هنر و تجربه :در سایت هالیوود ریپورتر یادداشت کوتاهی الیزابت کر بر فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به کارگردانی صفی یزدانیان منتشر شده است .پس نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر خواندن این یادداشت شاید خالی از لطف نباشد.

صفی یزدانیان، منتقد و مستندسازی است که با «در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین قدم در ساخت فیلم بلند را برداشته است که داستان آرام و مبهمی در مورد بازگشت یک زن ایرانی به زادگاهش دارد. زادگاهی که خاطره چندانی از آن ندارد. داستان کنجکاوی برانگیزانه‌ای در مورد حافظه و اینکه این حافظه چگونه تعریفی از ما ارائه می‌دهد، که توسط بازیگرانی هم‌چون لیلا حاتمی و علی مصفا روایت می‌شود. حضور این دو بازیگر شناخته شده می تواند توجه ها را به فیلم جلب کند. گذشته از حضور این دو بازیگر که به فیلم اعتبار می بخشند، نگاه جدید یزدانیان در سینمای قصه‌گوی ایران، حضور قدرتمند این فیلم در فستیوال‌ها را تضمین میکند و در کمترین حالت می‌تواند اکران محدود را برای فیلم به ارمغان بیاورد.
فیلم با فرود آمدن پرواز گلی (حاتمی) در فرودگاه تهران شروع می‌شود که برای اولین بار از زادگاهش رشت، پس از بیست سال دیدار می‌کند. او مقیم فرانسه است و از تلفنی که از شریک زندگی احتمالی‌اش (به نام آنتوان) به او می‌شود ،می‌توان نتیجه گرفت که زندگی خوبی هم دارد. یک آهنگ نیمه آگوستیک گیتار، شروع یک سفر جاده‌ای را خبر می‌دهد؛ که ظاهراً سفری به خاطرات است. در ترمینال اتوبوس رشت، فرهاد(با بازی علی مصفا که تهیه‌کننده کار هم هست)  از ساکنین آشهر رشت از گلی استقبال می کند و برای او یک تاکسی می‌گیرد. گویا این دو در کودکی هم‌دیگر را از طریق پنجره خانه‌شان می‌دیدند و ظاهرا فرهاد، گلی را به خوبی می‌شناسد. اما گلی سردرگم است و مطمئن است که او تا به حال هیچ‌وقت فرهاد را ندیده‌است. فرهاد او را رها می‌کند تا به کارش برسد اما هرجا که گلی می‌رود سر و کله او هم پیدا می‌شود، از بازار و رستوران گرفته تا خیابان‌های مختلف؛ و این موضوع باعث می شود تا گلی بیشتر به دنبال خاطرات و هویت خود برود.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» اکتشافی ظریف  در حافظه، گذشته شخصی انسانها و باورهای ما از گذشته است و در عین حال رمانسی غیرمعمول و نافذ است، رمانسی که به یک دوستی ارزشمند تبدیل می شود. یزدانیان نگاه مستندگونه‌اش را با خود به قاب این فیلم هم آورده است و اجازه می‌دهد که داستان فیلم با حد و مرزهای خود پیش برود، انگار که در ارتباط کاراکترها به دنبال نوعی طبیعی بودن می‌گشته است. گلی و فرهاد هر دو نیمه تاریک خودشان را دارند که در زمان‌هایی به یکدیگر متصل هستند و در پرسه زنی‌ها و گفت و گوهای بی هدفشان این نیمه تاریک را از یکدیگر بیرون می‌کشند. اما فیلم فقط در مورد رازها و قلب های تنها نیست. گلی تحت تاثیر مرگ مادرش و غیبت خود، در زمان بیماری طولانی مدت اوست. ارتباط گلی و فرهاد، لایه به لایه مشخص‌تر می شود و فیلم هرگز برای رسیدن به لحظه شناخت بیشتر، عجله نمی‌کند.
در دنیای تو ساعت چند است، فیلمی شاعرانه است و یک نوع غمزدگی در آن وجود دارد و بر دستان اجرای بی‌نظیر حاتمی و مصفا می گردد. مصفا نوعی تنهایی و وقار فروتنانه‌ای به شخصیتش بخشیده است. او هرگز در قامت یک مزاحم در فیلم ظاهر شود. اتفاقی که به سادگی می‌توانست بیفتد. حس همدردی‌ای که حاتمی در این فیلم در مخاطب برمی‌انگیزد از جنس تاثیری است که در فیلم لیلا بر تماشاچی می‌گذاشت. فیلم‌برداری همایون پایور، چشم اندازی رویاگونه از فضای شهری ارائه می دهد که از لحظه‌ای به لحظه دیگر تغییر می کند، درست مثل رابطه در حال تغییر گلی و فرهاد.