
فيلم كوتاهي كه به طور كامل با آيفون۶ فيلمبرداري شد
تجهیزات مهم نیست، داستان باید گفت
هنر و تجربه، رضا حسینی: تریستِن پوپ فیلمبردار و فیلمساز نیویورکی است که پیش از این موفق به دریافت جایزه امی هم شده است. فیلمهای کوتاه اخیر او، که «رمانس در نیویورک سیتی» و «پایکوبان نیویورک» نام دارند، بهخوبی خلاقیت و ابتکار پوپ به عنوان یک فیلمبردار/ کارگردان خوشآتیه را به نمایش میگذارند. او در قالب این مطلب، نگاه و چشمانداز هنریاش را با گروه بزرگتری از علاقهمندان در گوشه و کنار دنیا در میان گذاشته و توضیح داده است که چرا و چهطور به چنین دستاوردهایی رسیده است.
داستان از کجا شروع شد؟
از همان کودکی ویدئوهای خانگی میگرفتم و به این کار علاقه داشتم. همیشه من بودم که فیلمهای خانوادگی میساختم و میتوانستم به گونهای نامشهود جوهر و فضای خانهمان را به تصویر بکشم. این علاقه و تصویرگری به رابطهام با نامزدم تعمیم پیدا کرد و با استفاده از گوشی آیفونام به ثبت لحظههای کوچکمان پرداختم. تا اینکه روزی متوجه شدم آن قدر مصالح در اختیار دارم که بتوانم با تدوینشان یک فیلم کوتاه عاشقانهی بامزه بسازم که میتوانست علاقه و وابستگی عاطفی ما به یکدیگر را در طول ماهها و سالهایی نشان دهد که در کنار هم هستیم. سالها ایدهی ساختن چنین فیلمی را در ذهن داشتم که بتواند تصویری روزمره اما بهیادماندنی از عشق را به نمایش بگذارد. ایدهای که در نهایت با فیلم کوتاه «رمانس در نیویورک سیتی» به تحقق پیوست و موفقیتهایی را هم برای من به همراه آورد. داستانِ فیلم از نمای نقطه نظر زوج جوانی روایت میشود که از یک روز عادیشان در نیویورک سیتی لذت میبرند.
چرا آیفون۶؟
میخواستم تجربهی تازهای داشته باشم. واقعاً شیفتهی محدود کردن امکانات و تجهیزات تکنولوژیک هستم! و دوست دارم موانعی سر راهم ایجاد کنم و بهنوعی کار را برای خودم دشوارتر کنم. وگرنه با داشتن پنج میلیون دلار میتوانید بهترین تجهیزات و گروه بزرگی از عوامل را گرد هم بیاورید اما تردید نداشته باشید که این کار اغلب میتواند به بهای خلاقیت و بداههپردازی شما تمام شود و این جنبههای اثرتان را بهشدت تحت تأثیر قرار دهد. راستش را بخواهید من دوربینهای حرفهای و نیمهحرفهای زیادی در اختیار دارم اما مطمئن بودم که برای این ایده و چنین فیلم کوتاهی مناسب نیستند و بیش از حد بزرگ هستند. از این رو بود که برای رسیدن به حسوحالی صمیمی و خودمانی بالأخره رسانهام را پیدا کردم و یک آیفون۶ را برای کار برگزیدم.
داستان، داستان است چه آن را با تصاویر ۱۰۸۰ و در قالب «اچدی» تماشا کنید و چه در قالب فناوری «فورکِی» (فناوری جدیدی که از جام جهانی امسال در دسترس عموم قرار گرفت و با نمایش وضوح تصویری چهارهزار پیکسلی، تقریباً چهار برابر قالب فول اچدی کیفیت دارد)؛ برای روایت هر داستانی این مهم است که امکانات و تجهیزات مناسب آن را در اختیار داشته باشید. حوزهی دیدِ (FOV: field of view) طبیعی آیفون به من اجازه میداد تا به نقطه نظر و چشمانداز زندگی عاشقانهی واقعیمان دست پیدا کنم. در ضمن حواسم بود که اثرم حالوهوای یک بازی ویدئویی را پیدا نکند و در عوض از کیفیتی خاطرهانگیز و تا حد امکان نوستالژیک برخوردار شود. به عبارت دیگر، از محدودیتهای آیفون، از جمله نور کم و وضوح تصویر پایین، به نفع زیباییشناسی فیلم بهره بردم تا همه چیز در راستای هدفم قرار بگیرد.
انتخاب تجهیزات مکملِ خوب را نباید فراموش کرد
درست است که با آیفون۶ فیلمبرداری کردم اما به منظور حرکت و تحرک طبیعی، یک «گلایدکم» (Glidecam: پایه مخصوصی برای نصب و حرکت دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری) احتیاج داشتم. برای این فیلم از مدل «اچدی دوهزار» استفاده کردم که ویژگیهای مورد نظرم را داشت و فرصت گرفتن تصاویری فوقالعاده سیال و بدون لرزش را فراهم میکرد. در نتیجه بهراحتی میتوانستم هر جور نمایی را از راه رفتن یا دودیدن با سرعتهای متفاوت به بهترین شکل ممکن ثبت کنم. خیلی مهم بود که بازیگوشی من و بازیگرم (ریچل مکاوئنز) به تصویر درآید ولی تماشاگر هم دچار سرگیجه نشود. این پایهی مخصوص، روانی و یکدستی را برای تصاویر به ارمغان آورد و در عین حال، طبیعی بودن حرکتها و حسوحال صحنهها را هم تأمین میکرد؛ و مثلاً این طور به نظر نمیرسید که یکی از دو شخصیت فیلم روی ریل است و از دیگری تصویر میگیرد. تجهیزات کوچک دیگری هم بودند که خیلی به ما کمک کردند، از جمله گیرههای مختلف برای نگه داشتن و اتصال دوربین در ارتفاعهای مختلف بدن و… یکی دیگر از این وسایل «گوریلاپاد» (GorillaPod: سهپایه منعطف و ویژهای که تقریباً امکان نصب دوربین روی هر سطحی را فراهم میکند) بود که آن را به عنوان ابزار کمکی و پشتیبان برای حفظ ثبات و عدم لرزش آیفون همراه داشتم و اصلاً فکر نمیکردم این قدر به دردم بخورد. من با استفاده از این ابزار که به گونهای کاملاً غیرمنتظره به کار آمد، عبارت «زاویهی مرد» را ابداع کردم و با نصب دوربین بهوسیلهی «گوریلاپاد» در ارتفاعی کمی بالاتر از سطح دیدم، به تصاویر «آرامشبخشی» رسیدم.
نرمافزار
برنامهی «موویپرو» (MoviePro) یکی از ابزارهای مهم در تحقق بخشیدن به ساخت این فیلم بود. من در میان برنامههای موجودی که امکان قفلگشایی از امکانات و ویژگیهای خاص دوربین آیفون را در اختیارم قرار میداد، خیلی جستوجو کردم و در نهایت به این دلیل برنامهی «موویپرو» را انتخاب کردم که طراحانش احتمال خرابی و از بین رفتن راشها را در صورت بروز هر گونه اختلال و مشکل نرمافزاری کمتر از یکدرصد ارزیابی کردهاند. این برنامه به گونهای طراحی شده است که همه چیز را تا یک ثانیه پیش از وقوع هر اختلال و مشکل نرمافزاری ذخیره میکند و به این ترتیب احتمال هر گونه آسیبی را به حداقل رسانده است. همین تصمیم در انتخاب برنامهی مناسبتر باعث شد تا چند بار در حین انجام کار جان سالم به در ببرم و زحمتهایم بینتیجه نماند. در پایان هم نتایج فوقالعادهای به دست آمد و خوشحالم که با دست زدن به این تجربه به چنین دستاوردی رسیدم و موانع را پشت سر گذاشتم.
مزایای فیلمبرداری با تلفن همراه
فیلمبرداری با آیفون، «حباب خیالی» را برای من و بازیگرم ایجاد کرد که در آن میتوانستیم بیشتر از جنبههای فنی روی داستان تمرکز کنیم. با چنین دوربینی توانستیم بهراحتی در مکانهای خیلی شلوغ مثل مترو، فروشگاههای پوشاک و رستورانها فیلمبرداری کنیم. بهعلاوه چون تجهیزات سنگین و جاگیری همراه نداشتیم برای هیچ کس مزاحمتی ایجاد نشد.
درسهای مهم
مهمترین درسی که از این تجربه گرفتم این بود که مهم نیست از چه رسانهای استفاده میکنید چون قواعد و اصول فیلمسازی همچنان برقرار است؛ آنچه اهمیت دارد این است که با هر رسانهی جدیدی باید مرز تکنیکها و قراردادها را پشت سر بگذارید.
خلاق باشید؛ با این واقعیت که دوربین شما تصویر سینمایی ضبط نمیکند کنار بیایید؛ از قابهایی که با دوربینهای کوچکتان تسخیر میکنید لذت ببرید چون در غیر این صورت با دوربینهای بزرگ هم به جایی نمیرسید؛ و با آغوش باز به استقبال «تعلیق ناباوری» بروید. (suspension of disbelief: اصطلاحی در مطالعات ادبی و سینمایی است که در آن مخاطب یک متن دیداری، نوشتاری یا شنیداری به صورت ارادی ناباوری خود را کنار میگذارد تا بتواند با جهان متن هم آوایی کند.)
منبع: «ایندیوایر»