
درباره «همشهری کین» و خالق نابغهاش
وقتی اورسون ولز، برای نمای باز و بسته معلم خصوصی گرفت
ماهنامه هنروتجربه/ایرج تقیپور:این مطلب برگزیده از کتابی با نام «جلوههای ویژه، تاریخ و تکنیک»، نوشته ریچارد ریکیت است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده و دو سالی است که توسط ایرج تقیپور برای انتشارات هرمس ترجمه شده و در انتظار نشر است.
همشهری کین
اورسون ولز (۸۵-۱۹۱۵) مشاغل اوّلیه خوشیمنی داشت. در سال ۱۹۳۸، اقتباس رادیویی او از کتاب «جنگ دنیاها»ی اچ جی ولز، موج عظیمی را در سراسر امریکا به وجود آورد و چون مردم باور کردند گزارش خبریِ حملۀ واقعی بیگانگان به زمین است، باعث شد سرآسیمه به خیابانها سرازیر شوند. استودیوی RKO که تحت تأثیر قرار گرفته بود، به ولز ۲۳ ساله قرارداد فیلمی را پیشنهاد کرد. شرایط: کارت سفید. نتیجه: چیزی که از نظر بسیاری، بزرگترین فیلم همۀ دورانها بود.
ولز در سال ۱۹۳۹ با علم به اینکه چیزی در مورد ساخت فیلم نمیداند، وارد هالیوود شد. از یکی از محقّقین RKO خواسته شد که معلم خصوصی ولز برای آموزش تکنیکها و مبانی فیلمسازی شود و با حوصله و سرصبر، تفاوت بین نمای بسته و باز را برایش شرح دهد. ولز، قبل از اعلام آمادگی برای شروع فیلم خودش، بهمدت یک ماه، هرشب، «دلیجان» (۱۹۳۹) جان فورد را نگاه میکرد.
نکتۀ ضروری در خلق شکل بصریِ خیرهکنندۀ «همشهری کین» (۱۹۴۱)، گرگ تولند (۴۸-۱۹۰۴) فیلمبردار آن است. تولند که از او خواسته شده بود اوّلین فیلم ولز را فیلمبرداری کند، از تجربۀ اندک و وسعت دید کارگردان جوان دریافت که مرزهای خلّاقیّت را درخواهد نوردید. خود ولز بعدا اقرار کرد که: «من در ابتدا فکر میکردم هر کاری را که چشم میتواند انجام دهد یا بتوان تصور کرد را میتوان با دوربین انجام داد، نمیدانستم چیزهایی هست که نمیتوان مرتکب شد و سعی میکردم هرچه که بهنظرم میرسد را فیلمبرداری کنم». ترکیب مهارت تولند و وسعت دید ولز، منجر به یک اثر سینمایی کامل شد.
لینوود دان در بخش جلوههای ویژۀ تصویریRKO نیز بانی بسیاری از صورتهای خیالی فیلم بود. ارباب اپتیکال پرینتر، امکانات بالقوۀ این وسیله را با دقّت به کارگردان جوان توضیح داد – محبتی که بعدا موجب پشیمانی او شد. دان بعدا اظهار کرد: «آنچه در خصوص اپتیکال پرینتر به اورسون گفتم، در حکم بوسۀ مرگ بود. او از آن مانند قلمموی نقاشی استفاده میکرد، که خوب بود، بهجز اینکه از من کارهایی را میخواست انجام دهم که قبلا هرگز مرتکب نشده بودم. هر چند او در استودیو آنقدر قدرت داشت که پول و وقتی را که لازم داشت به تأیید برساند، من خیلی چیزها از آن کار یاد گرفتم».
اپتیکال پرینتر دان برای ترکیب بخشهای موجود در نماهایی که از پیش برنامهریزی شده بود، استفاده شد، بهعنوان مثال، وسعتدادن صحنههای جمعوجور فیلم به فضاهایی که عظیم بهنظر برسند؛ هرچند در مرحله پس از تولید، این حس به ولز دست داد که بسیاری از صحنهها فاقد انسجامی هستند که انتظارداشت و از دان خواست تعداد زیادی از نماهای دیگر را بهبود دهد. نمونهای از این دست، صحنه کتابخانه یادبود تاچر بود با حرکت رو به پایین دوربین که از کتیبه حجاری شدهای که روی پایه مجسمه عظیمی قرار داشت شروع شده و به منشی نشسته پشت یک میز (در پایین) ختم میشد. فقط پایه مجسمه ساخته شده و فیلمبرداری شده بود، اما ولز مصمم شده بود که مجسمهای که وجود نداشت، کاملا دیده شود. دان توضیح میدهد: «ما مجسمه ساخته شدهای داشتیم که نیم متر ارتفاع داشت… من یک نمای روبهرو از آن گرفته و روی اپتیکال پرینتر، از آن یک پن رو به پایین متحرک را ساختم. سپس یک پن از صحنهای که آن دختر در آن بود ساختم و با استفاده از صحنه دوپاره متحرک، آن دو را با هم جفت کردم. نمای نهایی، درست طوری بهنظر میرسید که انگار مجسمه یادبود در زمان فیلمبرداری دقیقا آن بالا قرار داشته است.
فیلم نهایی مملو از جلوههای ویژه بود، از ماشینآلات ساختمانسازیِ جانبخشی شده به روش استاپموشن در سکانس افتتاحیه فیلم تا خانه مجلل کین، دفاتر روزنامهها و میتینگهای سیاسی که توسط نقّاشهای قالب، چسلی بونستل، فیچ فالتون و ماریو لاریناگا خلق شده بودند. اگرچه، ماهرانهترین جلوههای ویژه توسط دان و اپتیکال پرینترش ساخته شده بود. بعدا دان تخمین زد که بیش از ۵۰ درصد همشهری کین اصلاح یا تغییر داده شده به ترتیبی که فقط او و تدوینگر فیلم، رابرت وایز (۲۰۰۵-۱۹۱۴) قادر خواهند بود همه تغییرات اعمال شده را شناسایی کنند.
همشهری کین توسط بسیاری به عنوان بهترین فیلمی که تاکنون ساخته شده، مورد تحسین قرار گرفته است. ساختار روایی، بازی-ها، تدوین و فیلمبرداریاش مورد ستایش فراوانی قرار گرفتهاند. همچنین تحسینبرانگیزترین و دلپذیرترین نمایش جلوههای ویژه دوران خودش، گردآمده توسط یک فیلمساز خلاق جوان بود که چیز زیادی در مورد آداب هالیوود نمیدانست و وقتی فهمید که از آن بریده بود.