
گفتوگو با کاوه سجادی حسینی کارگردان فیلم شب بیرون
این فیلم یک دیوانگی جذاب بود
هنر و تجربه / بهزاد وفاخواه: کاوه سجادی حسینی از ساخت تلهفیلمهای تلویزیونی و دستیار کارگردانی وارد سینما شده است. این کارگردان جوان با اولین فیلمش «شب بیرون» در جشنواره سیو دوم فجر حضور داشت و امسال در جشنواره سیوسوم فیلم «بوفالو» با بازی پرویز پرستویی و سهیلا گلستانی را داشت. حالا بعد از یک سال از نمایش جشنوارهای فیلم شب بیرون، این فیلم در گروه هنر و تجربه اکران شده است. شب بیرون حکایت یک شب پرسهزنی دختری است که صبح فردا از ایران مهاجرت میکند و میخواهد تصاویری از تهران با خودش ببرد.
نسل امروز ایرانی یا به عنوان مهاجر با قضیه مهاجرت درگیر بوده است یا دوستان و خانواده و اطرافیانش مهاجرت را تجربه کردهاند. چه شد که موضوع مهاجرت برای شما مطرح شد؟
همه ما در ناخودآگاهمان از جایی که هستیم ناراضیایم. فکر میکنیم اگر از این محله برویم محله دیگر همه چیز بهتر میشود. وقتی بچه هستیم دوست داریم ماشین اسباببازی داشته باشیم، بعد آرزویمان میشود دوچرخه و بعد موتور و بعد ماشین. مهاجرت هم از اتفاقهایی است که در تمام کشورها کم و بیش مشترک است. همه آمریکاییها دوست دارند بروند پاریس و همه پاریسیها دوست دارند بروند آمریکا. در ناخودآگاه جمعی ماست. نقل مکان از جایی به جای دیگر برای آرامش بهتر. اتوپیایی که مدنظر ماست شاید از جای قبلی بدتر باشد. در ادبیات کلاسیک خودمان هم داریم که باید بروند گنج پیدا کنند و دور میزنند و میبینند گنج توی خانه خودمان است. من نمیخواستم پیام بدهم که مساله مهاجرت بد است یا مساله مهاجرت خوب است، پس به سمت کندوکاو در روابط انسانی رفتم، با این دستمایه که دختری قرار است از تهران فیلم بگیرد. این فیلم گرفتن میتواند به واسطه رشته تحصیلی دختر باشد که شاید مهندسی شهری یا معماری باشد و یا حتی سینما و ساختن فیلم برای پایاننامه. بهترین اتفاق این است که ضبط خاطرات باشد، چون قرار است این خاطرات را دیگر نبینیم. چرا دیگر نمیبینیم؟ چون ممکن است بمیریم یا از آنجا برویم و دیگر نبینیم. بنابراین تصمیم گرفتیم توسکا شخصیت اصلی با بازی سهیلا گلستانی از ایران برود و هیچوقت هم معلوم نشود برای چه رفتهاست. آیا برای درس رفته یا برای همیشه رفته یا برمیگردد. اول داستان میبینیم که به پدرش میگوید برمیگردم. اما زمانی را مشخص نمیکند. در روند قصه هم نمیفهمیم ولی انگار نمیخواهد برود. در بوفالو هم مهاجرت موضوع مورد تاکید من است. برای من این مدینه فاضله یا رویای آمریکایی جذاب است،که اتفاقا از فرهنگ آنور هم میآید و در نمایشنامههای قدیمیتر هم مثل کارهای آرتور میلر، در چشم اندازی از پل و.. هم وجود دارد. دستیابی به آن اتوپیا، و این که فکر میکنیم قرار است در جایی دیگر به آرامش برسیم . مساله مهاجرت کلا برای من جذاب است و هیچوقت نه تقبیحش میکنم و نه تایید.
یعنی ایده اصلی، با فیلم گرفتن از تهران شروع شد نه از قصه یا از شخصیت.
نه. ایده فیلم من از پرسه زدن شروع شد. در واقع به خودم گفتم پرسه زدن در تهران و در شب تهران، چه جذابیتهایی دارد و فکر کردم چطور ممکن است قصهای هرچند محو داشته باشیم و در شب تهران پرسه بزنیم. همه ما این کار را کردهایم و شاید یکی از مهمترین تفریحات ما است. مخصوصا ما جوانها که امکان دیگری هم نداریم. پس برای من پرسه زدن و سرگشتگی، تم اصلی فیلم است. از اینجا هم شروع میشود که یک نفر میخواهد در شب تهران بچرخد و بعد این یک نفر شد یک زن یک دختر. با خودم گفتم که خب این یک نفر، یک دختر، نه در تهران در هرجایی از دنیا آن ساعت شب امنیت ندارد. پس یکسری آدم باید اطرافش باشند. فیلم «ژول و ژیم» تروفو فیلم محبوب من است و شروع کردم به باز دیدن این فیلم و زندگی کردن با آن و گفتم خب پس دوتا پسر و یک دختر. البته ژول و ژیم ربطی به فیلم من ندارد. رابطههای این شکلی دوتا پسر و یک دختر در فیلمهای زیادی مثل فیلم تام تیکور و خیلی فیلمهای دیگر هم هست که البته بحث آنها متفاوت است و روابط انسانی کمرنگ میشود و نگاه جنسی دارند که من دوست نداشتم . حتی عشق در فیلم را،کمرنگ کردم و هالهای از آن در فیلم دیده میشود.
به شکل بک گراند عکس توسکا در موبایل.
امیرحسین از توسکا خوشش میآید و کمکش کرده و پاسپورتش را گرفته و با اینکه دوستش دارد اما کمکش میکند. خیلی ابراز عشق نمیبینیم ولی حضور این رابطه و حس انسانی عشق در فضای فیلم مستتر است. قصه آرامآرام شکل گرفت و ایده قصه سال ۸۸ در ذهنم شکل گرفته بود و تاثیراتی هم از انتخابات آن سال گرفته بودم و در شبهای تبلیغات این ایده به ذهنم رسید.
نقش شخصیتهای فرعی در داستان چیست؟ شخصیتهای که هرکدام یک یا چند سکانس در فیلم حضور دارند و بعد میروند.
باران کوثری در پنج سکانس حضور دارد اما هومن [سیدی] و سرباز یک سکانس. در فیلمنامه حضور اینها پیشبینی شده بود به اضافه دختر ویلونیست و دوتا شخصیت دیگر که این دو شخصیت را حذف کردم.
چرا حذف کردید؟
احساس کردم اضافه است. هم مدت زمان فیلم را بالا میبرد، هم این انگ میخورد که میخواهم انتقاد کنم و شعار بدهم. دوتا بسیجی بودند که میآمدند و میگفتند حواستان باشد شب کجا میروید و بعد هم با هم رفیق میشدند. حس کردم شعاری میشود. خیلی معمولی و انسانی به قضیه نگاه کرده بودم و میخواستم از هیچ سمتی شعار ندهم. پنج ،شش دقیقه هم زمان فیلم را بالا میبرد که برای این فیلم بیقصه یا بهتر بگویم بیدرام _ که درام بیرونی را حذف کرده- زیاد بود. خرده پیرنگها را شخصیتهای فرعی گسترش میدهند ولی با نگاهی ابزورد. نه که ابزورد، بلکه با نگاهی ابزورد.
نترسیدید تماشاگر دیدن فیلمی که تماما در شب میگذرد را تحمل نکند؟
اینکه تماشاگر پس بزند را نمیدانم، شاید فیلمی کمدی بسازی از این مدلهای تجاری اجتماعی که بازیگر هم داشته باشد، یک میلیارد هزینه کند ولی فیلم نفروشد. اصلا نمیشود گفت اگر فیلمی با بازیگر چهره و در روز و در زیباترین جاهای جهان فیلمبرداری شود، میفروشد. در این میان نکته مهم، آن نگاه است و تاثیر قصه البته به معنای روایت. شاید یک قصه بشود فیلم تلویزیونی و همان قصه بشود فیلم سینمایی. چقدر راجع به جدایی فیلم ساخته شده اما یکی میشود «جدایی نادر از سیمین». یک زن و مردی میخواهند جدا بشوند. یکی میخواهد برود از ایران و یکی نمیخواهد. چقدر از این قصه ساخته شده؟ یا فیلم «لیلا» که داستان سادهای دارد زن و مردی به خاطر نداشتن بچه دچار مشکل میشوند و ورود زن دوم. این داستان صدبار ساخته شده، اما چرا یکی میشود لیلا؟ هرفیلمی روایتش مهم است. این همه فیلم توی شب داشتیم، اما یکی میشود «شب روی زمین» جارموش که همه فیلم در شب و داخل ماشین میگذرد. یکی به من گفت فیلم را شب ساختی تا راحت بگیری و تمام بشود. گفتم اتفاقا اشتباه میکنی. ما فیلم را در شبهای تابستان ساختیم که شب کوتاه است و از ۹ یا ۱۰ شب شروع میکردیم و ساعت چهار صبح صدای گنجشکها جلوی فیلمبرداری ما را میگرفتند. پنج صبح هم که هوا روشن میشد. پس زمان زیادی برای فیلمبرداری نداشتیم. هرجا میخواستیم فیلم بگیریم، باید نورها را تغییر میدادیم. همه چراغهای گازی را میپوشاندیم، کیسه زباله میکشیدیم یا از پایین برقکارمان برقش را قطع می کرد و دوباره بعدا وصل میکردیم. نور چراغهای گازی توی دوربین قرمز میشود و در تصحیح رنگ هم نمیشد، درستش کرد چراکه در بافت اصلی فیلم مینشیند و رنگها به هم میریزد. امکانات هم نداشتیم، سه چهارتا ۲۰۰۰ و هفت هشت تا ۸۰۰ داشتیم. آرک و سه فار و اینها را اصلا نداشتیم. فقط یکی دوجلسه آرک داشتیم. چون پولش را نداشتیم آرک اجاره کنیم. هدفم از گرفتن فیلم در شب این بود که پرسپکتیو را حفظ کنم. وقتی دوربین را می گذارم توی ماشین، اگر شب نبود پسزمینه تصویر شهر بود واز جلوی شیشه و پشت شیشه، شهر دیده میشد و زیبایی به تصویر میداد که نمیخواستم. میخواستم سانتیمانتال تصویر را از بین ببرم. ما فیلم را با یک دوربین خیلی معمولی فایو دی ساختیم که در اصل برای عکاسی است. البته قبلا هم فیلم با این دوربین ساخته شده اما در روز . اینکه همه فیلم را در شب بسازیم با این دوربین یک دیوانگی جذاب بود. البته همه فیلم من با یک دیوانگی جذاب شروع شد. موقعی که شروع کردیم، ۲۰ میلیون تومان بیشتر نداشتیم و همه گفتند مگر میشود با ۲۰ میلیون تومان شروع کرد. تا الان هم هفتاد،هشتاد میلیون برای فیلم هزینه شده و البته دستمزد همه عوامل را موکول کردهام به بعد از اکران و فروش رایت ویدئویی فیلم. قرار شد وقتی فیلم فروش رفت، همه فروش را چه یک میلیون، چه یک میلیارد بین همه عوامل را تقسیم کنیم . با احتساب دستمزدها که البته مقدارش بستگی دارد به فروش، فیلم نزدیک ۴۰۰ میلیون هزینه خواهد داشت که باز از هزینه معمول یک فیلم ارزان با پانصد میلیون هزینه هم کمتر است. حتی به سرمایهگذار مشترک گفتم هرچقدر فیلم فروش کرد، شما اول سرمایهای که گذاشتی را بردار، بعد دستمزد عوامل را میدهیم و اگر سودی ماند آن هم مال شما که زحمت کشیدی و به من کمک کردی. این فیلم من است و من چشمداشت مالی ندارم، هرچند زندگیام از همین راه تامین میشود. به هیچکدام از عوامل دستمزد ندادم و با هیچکدام قراداد نبستم، به جز یک نفر که او هم چون میخواست عضو خانه سینما بشود، نیاز به قرارداد داشت. این جمله مانی حقیقی توی ذهنم مانده بود که تو جلو برو و نگران نباش خودش اتفاق میافتد. همین هم شد. حتی به هومن سیدی که پارسال خیلی نمیشناختمش گفتم هومن یک پلان پنج دقیقهای دارم میآیی بازی کنی؟ گفت باید بخوانمش. گفت یک مقدار با نقش مشکل دارم، گفتم حلش میکنم. آمد و به نظر من یکی از بهترین سکانسهای فیلم شب بیرون و بهترین بازیهای هومن سیدی است. همینطور باران کوثری و نگار عابدی و فرید سجادی که عموی بنده است که یکی از بهترین برنامهریزهای سینمای ایران است. به خانم گلستانی هم گفتم من دستمزد فعلا نمیدهم. از هوتن شکیبا هم فقط یک تئاتر دیده بودم و از حسام محمودی هم فقط فیلم «خسته نباشید» را دیده بودم. جا دارد به تکتکشان دستمریزاد بگویم و همینطور به ابراهیم اشرفی فیلمبردار و آرش زاهدی و وحید مقدسی صدابردار و دستیارهای من چاووش هنرآموز و احسان سجادی حسینی و سینا ییلاق بیگی طراح صحنه و یاسمن محب اهری طراح گریم که همه از عوامل حرفهای سینما هستند.
قبلا با این عوامل کار کرده بودید و گروه بودید؟
با سینا و یاسمن و ابراهیم اشرفی زمان دستیاری کار کرده بودم که آنها هم در مقام دستیار بودند. من کار اولم نبود. فیلمبلند ویدئویی ساخته بودم. ۸ تا فیلم بلند ویدئویی با بازیگران و عوامل حرفهای ساخته بودم که فیلمبردار پنج فیلمم مرتضی پورصمدی بوده است. پس من بیتجربه نبودم این آدمها هم بیتجربه نبودند، فقط امکان کار بلند را نیافته بودند. ابراهیم اشرفی یک فاز از سریال کمال تبریزی را فیلمبرداری کرده بود اما کار سینمایی نکرده بود. دوربین آنها از ما حرفهای تر بود. با دوربین رد کار میکردند و ما فایو دی، ولی فیلم تلویزیونی و سینمایی از لحاظ دکوپاژی و فضاسازی خیلی فرق دارند. البته این فیلم،فیلم اولیهاست. ابراهیم اشرفی کار اولش بود، سینا ییلاقبیگی اولین طراحی لباسش، یاسمن محب اهری اولین فیلم بلندی که طراح گریم آن بود و آرش زاهدی اولین کار تدوینش. گروه اشرفی سه نفر بودند و بیچاره میشدند در صحنههای انتقال فضا. فقط یک ساعت طول میکشید تا کارمانت را ببندیم و دوربین را فیکس کنیم و مهار کنیم تا پرت نشود و خطر نداشته باشد، چون نمیخواستم از فیلمرو استفاده کنیم. ولی آقای اشرفی بدون لوازم کافی از پسش برآمد و تصویرهای خوبی گرفت. فکر میکنم از فیلمبردارهای خوب سینمای ایران میشود و باید قدرش را دانست. همه عوامل خوب بودند و همه تا آخرین پلان فیلم دل سوزاندند. هومن شکیبا هفته آخر فیلمبرداری شبها سرصحنه فیلم ما بود و صبحها میرفت سر فیلم «طبقه حساس» و تقریبا تبدیل شده بود به موجودی که فقط نفس میکشید! زندگی نباتی داشت و نمیخوابید و فقط توی مسیرها میخوابید. بعد از ظهرها اجرای تئاتر هم داشت. شش صبح تا پنج بعدازظهر سر کار طبقه حساس بود، ساعت پنج میرفت تئاتر و هفت تا هشت و نیم اجرا داشت و میپرید سر موتور و میآمد سر صحنه ما و تا صحنه را آماده میکردیم یک چرتی میزد. پوستش کنده شد و فقط عشق این کار را با آدم میکند و اینکه کارش برایش مهم بود. واقعا هم بازی خوبی کرده. بازی متفاوت سهیلا گلستانی و حسام محمودی هم همین طور.
آقای پرستویی چه تاثیری در فیلم داشتند؟
آقای پرستویی آنقدر فشار آورد و لطف داشت و از من حمایت کرد که فیلم در جشنواره سال پیش به نمایش درآمد. درواقع ابتدا فیلم را به عنوان فیلم اول که ویدئویی ساخته شده بود، رد کردند.اما بعد به دستور آقای ایوبی و صلاحدید علیرضا رضاداد، بخشی به نام نوعی تجربه به جشنواره اضافه شد که یازده فیلم در آن به نمایش درآمد، فیلمهایی مثل شب بیرون، «جینگو»، «بیداری برای سه روز»، «روایت ناپدید شدن مریم»، «سایه روشن» موتمن،فیلم آقای محمدعلی سجادی و مهرشاد کارخانی. آقای احسانی به شوخی به من میگفت این گروه به خاطر تو به وجود آمد. گویا آقای ایوبی گفته بود، یک گروهی بسازید که این فیلمها را نمایش بدهند و شب بیرون حتما باشد. همچنان هم برای فیلم اتفاقات خوب میافتد. بعد از جشنواره هم که گروه هنر و تجربه تشکیل شد و فیلم به نمایش درآمد. من هم ازآقای ایوبی و هم آقای احسانی و هم علمالهدی تشکر می کنم که واقعا حمایت کردند و دلشان برای سینما میتپد. تبلیغات فیلم کم است و تلویزیون هم تبلیغش نکرده است. تلویزیون باید نگاهش را به این فیلمها لطیفتر کند. من برای تلویزیون فیلم ساختهام و محدودیت ها و قوانینش را میدانم، اما یک مقدار باید تلویزیون لطیفتر و مهربانتر باشد. همینطور منتقدین که با این فیلمها خوب رفتار میکنند. فیلمهایی که محدود اکران شدهاند اما دارند باصلابت کارخودشان را میکنند.
تاثیر استمرار جریان اکران فیلمهای بخش هنر و تجربه را چگونه میبینید وچه چشماندازی برای این سینما متصور هستید؟
اولا باید تبلیغاتش بیشتر و سالنهایش بیشتر و نظم اکرانها بیشتر شود تا تماشاگر پیدا کند. سانسها منظمتر بشوند و تماشاگر دقیقتر بداند که برای دیدن فیلم باید به کجا مراجعه کند چون در شرایط فعلی کمی دیدن فیلمها مشکل میشود. من نگران این اکرانم. نگران فیلمهایی که به مذاق برخی ممکن است خوش نیاید مثلا «خانه پدری» که واقعا حیف شد . نگران این هستم که این اکرانها از بین بروند. سالهای قبل هم مشابه این گروه را داشتیم، اکران آسمان باز یا معناگرا. البته به این گستردگی نبودند و بیشتر برای این بودند که فیلمها اکران بشود. ولی اینجا این گونه نیست و اگر فیلمی خوب نباشد، اصلا اکران نمیشود . تیمی حرفهای فیلمها را غربال میکند. قرار نیست هر فیلمی ساخته شد، اینجا پخش شود. از این میترسم که اگر چندسال دیگر آدمهای سازمان سینمایی عوض بشوند،نحوه این اکرانها هم تغییر کنند. به نظرم باید ایدهای داشته باشیم که این نوع اکران ادامه پیدا کند و این فیلمها از طرف سازمان سینمایی و ارشاد حامی داشته باشند و اما اینکه چه تاثیری روی مخاطب می گذارند، میبینیم فیلم کمدی یکی از معروفترین کارگردانان سینمای تجاری مملکت، ده نفر در سالنش هستند اما سالنی که فیلم شهرام مکری را به نمایش میگذارد جا برای نشستن نداشت. این جا عرضه و تقاضا شکل درستتری دارد.
ضریب اشغال صندلی مهمتر است.
بله و اگر حمایت شود، تاثیر روی نسل جوان میگذارد. نسل جوان فیلمساز که مدعی فیلمسازی است. نسلی که سینما را از تجربه یادنگرفته، سینما را از خواندن و فیلم دیدن یاد گرفته و کتاب خوانده و مصالح زیاد دستش است. با یک کلیک «همشهری کین» مهمترین فیلم تاریخ سینما را دانلود میکند و همان لحظه میبیند و با نسل ما فرق دارد که دنبال همشهری کین باید روزها میگشتیم تا بالاخره یک نسخه بدکیفیت که انگلیسی حرف میزند با زیرنویس چینی و تراک زیاد پیدا میکردیم که حالا همشهری کین ببینیم. نگاه نسلی که حالا وارد میشود و نگاهی تجربی و ریسک پذیر است و چرخه تولید برایش به منزله فروش نیست و چرخه تولید فکر است. تولید فکر برایش مهمتر از تولید پول است، البته چرخ اقتصاد سینما باید بچرخد که اگر نچرخد اصلا سینما نداریم. امسال هم در جشنواره فیلمسازهایی آمدند و بهترینهای جشنواره هم از بین فیلمهای اول بودند یا از کارگردانانی که جوانتر بودند و البته بعضی هم دیده نشدند و به آنها بیمهری شد. ولی تا چه موقع میتوانند آنها را قبول کنند؟ الان پنج فیلم اینطوری داریم تا چشم به هم بگذاریم میشوند ۱۰ تا و ۲۰ تا و به مرور روی مخاطب هم تاثیر خودشان را میگذارند. مخاطب دیگر مخاطب سابق نیست، باهوش است. سلیقه مخاطبین ما نزدیک به سلیقه منتقدین شده. امسال ببنیید مردم چه فیلمهایی دوست داشتند و چقدر مشابه فیلمهای محبوب منتقدین بود. هنر و تجربه یکی از راههای مقابله با جنگ نرم است که میتواند با فیلمهای آبکی بیبو و بیخاصیت ماهواره مقابله کند. فیلمهای هنر و تجربه به سینمای روز جهان نزدیکترند. دوستان تحصیلکردهای داریم که مخاطب فیلمهای خوب هنری اروپایی هستند. یکی دو نفر هم نیستند. از وقتی که هنر و تجربه راه افتاده فیلمهای هنر و تجربه را میبینند. فیلمهای معمول اکران را نمیدیدند. یکسری هستند میگویند اوه اوه اینها از این فیلمهای هنری هستند که باید توی داروخانه به عنوان قرص خواب فروخت. یک سری دیگر هم اتفاقا فقط برای همین مدل فیلمها سینما میروند.
و حرف آخر؟
تلویزیون یک کم مهربانتر باشد. این نوع فیلمها نیازمند حمایتند و اگر حمایت نشوند، دیده نمیشوند. قرار نیست پولی از اینها دربیاید و مهم دیده شدن است . مهم کلیت این قضیه است نه فقط فیلم من. تلهفیلمها ضربه بدی به ساختار سینما میزنند اما یکسری آدمها مثل خودم از تله فیلم ساختن وارد سینما شدند. مثل جمشید محمودی که اول تلهفیلم میساخت یا بهروز شعیبی. ماها خیلی تجربه هایمان را در فیلمهای بلند تلویزیونی انجام دادیم و بعد آمدیم کار درست را انجام دادیم. تلویزیون با اینکه با سینما خوب نیست اما ناخواسته به سینما کمک کرد. کلی فیلمبردار و صدابردار و کارگردان و بقیه عوامل تولید شد با تلهفیلمها و معدودی از آنها وارد سینمای حرفهای هم شدند. و اینکه یک خطری وجود دارد که یکسری بگویند فیلم بسازیم برای هنر و تجربه. نگران اکرانش نباشیم آنجا اکرانش میکند، این نگاه خطر دارد. اینکه فیلم کمهزینه بسازیم یا ساختار آماتوری. فیلم خود من کمهزینه بود اما آماتوری نبود. این فیلمها هیچکدام آماتوری نیست. باید مواظب باشیم این مرز نشکند و فیلم برای هنر و تجربه نسازیم فیلم برای سینما بسازیم. حالا یا در این گروه اکران بگیرد یا در گروه دیگر. گروه خوبی پشت قضیه هستند خود آقای اعلم الهدی واقعا دارد حمایت کامل میکند و از یک دوستی هم اینجا تشکر کنم که دیده نمیشود هیچوقت. میثم مزلقانی پا به پای همه فیلمها میدود و واقعا از آدمهایی است که دارد کار میکند و نگران این سیستم است.