
گفتوگو با رامتین شهبازی درباره تاثیر آموزش بر فیلمسازی تجربهگرا
ایدهپردازی به ذوق هنری و حساسیت دانشجو بستگی دارد
هنر و تجربه/ علیرضا کیانی: فضای آکادمیک و آموزش دانشگاهی چقدر در پرورش استعدادهای سینماگران جوان و نضج گرفتن ایدههای نو و تجربههای جدید موثر است و اساسا آموزش در اجرایی کردن ایدههای یک فیلم ساز تجربهگرا چه نقشی را ایفا میکند. این پرسشها و نظایر آن محور صحبتهای ما با رامتین شهبازی، مدرس دانشگاه، منتقد و روزنامهنگار بود.او طی این گفتو گو از فضای آکادمیک سینمای ایران میگوید. شهبازی پرورش فیلمسازان جسور و دارای ایدههای نو را فقط منوط به فضای آموزشی سینما نمیداند واز نظر او این مقوله تا حد زیادی متاثر از فضای جامعه است.
برای شروع بحث درباره وضعیت سیستم آموزش سینما و فیلمسازی در کشورهای صاحب سینما برایمان بگویید؟
مدارس سینمایی در سراسر جهان به دودسته «آکادمیها» و «کنسرواتوارها» طبقهبندی میشوند و فعالیت این دو به کلی متفاوت از یکدیگر است. کنسرواتوارها سینما را به صورت تجربی آموزش میدهند. یعنی به صورت کارگاهی با هنرجو کار میکنند تا او به یک فیلمساز، فیلمبردار یا یک تدوینگر تبدیل شود؛ مثل مدرسه فیلم لندن. درعین حال مکانهای آموزشی دیگری تحت عنوان آکادمی فعالیت میکنند. این دانشگاهها «مطالعات سینمایی» را به دانشجویان خود آموزش میدهند و در راستای فیلمساز کردن آنها قدم برنمیدارد. یعنی کسی که میرود،مطالعات سینمایی بخواند، لزوما قرار نیست کارگردان شود. قرار است پژوهشگری شود که در حوزه سینما به صورت تئوریک کار میکند.
و آموزش سینما در ایران به چه شکلی دنبال میشود؟
متاسفانه در ایران وظایف این دو نوع از مدارس سینمایی با یکدیگر خلط شده است. دانشکدههای سینمایی در ایران از یکسو وظیفه مطالعات سینمایی آکادمیها را برعهده دارند و از سوی دیگر، بار آموزش تجربی کنسرواتوارها را به دوش میکشند. به همین خاطر است که دانشجو سردرگم میشود. او برای فیلمساز شدن میآید اما سر کلاسهای تئوری مینشیند. دانشجوی دیگری هم که برای مطالعه تاریخ اجتماعی سینما و آشنایی با رویکردهای نقد فیلم به دانشگاه آمده است، دائم از خود میپرسد که چرا باید دوربین دست بگیرد و تصویربرداری کند. این تداخل در آکادمیهای سینمایی ایران وجود دارد. دانشجوها نمیدانند آمدهاند مباحث تئوریک بخوانند یا سینما را عملی یاد بگیرند. این سردرگمی هم به خود آنها لطمه میزند و هم اساتید را دچار فرسایش میکند. خود من وقتی سر کلاس میبینم که دانشجو علاقهای ندارد، او را درک میکنم. اما همین رفته رفته روی روحیه خود من به عنوان معلم نیز تاثیر میگذارد. امیدوارم مدرسه سینمایی که قرار است از طرف رییس سازمان سینمایی تشکیل شود، در مقابل آکادمی به صورت قدرتمند ظاهر شود تا بتواند بار تجربی سینما را به دوش بکشد.
دانشگاههای سینمایی ایران چقدر در بالابردن سطح تجربیات سینمایی موثر بودهاست؟
از نظر من تجربه نیز به دو گونه تقسیم میشود؛ تجربه مستقیم و تجربه غیرمستقیم. تجربههای مستقیم تجربیاتی هستند که در روند فیلمسازی شکل میگیرند و شخص وقتی خودش تن به فیلمسازی میدهد حتما به تکمیل تجربههایش میپردازد. اما تجربیات غیر مستقیم، حاصل مشاهده کردنهای فیلمساز است. سینما هنر گرانی است و مگر ما چهقدر میتوانیم، تجربه کنیم. راحتتر میتوان فیلم دید و تحلیل کرد. بنابراین طبیعی است که تعداد تجربیات غیرمستقیم بیشتر از تجربههای مستقیم است. آن چه در دانشگاهها و در قالب مطالعات سینمایی آموزش داده میشود، دانشجویان را به سمت تجربههای غیرمستقیم میبرد و جای انجام عمل تجربه، بیشتر با تجربیات دیگران و روشهای دیدن آشنا میکند. حالا بسته به پشتکار دانشجو، او میتواند روشهایی که در دانشگاه یاد گرفته است را در حرفه خود به کار بگیرد. مهم این است که دانشجو به این روشها دل بدهد. این موضوع در آسیبشناسی دانشجویان تئاتر و سینمای این سالها مورد بحث است که بعضا ذهنشان رها نیست و به یک چیز خاص بسته است. یک فیلم را میبیند و میخواهد مثل آن را بسازد. مثلا دانشجو یا هنرجو «پرویز» را میبیندو برای برزگر شدن خیز برمیدارد. یا مثلا فیلمی مثل«ماهی و گربه» که موفق میشود همه میروند مثل شهرام مکری فیلم بسازند. هومن سیدی «اعترافات ذهن خطرناک من» را میسازد، همه از درونیات ذهن خود میگویند. تکرار این قصه برای سینمای ما هنرمندهای یکبارمصرف به بار میآورد. هنرمندانی که برای مدتی یک مدل سینمایی را تقلید میکنند و بعد که از تبوتاب میافتد، هنرشان تمام میشود. هنرمند باید بتواند خود را نو به نو تازه کند. بهشخصه شاهدم که در دانشگاهها بیشتر اساتید همکار دارند با دقت هرچه تمام روش دیدن را به دانشجویان تدریس میکنند و آنها را با روشهای مختلف فیلمسازی آشنا میسازند. تا بعد دانشجو ببیند به کدام روش نزدیکتر است، برود و آن را کامل کند. نه اینکه باز همان روش را تقلید کند. این میتواند ایدهآل یک آکادمی سینمایی باشد.
فعالیت آموزشکدههای سینمایی خصوصی را چهطور میبینید؟
برخی از این آموزشگاهها آفت آموزش سینمای ایران هستند. آموزشگاههایی از این دست بیشتر به بازار مکارهای شبیه است که برای گرفتن پول هنرجویان بیچاره برپا میشود. در عین حال آموزشگاههای معتبری نیز وجود دارند که تاثیرگذارند. از آنجایی که در این آموزشگاهها فضا کارگاهیتر است، هنرجویان دچار سردرگمیای که دانشجویان در دانشگاهها با آن دست و پنجه نرم میکنند، نیستند. با این همه، من خود طرفدار سفت و سخت فضای دانشگاه هستم. با اینکه ضعفها و اشکالات خودش را دارد، اما به نظر من باید در عرصه آموزش سینما حضور داشته باشد و فیلمساز حتما باید از مجاری دانشگاه رد شود. نه به این دلیل که خود من در حال تدریس در دانشگاهها هستم، بلکه به این خاطر که دانشگاه به ذهن پراکنده دانشجو نظم میدهد. به دانشجو یاد میدهد چگونه ببیند و چه چیز را چگونه بخواند. متاسفانه دوستان علاقهمند به سینما دائم در حال فیلم دیدن هستند و حتی از آن لذت هم نمیبرند، بلکه فقط آن را مصرف میکنند. به قول یکی از دوستان گاهی ندیدن ده تا فیلم فرصت خواندن یک کتاب خوب را فراهم میکند. دانشگاه تا حدود زیادی میتواند این فضای منسجم را ایجاد کند و دانشجو را ملزم کند به خواندن و تفکر در سینما. تجربه نیز نشان داده است کسانی که از دانشگاه بیرون آمدهاند ذهنهای منظمتری داشتهاند و اگر بعدها دچار اغتشاش شدهاند تقصیر خودشان بوده است. البته آموزشگاهها نیز در این سالها تاثیرات مثبت خود را داشتهاند و نمیتوان انکار کرد نیروهایی بااستعدادی از آنها بیرون آمدهاند. جالب است آموزشگاههای موفق که شرح درس و روش منظمی برای تدریس دارند، بسیار شبیه طرح درس دانشگاهها پیش میروند. در مقابل موسساتی که طرح درس منظمی ندارد و خود مدیر آموزشگاه نمیداند چه میخواهد میتواند به سینمای ایران و علاقهمندان به فیلمسازی ضربه وارد کند.
دانشگاهها و یا آموزشگاههای سینمایی که اشاره کردید چهقدر به پرورش فیلمسازان جسور و ایدهپرداز کمک کردهاند؟
به اعتفاد من پرورش سینماگران جسور و صاحبایده در سینمای ایران، تنها به دانشگاههای سینمایی و آموزشگاههای فیلمسازی مربوط نمیشود؛ بلکه بخشی از ایدهپردازی و به خرج دادن جسارت به خود جامعه برمیگردد. باید بدانیم حرکت بیرون از خطوط قرمز و آن چه جامعه میخواهد، همه در محدود کردن ذهن فیلمساز خوشایده تاثیرگذار است. این محدودیت در مورد فیلمسازان حرفهای نیز وجود دارد، حال چه برسد به دانشجو یا هنرجویی که صاحب ایدههای نو است. به طور مثال در حال حاضر با دانشجویی در ارتباط هستم که ایدههای درجه یک دارد و طی بحثها به او میگویم «ایدههایت را بنویس اما واقعا نمیدانم قرار است آنها را کی و کجا اجرایی کنی!» از نظر من ایدهپردازی خود یک تکنیک به حساب میآید. اگر دقت کرده باشید تمام مردم ایران میگویند اگر بیایید و از زندگی من فیلم بسازید فیلم خوبی خواهد شد. غافل از اینکه قصه زندگی اکثر آنها خصلتهای دراماتیک را ندارد. حال مهم این است که فیلمساز با ذهن خود ایده را دراماتیزه کند و به آن خصلتهای دراماتیک بدهد. دانشگاه یا آموزشگاهها تنها میتوانند این دراماتیزه کردن را یاد بدهند و یا از طریق تجربههای غیر مستقیم به دانشجو بگوید که دیگران ایدههایشان را از کجا آوردهاند و چگونه میتواند از آنها وام بگیرد. اما باید دانست که اصل ایدهپردازی قبل از هرچیز به ذوق هنری، حساسیت و تیزبینی خود دانشجو مربوط است و بعد در سیستم آموزشی زاویه دید او دوباره ساختار میگیرد و در نهایت فیلم عرضه میشود.برای پرداختن به جسارت نیز به خیلی چیزهای دیگر نیاز است.جسارت در حال حاضر فقط یک مفهوم فردی درون وجود شخص نیست. اگر هنرمند جسارت داشته باشد و جامعه دست و پایش را بگیرد، بسیار محافظهکار خواهد شد. باید خود این مفهوم را از نظر جامعهشناسی نیز بررسی کرد. ما نه تنها در سینما که در همهچیز به جسارت نیاز داریم، منتها متاسفانه انسانهای به شدت محافظهکاری شدهایم.