
بلا تار:
فیلمهایم به زندگی نزدیکترند تا سینما / از تصادف متنفرم
هنر و تجربه : فیلم «اسب تورین» از تاریخ ۶ فروردین در سینماهای هنر و تجربه به نمایش درمیآید.بلاتار مشابه دنیای فیلمهایش، کم حرف است و خیلی اهل مصاحبه نیست. مصاحبهای که در زیر آن را میخوانید از معدود صحبتهای او در مورد آخرین اثرش است؛ اثری که به قول خود او دیگر بعد از آن فیلمی نخواهد ساخت. این گفت و گو در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۱۱ قبل از نمایش «اسب تورین» در شصت و یکمین دوره جشنواره برلین انجام شده است. جایی که بلا تار جایزه بزرگ هیئت داوران را به خود اختصاص داد.
* آقای تار فیلم تازهی شما با جملاتی مقدماتی آغاز میشود؛ این جملات ، واقعهای که در سال ۱۸۹۹ در ایتالیا برای فردریش نیچه رخداده را شرح میدهند؛ زمانیکه درشکهای در حال گذر بود و نیچه شاهد آن بود که صاحب آن درشکه در مقابل اسب لجبازش صبرش را از دست میدهد و شروع به زدن او میکند. نیچه خودش را بین صاحب درشکه و اسب میاندازد و برای دفاع از اسب، خود را به زمین میاندازد. بعد از این واقعه نیچه از شرایطی دشوار رنج میبرد و از نوشتن و انتشار آثارش دست بر میدارد. فیلم شما درست بعد از این واقعه آغاز میشود. «اسب تورین» دربارهی چیست؟ ارتباط آن با نیچه در کجاست؟
مفهوم فیلم بسیار ساده است. ما قصد داشتیم پاسخ این پرسش را که بعد از این واقعه چه بر سر اسب آمده، دنبال کنیم. و با اینکه فیلم به تنهایی دربارهی فردریش نیچه نیست اما روح این اتفاق مانند سایهای در طول فیلم حضور دارد.
بیشتر فیلمهای شما در زمان حال رخ میدهند. ایدهی رفتن به زمان گذشته در این فیلم برای چیست؟ آیا اسب تورین فیلمی تاریخی است؟
فیلمهای من همیشه بیزمان بودهاند. این فیلم هم بیزمان است. تنها ارتباط آن با سال ۱۸۹۹ فردریش نیچه است. این بخشی از کار من است و به این دلیل که فیلم در زمان حال اتفاق نمیافتد هیچ اصراری برای تغییر چیزی احساس نکردم.
زیباییشناسی و هنر جایگاه ویژهای در نوشتههای نیچه دارند و در آنها نیچه هنر را در درجهی اول به عنوان یک فرم زیباییشناختی تعریف میکند. آیا با نیچه هم عقیدهاید و به نظرتان اشتباه است اگر به هنر تنها به عنوان انتقال دهندهی پیام نگاه کنیم؟
به طور معمول فیلمهای من حاوی هیچ پیامی نیستند. دوربین من مانند یک مشاهدهگری است که اتمسفر لحظه را تسخیر میکند و به زندگی واکنش نشان میدهد. نمیخواهم به مخاطبان پیغامی را منتقل کنم، میخواهم تصویر خودم از جهان را به آنها نشان بدهم. دوربین دارای نگاهی عینی( ابژکتیو) است و من تنها میتوانم واقعیت را نشان دهم. سینما مانند ادبیات نیست. سینما تنها آنچه مقابل لنز دوربین قرار گرفته را نشانتان میدهد. نمیتوانید در آن تقلب کنید.
اما شما میتوانید آنچه را نشان میدهید انتخاب کنید.
بله. دلیلش هم این است که ما فیلم مستند نمیسازیم. نوعی داستان خلق میکنیم. اما این داستان همچنان فقط آینهای از زندگی است.
چهقدر بر آنچه مقابل لنز دوربین اتفاق میافتد کنترل دارید؟ فردریش نیچه درنهایت معتقد است هنر ترکیبی است از کنترل مطلق و تصادف محض. آیا فیلمهای شما به شانس وابسته هستند؟
هیچ چیز در فیلمهای من اتفاقی نیست. از تصادف متنفرم، در بیشتر مواقع فیلم را از ابتدا تا انتها در ذهنم میدانم. زمانیکه چشمانم را میبندم، فیلم را میبینم. فیلمنامه را میدانم، صحنه را میشناسم و بازیگرانم را نیز از قبل میشناسم. اگر چیزی را تغییر بدهم فقط برای این است که به بازیگران این فرصت را بدهم، همچنان طبیعی و خودانگیخته باقی بمانند. من هنگام فیلمبرداری کنترل شدیدی بر روی دوربین دارم.
اگر شما میدانید دقیقا چه میخواهید، در آن صورت تدوین چه نقشی در فیلمهای شما بازی میکند؟
نقش خیلی برجسته و مهمی ندارد. تدوینگر ما در طول فیلمبرداری سر صحنه حضور دارد و مسیر تولید را دنبال میکند.
دربارهی فیلمنامه چطور؟ شما دوباره با لازلو کراژناهورکای کار کردید، کسی که در چند فیلم با او همکاری داشتهاید. آیا آقای کراژنوهورکای تاثیری بر جنبههای بصری فیلم هم داشتهاند؟
نه. لازلو کراژناهورکای مسئول فیلمنامه و نوشتهها است و من مسئول آنچه جلوی دوربین میگذرد. آنچه او انجام میدهد کاری ادبی است که من باید به زبانی سینمایی ترجمه کنم. این زبان سینمایی من است، اما فیلمنامه به لحاظ احساسی من را راهنمایی میکند و کمک میکند تا تصاویر درست را انتخاب کنم.
چطور ایده فیلم به سراغتان آمد؟
روشی که معمولا بر اساس آن عمل میکنیم اینگونه است که در کنار هم مینشینیم و دربارهی موضوعی شروع به صحبت میکنیم. سپس او (کراژناهورکای) ایده را مینویسد و سپس شروع میکنیم به کار کردن بر روی آن نوشته. اما برای اسب تورین آنچه کراژناهورکای نوشت بیشتر شبیه یک رمان بود تا فیلمنامه.
ایدهی این فیلم چه زمانی شکل گرفت؟
لازلو داستان کوتاهی داشت دربارهی اتفاقی که برای نیچه افتاده بود. موضوع داستان از جایی شروع میشد که نیچه از خود میپرسد پس از این واقعه چه بر سر اسب آمد و فیلم ما هم در واقع دربارهی همین موضوع است: داستان ما پاسخی است به این پرسش.
زمان اکران فیلم چندین بار به تعویق افتاد. با چه مشکلی مواجه بودید؟
ما با مشکل وضعیت آبوهوا در لوکیشن فیلمبرداری مواجه بودیم. فیلم در شش روز میگذشت و ما به شرایط آبوهوایی یکسانی در زمان فیلمبرداری نیاز داشتیم و به همین دلیل بارها فیلمبرداری را به تعویق انداختیم.
آیا داستان تحت تاثیر این موانع قرار گرفت؟
نه. اینها تنها موانعی کاری بودند و تاثیری بر داستان یا ایده من نداشتند.
شما به کار کردن با نابازیگران شهره هستید. رویکردتان به بازیگری چگونه است؟
برای من، بازیگران واقعا بازی نمیکنند. همیشه به بازیگرانم میگویند کاری را انجام دهند به جای آنکه آن را بازی کنند. به عنوان کارگردان، نیاز دارم تا اتمسفر درست و صحیح هر صحنه را به وجود بیاورم. به همین دلیل است که یک بازیگر جهانی میتواند در کنار زن کارگری از یک کارخانه که تاکنون بازی نکرده، بازی کند. آنها در وضعیتی یکساناند، و نیاز دارند که به صحبتهای هم گوش کنند. اگر آنها به یکدیگر گوش کنند، صحنه واقعی از آب در میآید.
در مصاحبهای گفتهاید، نمیخواهید مردم هنگام دیدن فیلمهایتان خیلی فکر کنند. با این حساب آیا فکر نمیکنید نقد فیلم، نکتهی مهم و برجستهای را هنگام ارتباط گرفتن با آثار شما از دست میدهد؟
شغل من این نیست که دربارهی فیلمها بنویسم. خوشحالم عدهای فیلمهایم را دوست دارند. اگر کسی هم دوست ندارد آن را میپذیرم. نمیخواهم چیزی را به منتقدی دیکته کنم یا آنها را تحت تاثیر قرار بدهم. کار من پس از آنکه چراغها در انتهای نمایش فیلم روشن میشوند تمام میشود. سپس هر کسی به شیوهی خودش میتواند با فیلم ارتباط بگیرد.
نکتهی اصلیای که در فیلمهایتان میخواهید نشان بدهید، چیست؟
آنچه همیشه در فیلمهایم قصد دارم نشان بدهم، انسانها هستند. اغلب اتفاق میافتد که قادریم کاری را انجام دهیم اما جامعه یا محیط مانع انجام آن میشود. من میخواهم نشان دهم هر انسانی دارای شان و منزلت است و مستحق یک زندگی سعادتمندانه است. در دنیای ما، همیشه ضمانتی برای این موضوع وجود ندارد، اما میخواهم به انسانها یادآوری کنم که ما همگی یکسانیم. کاری که من میکنم مشاهدهی انسانها نیست، چون من نیز مانند آنها هستم.
شما معمولا رویکرد انتقادی شدیدی به زبان سینمایی متداول دارید. مشکل سینمای جریان اصلی چیست؟
مشکل اصلی این است که بیشتر فیلمها از یک الگوی مشابه پیروی میکنند: اکشن، کات، اکشن، کات. آنها فقط خط داستانی را پیگیری میکنند. اما داستان صرفا دربارهی کنشهای انسانی نیست، هرچیزی میتواند یک داستان باشد. یک فرد که در گوشهای منتظر ایستاده است هم میتواند یک داستان به حساب بیاید. چیزهای زیادی هستند که در زندگی واقعی مهماند اما فیلمسازان آنها را کسل کننده میدانند. تصور نمیکنم اینچیزها کسالتبار باشند. در فیلمهایم تلاش میکنم به زندگی نزدیکتر باشم تا به سینما.
آیا خودتان را به عنوان بخشی از سینمای مجارستان میدانید؟
خوب من مجارستانی هستم و خوشحالم اگر بتوانم برای مجارستان کاری انجام دهم، اما نمیخواهم بخشی از صنعت فیلم مجارستان باشم. فکر میکنم همیشه کمی با آن تفاوت داشتهام.
بعد از اسب تورین چه اتفاقی خواهد افتاد؟
فکر میکنم این فیلم موقعیت ویژهای در دوران کاری من دارد. من کار بر روی اولین فیلم بلندم را ۳۴ سال پیش آغاز کردم. راه طولانیای را طی کردهام و این فیلم باعث یک تغییر شده است. اکنون اما این دایره (دوران کاریام) بسته شده و به نقطه انتهاییاش رسیده است.
منبع: سایت eefb.org (بولتن فیلم اروپای شرقی)