
یادداشت سید رضا صائمی برفیلم «آشنایی با لیلا»
جدایی نادر از سیگار
ماهنامه هنر و تجربه_سید رضا صائمی: نادر ایدهپرداز یک شرکت تبلیغاتی است که به شدت به سیگار وابسته است. او عقیده دارد کشیدن سیگار به ایدهپردازی او کمک میکند. لیلا تستر یک شرکت اسانس عطر است و از حس بویایی فوقالعادهای برخوردار است. نادر و لیلا با هم آشنا میشوند. تنها شرط لیلا برای ازدواج با نادر ترک سیگار برای همیشه است. نادر شرایط مالی خوبی ندارد و برای ادامه به کار، به سیگار نیازمند است. او میبایست بین لیلا و سیگار یکی را انتخاب کند. موقعیت لیلا حاتمی را در «آشنایی با لیلا» میتوان با موقعیت او در فیلم «سر به مهر» سنجید. موقعیتی مشابه و متفاوت. اگر در آنجا نماز خواندن درجمع مانعی دست کم ذهنی برای ازدواجش بود، اینجا سیگارکشیدن نامزدش به چالشی برای ازدواج بدل میشود. در واقع در هر دو فیلم یک رفتار و کنش اخلاقی فردی به تعلیق یک ارتباط دوسویه منجر شده و در دل همدلی، ناهمزبانی ایجاد کرده است. از این رو هر دو فیلم واجد سویه قدرتمند روانشناختی است که در آشنایی با لیلا، ابعاد و عمق بیشتری هم به خود میگیرد.
اگر بخواهیم یک فیلم دیگر را هم با این فیلم قیاس کنیم باید به فیلم «لامپ صد» سعید آقاخانی اشاره کنیم که در آنجا نیز قصه ترک اعتیاد یک معتاد دستمایه روایت قرار میگیرد و کشمکشهای درونی و بیرونی برای زدودن یک عادت ناسالم به هسته معنایی اثر بدل میشود. در واقع فیلم به طریق معکوس استحاله شدن آدمی و ارادهاش را در جبر عادتهای فردی روایت میکند و در واقع قرار است از وجود به عدم برسیم و از طریق فقدان ابژه، اثبات و اعتبار سوژه را صورتبندی کنیم. تعلیق درونی قصه در همین فرایند شکل گرفته و بسط مییابد به این معنی که با قصهای مواجه هستیم که شخصیت اصلی قرار است با حذف یک فعل نامطلوب از ضد قهرمان به قهرمان بدل شود. ترک سیگار نه تنها نادر را در نزد لیلا به شوهری مطلوب بدل میکند که او رادر نزد مخاطب نیز به قهرمان بدل میسازد؛ هرچند که در این میان مخاطبان سیگاری با او به شدت همذاتپنداری میکنند.
نگاه جزئینگرانه روانشناختی به موقعیت نادر در مقام یک سیگاری در حال ترک را میتوان امتیاز فیلم دانست که آن را به یک مستند علمی درباره ترک سیگارنیز بدل میکند. درهمآمیختگی سویه مستندگونه اثر با ساختار و زبان دراماتیک آن که در بستر یک رابطه رومانتیک صورتبندی شده چه بسا تاثیر این فیلم را از حیث آموزشی _ تربیتی، بیشتر هم میکند. چه بسا مخاطبی با تماشای این فیلم تشویق به ترک سیگار شود. مقابله با کنشمندی نادر در ارتباط با سیگار و اساسا لحن قصه، بُعدی سلبی دارد نه ایجابی. بدین معنی که قرار است قهرمان قصه با ترک یک چیز _ نه به دست آوردنش _ به پیروزی برسد. قدرت قهرمان در اینجا نه در به دست آوردن که در ترک کردن سنجیده میشود. هر چند او در یک موقعیت متضاد و پارادوکسیکال درونی – بیرونی به طور توامان قرار دارد؛ از یک سو درگیر یک کشمکش درونی بین وسوسه سیگارکشیدن و مقاومت نکشیدن و از سوی دیگر درگیر یک دوگانگی بین انتخاب سیگار یا لیلا! شاید جذابیت قصه هم در این موقعیت دوگانه نهفته باشد.
در اکثر فیلمها تعلیق درونی و بیرونی قصه در تضاد بین عشق و وظیفه تعریف میشود اما در این جا تضاد و دوگانگی بین عشق و عادت است، بین علاقه به لیلا و علقه به سیگار. تضاد بین دو سوژه انسانی و یک ابژه شیءگونه. از این رو در یک سطح گستردهتر میتوان به تاویل فلسفی فیلم و موقعیت نادر پرداخت؛ این که آدمی همواره در کشمکش بین علاقه و عادتهایش باید دست به انتخاب بزند. انتخابی دشوار که از یک سو کشش عشق است و از سوی دیگر سرشت عادت که رهایی از آن به سادگی ممکن نیست. نادر مجبور است بین دو تعلق خاطر بین یار و سیگار یکی را برگزیند و اگرچه از حیث عقلی انتخاب یار، منطقیتر به نظر میرسد اما از حیث روانشناختی این انتخاب چندان هم آسان نیست و به اعتقاد پارتو، جامعهشناس ایتالیایی، آدمی بیشتر تحت تاثیر غرایز و احساساتش عمل میکند تا عقل! به ویژه برای نادر که بین این عادت و خلاقیت حرفهای _ شغلیاش ارتباط منطقی _ عقلی برقرار کرده است. او معتقد است سیگار کشیدنش صرفا نه از روی عادت یا لذت وکسب آرامش که برای خلاقیت ذهنی و پویایی بیشتر است. در نگاه و تفسیر نادر، بین ایدهپردازی و دودسازی نسبت منطقی برقرار است. به گفته خودش در لابهلای دود، ایدهها شکل گرفته و به ذهنش متبادر میشود گرچه از نگاه لیلا اینها صرفا بهانههایی برای ترک نکردن سیگار است! اما نادر انگار سیگار را فراتر از سیگار میبیند. او به آن نه عادت که تکیه عاطفی _ روانی دارد و گویی در نظرش از یک شیء به موجودی زنده بدل شده است که حتی اعتبار حرفهای و موفقیت شغلیاش را مدیون او میداند. صحنه مربوط به حرف زدن نادر با سیگاری که لب پنجره است علاوه بر خلق موقعیت کمیک مبین همین فراشیءشدگی سیگار است. انگار خود سیگار به یکی از شخصیتهای اصلی قصه بدل میشود و در واقع میشود گفت فیلم سه شخصیت دارد: لیلا، نادر و سیگار!
فارغ از قصه، آشنایی با لیلا واجد زیباییشناسی بصری خوبی است و قاببندی وکادربندیهای دوربین، به ویژه در فضاهای بیرونی و برفی قصه شمایل چشمنوازی از بافت جغرافیایی قصه ترسیم میکند که به ویژه در کنتراستی که از رنگ زرد و قرمز آن فولوکسهای قدیمی با سفیدی برف و طبیعت اطراف ایجاد شده به همراه موسیقی آرام متن، لذت دیداری _ شنیداری مخاطب را افزونتر میکند. فیلم با انتخاب نادر بین جوابدادن به موبایل یا گرفتن پاکت سیگار که در کنار هم قرار گرفته آغاز میشود. خواب بودن نادر در این صحنه تاکیدی است بر عدم آگاهی و جهل او به مضرات سیگار و در نهایت پس از کشوقوسهای فراوان با خود و لیلا با چشمانی باز سیگار روشن را در آتش میاندازد و با آن خداحافظی میکند. سیگار خاموش ابتدای قصه به آتش پایان قصه وصل میشود اما آتشی که این بار سیگار را میسوزاند آن را روشن نمیکند. نادر در نهایت سیگار را ترک میکند تا لیلا را به دست آورد. جدایی از سیگار برای زندگی با یار!