
یادداشت نسیم نجفی بر «کهریزک چهار نگاه»
تلاش برای تغییر در نگاه شهروندان
ماهنامه هنر و تجربه_نسیم نجفی: مستند «کهریزک چهار نگاه» با سفارش آسایشگاه کهریزک برای معرفی فضاهای مختلف این مکان ساخته شده و نمونهای است از تلاش برای ایفای نقشی که مستندسازی در تغییر نگاه شهروندان به یک موضوع و یا مؤسسه خدماتی میتواند داشته باشد. به نظر میرسد از این نظر، اپیزود اول بهترین دستاورد را دارد و اپیزودهای دیگر با روشهای خاصتر و آرتیستیکتر به موضوع نزدیک شدهاند. گرچه حضور این فیلم در فضای هنر و تجربه از نوع دیگری است و هر چهار اپیزود آن کاملا با مخاطب این فضا ارتباط برقرار میکنند.
عرضه چنین مستندهایی نکته مهمی است که اگر در ادامه سفارش و ساخته شدنشان فکری برای آن شده باشد میتوان با امید بیشتری به تأثیرگذاری فرهنگی این آثار فکر کرد. مستندی مثل «کهریزک چهار نگاه» وقتی هدف سفارشدهنده را تأمین میکند که به دست کسانی که به این فرهنگسازی نیاز دارند برسد.
موضوع اپیزود اول با نام اتاق ۲۰۲، ساخته رخشان بنیاعتماد، موضوع خوبی برای قرارگرفتن به عنوان اولین اپیزود این مجموعه است. رخشان بنیاعتماد با دغدغه نگهداری از مادرش که بعد از یک حادثه، مشکل راهرفتن دارد به آسایشگاه سر میزند تا ببیند چه امکانی برای گذران بهتر زنان پیر در آنجا وجود دارد. این قسمت، هم بخشهایی از امکانات آسایشگاه خانمهای سالمند را معرفی میکند و هم همزمان به بخش عاطفی موضوع اشاره میکند. در طی ساختن این فیلم، رخشان بنیاعتماد برای خودش اتاقی در آسایشگاه رزرو میکند تا پیشنهاد دهد که زنان و مردان پا به سن گذاشته، خودشان باید به فکر استقلال روزهای پیریشان باشند.
این اپیزود مثل سایر فیلمهای خانم بنیاعتماد، متعهدانه و برای بازکردن یک موضوع نسبتا تابو و فکرکردن درباره آن ساخته شده تا تأثیر اجتماعی بگذارد. شکل ساخت آن مطابق هدف آن انتخاب شده و نریشن رخشان بنیاعتماد با صدایی گرم در حالی که موضوع را ابتدا از خود شروع میکند بیننده را مجاب میکند که چیز بدی در زندگیکردن در آسایشگاه سالمندان در کنار همسنسالهایمان وجود ندارد. مخصوصا که فضای آنجا خوشایند به نظر میرسد و پرستارها خوشاخلاق و موضوعات وقتگذرانیها جالبند. پرستاری که با ماشین آسایشگاه دنبال خانمهای محمدشهر میرود و یکییکی با خوشاخلاقی و شوخی آنها را سوار میکند، خودش برای تمایل حضور در آنجا کافیست. پرستارهای سرزنده که بعضی از آنها حتما مادرند، و شکل برخورد آنها با زنان پیر، جالب و دیدنی است چون نسبت به این خانمها در موقعیت فرزند/ مادر قرارگرفتهاند. مادرانه از آنها مواظبت میکنند و همزمان دختر آنها به حساب میآیند. چنین تصویری در نمایی که راهرفتن دختر فیلمساز با مادربزرگش و مراقبت از ایشان را نشان میدهد هم دیده میشود. از یک سنی به بعد، مرزهای مادر _ دختری در هم آمیخته میشود. انتخابهای خوب فیلمساز از تصاویر و معرفی فضا و گفتار، همه در مسیر هدف او که فرهنگسازی برای استفاده از آسایشگاه سالمندان در روزهای پیریست قرار دارند.
اپیزود دوم آنچنان با بخش اول متفاوت است که فورا ما را در لزوم قرارداشتن چنین نگاهی در این مجموعه مجاب میکند. محسن امیریوسفی قالب یک نمایشنامه را برای معرفی بخش معلولان در نظر گرفته است. شخصیت اول این بخش، یکی از معلولان، مردیست با بیان خوب و مسلط بر نمایشنامه «هملت». او در قالب اجرای نمایشنامه شروع به تعیین نقش برای دیگر معلولان و تمرین با آنها میکند. پیدا کردن افیلیا که خودش به فصلی جدا تبدیل شده لحظههای زیبایی دارد. او جملهای را که برای تست انتخاب کرده به همه زنان بخش میگوید تا بیان کنند، و همه زنان معلول آنجا در نقش افیلیایی که در وجود همه آنها هست قرار میگیرند و جمله را میگویند. این اپیزود، خنده را در شرایط دشوار زندگی معلولان عجین نشان میدهد و حضور آن را یادآوری میکند. با قرارگرفتن در موقعیت بازی، معلولان چیزهایی از خود بروز میدهند که در هر بازیای بروز میکند. فانتزی، برق کودکی را به چشمشان میآورد. چیزهایی که به فعال شدن خلاقیت میانجامد و حس توانایی میدهد، با گفتن هر نقشی آن بخش از وجودشان زنده میشود و پیشنهاد بسیار خوبی برای گذران روزهای آسایشگاه به معلولان و مدیران آنها میدهد. با این بازی آنها از سن خود خارج میشوند و از تکدنیایی فاصله میگیرند و بین چند دنیا به حرکت درمیآیند. این اپیزود با راهانداختن این تئاتر، در کنار معرفی بخش معلولان، کاری هم برای خود آنها انجام میدهد.
اپیزود سوم و چهارم روش یکسانی دارند و هر دو از طریق فضاسازی، گوشهای از آسایشگاه را تصویر میکنند. بخش سوم با نام «حکمت شادان» و ساخته پیروز کلانتری، روزمره پیرمردهای بخشی از آسایشگاه را نشان میدهد که به نظر میرسد بعضی از آنها مشکلات ذهنی دارند. این قسمت نریشن ندارد و کلام، پیشبرنده آن صحبتهای جستهگریخته پیرمردها با دوربین یا با هم است. جملهها و شعرهایی که شبیه نوشتههای بامزه پشت کامیونهاست و میخواهد تجربه کل یک عمر را در یک پند مفید جا دهد. پیرها خصلت نجاتبخشی در خود میبینند و این پیرمردها هم جملههای خود را مثل یک خبر مهم برای نجات زندگی جوان یا جوانترِ روبهرویشان میگویند. دیدن این که این مردان پیر _ که معلوم نیست چه گذشتهای دارند _ چگونه روز خود را اینجا میگذرانند، تازه و در این هیاهوی شهری، دیدهنشده است.
این اپیزود، همگام شدن با لحظههای روزمره پیرمردهاست و اپیزود بعدی گزارشیست از اتفاقی در حال وقوع.
اپیزود چهارم با نام عید، ساخته بهمن کیارستمی، با فضاسازی، گوشهای از اتفاقات روزمره کهریزک را که این بار آماده شدن برای یک عید مذهبیست، نشان می¬دهد. روالی که بناکردن یک کعبه در فضای آسایشگاه معلولان دارد و تدارکات برگزاری روز طواف زنان و مردان معلول آسایشگاه به دور کعبه، فیلم را پیش میبرد. لحظه های فیلم، همه جالب و دیدنی هستند و ساختگی بودن یا نبودن دنیایی را که برای مردان و زنان آنجا کاملا واقعیست طرح میکنند. وقتی کعبهای که جلوی دوربین ساخته میشود آنقدر برای معلولان تشنه زیارت جدی و واقعیست، پس واقعیست. و در میان همه، زنی هست که دائم میخندد و میگوید دوست دارد روز عید شاد باشد، با شنیدن هر موسیقیای میرقصد و حتی روز جشن که یک خانم جدی در حال سخنرانیست او در میان دیگرانی که نشستهاند ایستاده و میرقصد.