طولانی، دهمین فیلم این کارگردان، بعد از «شب های روشن» بازگشت دوباره موتمن به قصه ای عاشقانه است که این بار در فضایی کارگری می گذرد. خداحافظی طولانی علاوه بر بخش هنر و تجربه در بخش مسابقه سی و سومین جشنواره فجر به نمایش درمی آید.
خداحافظی طولانی دومین عاشقانه فرزاد موتمن است بعد از شبهای روشن. آنجا با یک استاد و دختری اهل شعر و کتاب روبهرو بودیم. پس طبیعی مینمود که دو سوی رابطه عاشقانه خلوتشان را با همینها پر کنند. با شعر و شاعرانه سخن گفتن. در خداحافظی طولانی این رابطه در طبقهای دیگر تعریف میشود؛ جایی که بیان احساسات و اعتراف به دلبستگی چندان پذیرفتنی نیست. به همین دلیل خداحافظی طولانی فیلم کمدیالوگتری است. اتفاقها در سکوت می افتد. احساسات در گره خوردن نگاهها شکل میگیرد. مرد میخواهد زن بگیرد چون قاعدتا باید زن داشته باشد. مجرد بودن کسی به سن و سال او در آن جامعه قابل قبول نیست. در واقع هنر فیلم تبدیل رابطهای چنین محکوم به پایان مشخص ازدواج به ماجرایی عاشقانه است. موتمن آگاه بوده که در این جامعه و پیش چشم این مردم، عشق و عاشقی چندان معنایی ندارد. پس خیلی زود از این بخش میگذرد، بدون تاکید. کلیت فیلم هم نمونهای پذیرفتنی از کمینهگرایی (همان مینی مالیسم خودمان!) است.
فیلم، فیلم نگاه است. نگاه مردم به شخصیت اصلی، نگاه او به همسر سابقش، به دلداده جدید. فاصله آن ها از سایر کارگران هنگام ناهارخوردن و احساس سنگینی نگاه آن ها بر این خلوت دونفره نه چندان محرمانه و در نهایت نگاههای همسر پیشین شخصیت اصلی (ساره بیات) به او. موتمن با خداحافظی طولانی ثابت میکند که هنوز هم اگر مجال یابد و سیستم بیمار سینمای ایران به او امکان رفتن به سمت علایقش را بدهد، میتواند ما را صاحب تجربههای جدیدی در ژانرهایی کم آزمودهشدهتر بکند. در شبهای روشن شلوغی و ازدحام بر عشق پرده فراموشی کشیده بود و در خداحافظی طولانی بدویت و بیرحمی زندگی. خداحافظی طولانی از نظر انتخاب لوکیشن هم سندی از هوشمندی سازندگانش است. عملا با یک ناکجاآباد روبهروییم. در پسزمینه رخدادها فقط بیهویتی میبینیم و بیحاصلی. اگر رویکرد مینی مالیستی نبود، این تضاد تولد عشق با سرزمین سترون میتوانست اتهام کلیشهای بودن را متوجه فیلم کند. پایان فیلم هم یادآوری دوباره خشونت سایه انداخته بر زندگی مرد و زن است. کیکی که زیر باران وا میرود و کینهجویی که چاقو در جیب اطراف خانه پرسه میزند. نه. خوشبختی و رستگاری و آرامش باد هواست. در این جامعه به قول چالز بوکوفسکی «همیشه کسی هست که روزت را خراب کند. تازه اگر به نیت نابودی کل زندگیت نیامده باشد.
فرزاد موتمن به طرز غیرقابل درکی از سوی گروهی به خاطر ساخت «پوپک و مشماشالله» و «بیداری» مورد حمله قرار گرفت. آن هم در دورانی که تعداد فیلمهای خوب کارنامه برخی کارگردانان مثلا جنجالی به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد. موتمن با هفتپرده، شبهای روشن، صداها، سایهروشن و حالا خداحافظی طولانی صاحب کارنامهای شده که کفه فیلمهای خوب آن به سمت آثار ضعیفترش (که حاصل تن دادن به مناسبات تولید سینمای ایران بودند) سنگینی میکند. او دستکم پنج فیلم خوب برای سینمای ایران ساخته. آن هم در ژانرهایی که پیش از این کمتر کارگردانی به سمتشان رفته بود. روزی قدر این آثار دانسته خواهد شد.
وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.
از مطالب سایتتون لذت بردم و واقعا مفید بود برام
و اینکه به عنوان حرف اخر می خواستم بگم بخش تیزر و بیشتر آپدیت کنیم
ممنون