
گفتوگو با مجیدرضا مصطفوی کارگردان انارهای نارس :
مهمترین اتفاق برای فیلم اکران داخلی بود
هنر و تجربه/بهزاد وفاخواه:فیلم «انارهای نارس» اولین فیلم بلند سینمایی مجیدرضا مصطفوی از سوم اسفند در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمدهاست.مصطفوی از هنرجوهای کانون فیلم اصفهان است که سرپرستی آن را زنده یاد زاون قوکاسیان برعهده داشت. او چند دوره هم داور جشنواره بین المللی کودکان و نوجوانان اصفهان بود. مصطفوی تدوین بیش از صد فیلم کوتاه و مستند، ساخت ده فیلم کوتاه و مستند و تدوین فیلمهای سینمایی «آن سه» و «۱۲ روز» را در کارنامه دارد. با او که علاوه بر کارگردانی، تهیه کنندگی و تدوین انارهای نارس را هم برعهده داشته، درباره حال و هوای این فیلم و سینمایی که قصد پیگیری آن را دارد،گفتوگو کردهایم.
چه شد که نگاهتان متوجه این بخش از جامعه، آدمهای لب خط با معیشتی ناپایدار و مشاغلی نه چندان ایمن شد؟ ایده ساخت این فیلم از کجا به ذهن شما رسید؟
یک مقدار باید برگردیم عقبتر، به مقطعی که فیلم ساخته شد. من هم در همین جامعه زندگی میکنم و تحت تاثیر اتفاقات همین جامعه هستم. با این مردم توی اتوبوس و مترو و خیابان همراه هستم. یک مقطع چند ساله مشکلات معیشتی و اقتصادی زیادی برای خیلی از مردم پیش آمد . من با مساله سیاسی کار ندارم مسائل اقتصادی بیشتر برایم مهم است. طبقهای از آدمها که برایشان شعار دادیم و اکثریت هم با این طبقه است که دارند چرخهای کشور را به گردش درمیآورند. اینها زیربار چرخ سنگین زندگی آسیبهای جدی دیدند برخی هم له شدند . تورم، بیکاری تعدیل نیرو و تحریمها و سومدیریتها دست به دست هم دادند. طبقهای که کف اجتماع هستند و وقتی هم به لحاظ اقتصادی سقوط میکنند، این سقوط شدیدتر است. اما هرچقدر که فرو میروند توی وضع بد اقتصادی، بعضی خصلتهایشان مثل شرافت و گذشت و انسان دوستی و حس ایثار را از دست نمیدهند.من از این طبقه نیستم اما کشف روابطی که در این طبقه جریان دارد برای من جالب است.
چطور شد علاقهمند به این موضوع شدید؟
ببینید چهارفیلمنامه داشتم از سال ۸۵ که همه آنها رد شد و من هیچوقت دلیل آن را نفهمیدم . باب تعامل هم با معاونت سینمایی بسته بود. تم هرچهار فیلمنامه انسانهای فراموش شدهای بود که درون خودشان روابطی دارند. تمام طبقات یا بینندههایی که قرار است فیلم را ببینند میتوانند با این دغدغه همراه بشوند. اما اینکه چرا علاقمند شدم، خب اکثریت جامعهای که اطرافم میبینم از این گروه هستند. هنوز فکر می کنم جا دارد به این طبقه پرداخته شود. شایدهم وسعم در همین حد بوده و بقیه باید بیایند کاملش کنند. خصلتهای بارز انسانی این طبقه برایم خیلی مهم هستند.
روایت تا چه حد برای شما مهم است؟ مخاطب هدفتان را چه مخاطبی در نظر گرفتهاید و برای اینکه با فیلم بماند و داستان را پیگیری کند، چه کاری میخواهید انجام بدهید؟
راستش نمیتوانم بگویم موقعی که داشتم این فیلم را به عنوان کار اولم میساختم، صددرصد فکر این بودم که مخاطبم را همراه کنم و دنبال خودم بکشانم. شاید موقع نگارش یک طیف محدود مخاطب در ذهنم بود. اما موقع ساخت سعی کردم کمی به سلیقه مخاطب نزدیکترش بکنم. نمیتوانم سطح فیلم و سطح اثر را پایین بیاورم تا مخاطب عام حتما جذب شود و اصطلاحا باج بدهم. همان طیف محدودی که فیلم را دوست داشته باشند یا ببینند و همراه بشوند فکر میکنم، کافی است. روایت، یک روایت ساده و یک خطی است که شما وقتی بخواهید روی یک نمودار ترسیمش کنید آن چنان بالا و پایینی ندارد. جز سقوط ذبیح اتفاق چندانی ندارد وبار دراماتیک فیلم درهمین لحظهها منتقل و لحظههای انسانی خلق میشود.این بیشتر مدنظرم بوده تا یک داستان کلاسیک که ده دقیقه اولش گره بندازم و بعد گره را باز کنم و بعد تعلیق و غیره. در انارهای نارس به این فکر نمی کردم که از سینمای قصه گوی کلاسیک تبعیت کنم. تا دقیقه سی یا چهل فیلم زندگی معمولی آدمها را نشان میدهم و شاید ریتم فیلم ریتم کندی است. اما فراموش نکنیم ریتم زندگی آن طبقه در ایران باتوجه به اتفاقهایی که از سرگذرانده، ریتم تندی هم نیست.
به نظر می رسد موتور فیلم خیلی دیر روشن میشود.
حتما باید روابط انسانها را در سی دقیقه اول درمیآوردم. رابطه بین ذبیح و انسی، انسی و طوبا، سادات، ذبیح و عمو قادر، اینها باید منعقد میشد. اگر منعقد نمیشد بعد از حذف ذبیح از داستان براثر سقوط، بار تاثیرگذاریاش کمتر می شد. مجبور بودم که سی چهل دقیقه به این روابط بپردازم.
برای آینده کارتان چه مدل سینمایی را میخواهید پیگیری کنید؟ اساسا مدل سینمای مطلوب شخص شما چه مدلی است؟
تجاری که اصلا نیستم. سمت سینمای تجاری بعید میدانم بتوانم بروم. سینمای قصهگو را دوست دارم شاید حالا خیلی در انارها سمتش نرفتم. من در انارها شاید تحت تاثیر شرایط زمانی بودم که در آن قرار گرفته بودم. شرایط پیچیدهای از لحاظ جامعهشناسی بود .
فیلم را سال ۹۱ ساختید؟
بله اواخر سال۹۱٫ سوبسیدها برداشته شده بود. انعکاسش در داستان من هم مشخص است. در سکانسی که در فولکس صدای آقای احمدینژاد پخش میشود که ما این پول را میدهیم و با این پول خانه بخرید و صحبتهایی که سند است و انجام هم شده.
در دو بخش از فیلم اشارات مشخصی وجود دارد. یک جای دیگر هم هست که دارند غذا میخورند و صدای پسزمینه تلویزیون در مورد اختلاسها صحبت میکند.
من تحتتاثیر همه این اتفاقها هستم. اما مهمترین سینمایی که دوست دارم سینمای نئورئالیسم ایتالیاست که خیلی میپسندم و اصلا با دیدن این فیلمها بود که علاقه به سینما پیدا کردم. در کل سینمای قصهگوی اجتماعی که بشود دغدغهها را نمایش داد. خیلی هم دنبال تجویز نیستم. فکر میکنم تجویز و درمان مال کسان دیگری است و ما باید طرح سوال کنیم. خیلیها میگویند سینماگر باید بیاید و درمان کند اما فکر میکنم درمان کار مدیران فرهنگی و مدیران اجتماعی است. هر مسئولیتی به کسی سپرده شده. یکی قرار است انعکاس بدهد و یکی قرار است راه چاره نشان بدهد. من فکر میکنم سینمای قصه گوی متفاوت از انارها با ریتم بهتر و نزدیکتر به سلیقه مخاطب فیلمبین، راه من در آینده خواهد بود.
یعنی مخاطب هدفتان، مخاطب جدیتر سینماست؟
چون خودم سینما را از نقد فیلم یاد گرفتم مخاطب واقعی فیلمبینی که هفتهای سه چهارتا فیلم خوب روز دنیا را میبیند و اهل سینما رفتن است، برای من بیشتر موردنظر است تا مخاطبی که دوست ندارد انتخاب کند و میرود سینما و هر فیلمی که بلیتش بود را میخرد و صرفا برایش تفریح است. اتمسفر فیلم من به دو نوع سینما تا حدی شبیه است. یکی سینمای نئورئالیسم ایتالیا، یکی دیگر هم سینمای شرق اروپا.
تجربه کار با بازیگرهای حرفهای را قبلا داشتید؟
من قبلا تدوینگر سینما بودم . فیلمهای سینمای مستقل که کار شاخصم «آن سه» نقی نعمتی بود که نمایش هم داده نشده. به خاطر تدوینگر بودن میبینید که چه اتفاقی توی راکورد و بازیگیری افتاده است. اینها باعث تجربه می شوند. یک تلهفیلم هم سال ۸۶ ساخته بودم که آنجا هم تجربه کار با بازیگر داشتم. خیلی هم مقوله پیچیدهای نیست کار کردن با بازیگر یا نابازیگر. فیلد جداگانهای هستند اما به خاطر کار تدوین این تجربه را داشتم که اگر بازیگر باشد باید چه کار کرد و با نابازیگر باید چطور مواجه شد.
بله همیشه هم گفته شده که بهترین نوع آموزش سینما روی میز تدوین است.
فکر می کنم که بهترین کلاس آموزش سینما میز تدوین است که شما مجموعهای از کارها با سلیقههای مختلف تدوین کرده باشید. گاهی مستند تدوین کرده باشید گاهی مستند ساخته باشید و اینها همه کمک می کنند.
الان از بازیها راضی هستید؟ یکدستی بازیها حفظ شده است؟ فکر میکنید اگر برگردید به عقب چه چیزهایی را تغییر میدهید؟
مهمترین اتفاق این بود که میخواستم ساختارشکنی بکنم و یک بازیگر سینمای تجاری را به عنوان نقش اصلی به یک فیلم غیر تجاری بیاورم . کسی که قبلا این نقش را بازی نکرده باشد. این که موفق بودم یا نبودم این را بیننده باید ببیند. همه نقدها چه کسانی که مثبت نوشتهاند و چه کسانی که منفی نوشتهاند را دنبال میکنم. یک سال است که جریان نقد فیلمم را دنبال میکنم. سه گزینه ابتدایی داشتم که دو مورد دیگر مشابه این نقش را سالهای گذشته بازی کرده بودند. شرایطی که فیلم را ساختیم شرایط خیلی خاصی بود. نزدیک عید بودیم و مجوز سینمای به فیلم ندادند و برای اولینبار برای یک فیلم مجوز موقت ویدئویی صادر شد و دو سه ماه بعد هم تغییر دولت را داشتیم. اواخر اسفند ۹۱ پیش تولید فیلم بود و سال ۹۲ کار را شروع کردیم. استنباطم هم از تغییر و دگرگونی در سطح دولت خوشبینانه نبود. انتخاب بازیگر و عوامل برای من سخت شده بود. اما الان به گروه پشت دوربین اگر نگاه کنید بهمن اردلان یکی از بهترین صداگذارهاست. بهروز معاونیان از بهترین صدابردارهاست، حامد ثابت و روزبه رایگا..
عوامل حرفهای و در عین حال جوان هستند.
بله. یک بالانسی برقرار کردم. پژمان را از قبل میشناختم که خیلی علاقه دارد در سینمای مستقل کار کند و بسیار همراه کسانی است که میخواهند فیلم اولشان را کار کنند. پژمان بازغی رکورددار حضور در فیلمهای اول است و برایش سینما خیلی جدی است چون میخواند و فیلم میبیند و دنبال جریانهای هنری سینمایی است. از آنا نعمتی هم یک کار دیده بودم که کار منوچهر هادی بود و با توجه به اینکه از سینمای تجاری میآمد و مشابه این نقش را بازی نکرده بود، برای کاری که درنظر داشتم مناسب بود. صبح که فیلمنامه را خواند، عصر آمد دفتر و تعجب هم کرده بود که چرا او را انتخاب کردهام. توضیح دادم که میخواهم آَشناییزدایی کنم و فکر میکنم بیننده هم همراه شود. یک مقدار هم به جذب مخاطب فکر میکردم. یکسری المانها در تصویر من باید باشد که بیننده را همراه کند، مخصوصا در این داستان تلخ و داستانی که ریتمی کند دارد. شاید هیچجایی در ظاهر اولیهاش جای امید نباشد و فضای رخوت و نسیان حاکم است. با توجه به اینکه فیلم یک ریال کمک از جایی ندارد، حتی وام هم ندارد و تماما شخصیساز است، در آن مقطع بهترین انتخاب بود.
دو مسالهای که سینمای مستقل همیشه با آن درگیر است، یکی مساله پخش است که فیلم چطور عرضه شود و یکی دیگر هم اینکه چطور با حداقل هزینه فیلم ساخت. شما برای این موضوع چهکار کردید؟
یک فیلم سینمایی بین پنجاه تا شصت جلسه فیلمبرداری دارد. میشود از کیفیت نزد و این را به سی روز کاهش داد. من این کار را کردم. دومین مرحله اینکه خوشبختانه تمام کسانی که با ما همکاری کردند صادقانه گفتند دوست داریم حضور داشته باشیم، شرایط مالیمان را هم گفتیم. گفتیم پول میدهیم، دستمزد میدهیم اما شاید این دستمزد به اندازه دستمزد شما در فیلم تجاری نباشد. با هیچکس ما مساله مالی نداشتیم. پولی هم که داشتیم نقد بود و شاید تخفیفی هم دادند. فیلم را دوست داشتند و به ما لطف داشتند.
تجربه اکران فیلم چه کمکی به شما میکند؟ دیدن فیلم با تماشاگر چه چیزی به شما اضافه میکند؟
فیلم را نساختهام که بگذارم توی خانه. اکران موفق خارجی هم داشتهام. برای منتقدین فیپرشی اکران خصوصی داشتیم. در مسکو، سائوپائولو و دانشگاههای خارجی.. طی این یک سال دوبار لذت زیادی بردهام. یک بار وقتی که فیلم برای منتقدین سینمای ایران در برج میلاد پخش شد، با اینکه زمان بدی بود سانس ۱۱ شب و بعد از شش فیلم پخش میشد و جلسه نقد و بررسی فیلم من ساعت ۲ نصف شب بود. یک بار هم در فرهنگسرایی پخش شد و مردم هم فیلم را دوست داشتند. من فیلم برای مخاطب ساختم و باید در کشور خودم پخش شود و ببینم که چه نظراتی نسبت به فیلمم دارند. پارسال دو فیلم از بخش فیلمهای اول به سودای سیمرغ راه پیدا کردند که یکی این فیلم بود و دیگری «چند متر مکعب عشق». فیلم فضایی دوقطبی بین منتقدین به وجود آورد . یکسری از منتقدین مثل آقای گلمکانی، مرحوم قوکاسیان، هیوا مسیح، نیما حسنینسب تمامقد از فیلم حمایت کردند و یکسری دیگر از منتقدان هم فیلم را دوست نداشتند. برای من همین جالب بود. یکسری بازی خانم آنا نعمتی را دوست داشتند و میگفتند از آن نقشهای همیشگی جدا شده و یک عده هم دوست نداشتند و میگفتند به این نقش نمیآید. من به هردو گروه زنگ زدم و تشکر کردم. وقتی برای فیلمی مینویسند این یعنی فیلم خنثی نیست. حداقل صد نقد، چه خوب و چه بد، جمع آوری کردهام که فکر کنم برای یک فیلم اول بد نباشد. منتقدان خارجی مثل فیپرشی فیلم را تحسین کردند، هالیوود ریپورتر در شش ماه اول رایگیری از جشنوارههایی که نویسندههایش دیده بودند رتبه چهارم را به فیلم داده بودند، نامزد جرج طلایی در مسکو شد و در سائوپوئولو اکرانهای متعددی داشت، در وین اکران دانشگاهی داشت. اما مهمترین اتفاقی که برای فیلم افتاد اکران داخلی بود. برای من فروش مهم نیست، دیده شدن مهم است. خواستم فیلم جدیدی شروع کنم اما فعلا چندماه کار را عقب انداختهام تا همراه فیلمم باشم و کمک کنم بهتر دیده شود.
برای فیلم بعدی سراغ چه فضایی و چه مدل فیلمی میخواهید بروید؟
مدل فیلم که سینمای اجتماعی و فیلمی که خنثی نباشد. اما مطمئنا قصهگوتر است. طرحهایی که دارم رویشان کار میکنم قصه پرو پیمانی دارند. من اول ادبیات را دوست داشتم و بعد به سمت سینما کشیده شدم. قصه میخواندم. مقطعی که از احمد محمود و هوشنگ گلشیری میخواندم و بعد آمدم سمت سینما. علاقهمندی من به سینما با داوری جشنواره کودکان و نوجوانان اصفهان در سیزده چهارده سالگی شروع شد که با زاون قوکاسیان آشنا شدم. زاون حداقل کاری که آنجا انجام میداد این بود که بچهها خوب ببینند و خوب نگاه کنند و خوب بخوانند و نگاه بچهها را تربیت میکرد. سینمای باب میل من سینمایی است که قصه داشته باشد.
نمایش فیلم در گروه هنر و تجربه را چگونه میبینید؟
در گروه هنر و تجربه اکران فیلمها طولانیتر است و اینکه برای این فیلمها طول و عرض را به هم میزنی و از قوانین اشتباه اکران پیروی نمیکنی، خوب است و فیلم بیننده خودش را پیدا میکند. سالها است در فرانسه و ایتالیا این نوع از اکران برقرار بوده، فیلمی یکسال اکران میشده یا اکرانهای یک هفتهای داشته. این مهمترین کمکی است که میشود به این نوع سینما کرد. اما پاشنه آشیلی هم دارد و آن این است که سینماگران روزی به این نتیجه برسند که فقط برای گروه هنر و تجربه فیلم بسازند. بخواهند فیلمی بسازند که قصه نداشته باشد، فیلمبرداریاش معمولی باشد و عوامل غیرحرفهای باشند به امید اینکه فیلم در گروه هنر وتجربه اکران شود و بعد از دوسال با انبوهی فیلم پشت خط اکران هنر و تجربه مواجهیم که سطح کیفی خوبی ندارند و علاوه بر سرخوردگی فیلمسازها، فشار مضاعفی روی سیستم هنر و تجربه وارد میآورند. به هر حال فکر میکنم منتقدین این گروه دو سه سال صبوری کنند.