
نگاه احمد طالبی نژاد به فیلم همشهری کین
هنوز هم درصدر
روابط عمومی هنروتجربه: احمد طالبینژاد منتقد مطرح و نام آشنای سینما، در آستانه اکران فیلم «همشهری کین» ساخته اورسن ولز در گروه هنرو تجربه، یادداشتی را در اختیار روابط عمومی هنروتجربه قرار داده است که میخوانید.
می توان پرسید، همشهری کین چه دارد که پس از گذشت نزدیک به هفتاد و پنج سال، هنوز هم مهمترین فیلم تاریخ سینما به شمار میآید؟در باره این اثر آن قدر مطلب و نقد و تحلیل نوشته شده که به نظر میرسد نکتهای باقی نمانده است.اما چرا هنوز هم چیزهای نگفته و تازهای وجود دارد.درست مثل یک بنای باشکوه باستانی که هر چه زمان برش میگذرد، ارزشهایش بیشتر شناخته میشود. همشهری کین ساخته شد تا سینمای داستانگو و متعارف را از یکنواختی نجات دهد. فیلم، نخستین تلاش برای ساختارشکنی در روایت است. این فیلمی است که از انتها شروع میشود. پیرمردی فرتوت و تنها روی صندلی نشسته و رو به دوربین واژه “رز باد” را زمزمه میکند، سپس چند تیله شیشهای از دستان لرزانش رها میشود و جان میدهد. پرسشی در ذهن مخاطب ایجاد میشود. او که بود؟سپس با بخشی گزارشی که به شیوه فیلمهای خبری ساخته شده، وارد دنیای پیچیده، مرموز و تو درتوی مردی میشویم به نام جورج فاستر کین، یک روستازاده که از اوان جوانی وارد حرفه روزنامهنگاری میشود و به مرور به یکی از امپراتوران مطبوعاتی بدل شده و تا آنجا پیش میرود که در کار سیاست هم به یکی از با نفوذترینها بدل میشود.داستان فیلم بر اساس زندگی میلیاردری به نام ویلیام راندلف هرست، صاحب یک کارتل مطبوعاتی، شکل گرفته اما چیزهایی ا ز وجود خود ولز هم درش دیده میشود. کین، مردی است بلندپرواز و قدرت طلب که به آن چه دارد، قانع نیست و میخواهد همه چیز را یکجا در اختیار داشتهباشد. به یاد داشته باشیم که ولز در بیست و پنج سالگی این فیلم را ساخت. او که پیشتر در رادیو و تئاتر فعالیت میکرد، چنان بلند پرواز بود که با یک خیز عظیم، هم اثری جاودانه خلق کرد و هم باعث تحول در سینما و ادبیات شد. این چیزی نیست جز روحیه بلند پروازی. برخی منتقدان داستان فیلم را در رده آثار کلاسیک ادبیات جهان قرار میدهند. برخی نیز شیوه داستان گویی ساختار شکنانه فیلم را یکی از جمله عوامل پیدایش جریان موسوم به “رمان نو در فرانسه” میدانند. تا پیش از همشهری کین، داستان فیلمها به شیوه روایت متعارف از نقطه آغاز ماجرا تا پیایان روایت میشدند. همان شیوه مالوف” یکی بود یکی نبود”اما ولز که احساس میکرد، تماشاگران از فرمهای تکراری خسته شدهاند، داستانش را از پایان آغاز میکند و به عقب بر میگردد. نوعی ساختارشکنی که بعدها الگوی دیگران قرار گرفت. چه در سینما و چه در ادبیات. به ویژه درآثاری که حال و هوای روانشناختی دارند و داستان همشهری کین، چیزی نیست جز کنکاش در لایههای پنهان وجود آدمی از جمله،گرایشهایی همچون حرص، طمع، دروغ ودغل وهمه خصلتهای نکوهیدهای که در وجود هر انسانی هست اما برخی آنها را مهار میکنند و برخی نیز – کسانی از جنس کین قدرتطلب- به آنها میدان میدهند.همشهری کین ساخته شد تا نقش فیلمبردار که تا پیش از آن چیزی نبود جز کسی که منویات کارگردان را اجرا میکند، به نقشی تعیینکننده در ساختار دراماتیک تبدیل شود. گرک تولند فیلمبردار همشهری کین برای نخستین بار در انتخاب زوایا و استفاده دراماتیک از عنصر نور، به راستی نقشی همپای خود ولز در خلق این اثر داشتهاست. بخش عمدهای از فیلم با استفاده از زاویه رو به بالا فیلمبرداری شده تا گوشهای از سقف لوکیشنها به عنوان سرپناه و مکان امن بر بالای سر کین دیده شود.او در درون امپراتوری خود احساس امنیت میکند اما در بیرون، صدها دشمن در کمینش نشستهاند. چنان که خود او نیز دائم در کار توطئه برای رقباست و برخی از آنان را به خاک سیاه مینشاند. همشهری کین ساخته شد تا عناصری همچون گریم، طراحی صحنه و لباس بهعنوان جزئی از زیبایی شناسی اثر، برجسته شود. به گریم خارقالعاده خود ولز به نقش کین نگاه کنیم که چگونه گذر زمان را در سر و موی و چهرهاش به شکلی باور پذیر نشان میدهد و باز به یاد داشته باشیم که ولز آن زمان فقط بیست و پنج سال داشت وبرای این نقش خیلی جوان بود. همشهری کین ساخته شد تا در دروههای مختلف نظرخواهی از منتقدان در باره فیلمهای برگزیده تارخ سینما، همواره در صدر باشد. این یک اثر کامل است که حتی نکته@بینان هم هنوز نتوانستهاند، در نفی آن نکته چشمگیری پیدا کنند.