ماهنامه هنر و تجربه_احمد طالبی‌نژاد: «جایی برای زندگی»، کنکاشی است در لایه‌های پنهان جامعه شهری به ویژه کلان‌شهر تهران. جایی که در هزارتویش، چیز‌های دیدنی و نادیدنی بسیاری وجود دارد که اگرچه از چشم مردمان عادی پنهان مانده، اما مستندساز متعهد ما، به این لایه‌ها سرک کشیده و ما به مدد ساخته‌های او و البته دیگر مستندسازان موفق و خلاق است که گاهی متوجه می‌شویم زیر پوست این شهر چه‌ها می‌گذرد.
محسن استادعلی، از جمله مستندسازانی است که آسیب‌های اجتماعی را موضوع آثار خود قرار داده و تقریبا در همه ساخته‌هایش، چنین گرایشی دیده می‌شود. «جایی برای زندگی»، درباره تعدادی از بی‌خانمان‌های آبرومند این شهر است. چهار، پنج نفر آدم از تیره و طایفه‌های گوناگون که از سر بی‌جایی، در یک اقامتگاه غیرقانونی و فاقد هرگونه استاندارد در شرق تهران، شب و روز را سپری می‌کنند؛ مردی که به دلیل اعتیاد، همسرش از او جدا شده، جوانی که به دلیل اعتیاد از خانواده رانده شده، روحانی جوانی که پیش‌نماز یک مسجد است اما چون توان برخورداری از مسکن مستقل را ندارد، با این بی‌خانمان‌ها هم‌راه و کم کم هم‌دل شده است، ورزشکاری که روزگاری صاحب مکنت بوده اما اعتیاد او را به خاک سیاه نشانده و یکی دو نفر دیگر. اینها چنان سرنوشتشان با هم درآمیخته که چاره‌ای ندارند جز این که با هم مهربان و هم‌دل باشند.
تصویر هولناکی که از این هم‌زیستی مسالمت‌آمیز می‌بینیم به لحاظ اجرایی چنان زنده و پرجنب‌وجوش است که حضور دوربین در آن حس نمی‌شود. نمی‌دانم استادعلی چه می‌کند که می‌تواند اعتماد آدم‌ها را در آثارش چنان جلب کند که آنها یادشان برود در مقابل دوربین قرار گرفته‌اند؟ فصل مهمی از فیلم در یک مسجد می‌گذرد.‌‌ همان مسجدی که روحانی جوان، پیش‌نماز آنجاست. بر سر ماجرایی ساده، بین نمازگزاران درگیری لفظی ایجاد می‌شود که به قهر پیش‌نماز می‌انجامد. او که این درگیری را ناشی از حضور دوربین می‌پندارد، قهر می‌کند و قصد دارد از مسجد خارج شود که با پادرمیانی یکی، دونفر ریش‌سفید، پشیمان می‌شود. این فصل زنده، چنان اجرا شده که تو گویی، نه شاهد فیلمی مستند از یک واقعه، که شاهد خود ماجرا هستی. این ویژگی را در دیگر ساخته‌های این سینماگر هم می‌بینم. در یکی از آثارش به نام «عادت می‌کنیم» که در باره گروهی از دختران ساکن در یک اقامتگاه مربوط به بهزیستی است، دوربین در آن فضای کاملا زنانه، چنان بی‌طرفانه وارد حریم شده که دختران جوان و آسیب‌دیده، اسرار مگویشان را در مقابل دوربین برملا می‌کنند. این بی‌طرفی، خصلت تمامی ساخته‌های استادعلی است. به ویژه در «جایی برای زندگی»، که فیلمساز تنها نظاره‌گرِ کنش‌ها و واکنش‌هایی است که از آدم‌ها سر می‌زند و مطلقا خود را درگیر ماجرا‌ها نمی‌کند یا به نفع شخصیت‌ها موضع‌گیری نمی‌کند. نکته ارزشمندی که در این فیلم شاهدش هستیم، بیان تلخی‌هایی است که در ماهیت خود بسیار تکان‌دهنده‌اند، اما رفتار فیلم‌ساز، به گونه‌ای است که فضایی شیرین ایجاد می‌شود و تماشاگر، خود را در محیط حس می‌کند. این جور دیدن، نه سیاه‌نمایی است _چنان که از برخی مستندسازان سرمی‌زند_ و نه قرار است پیام‌های گل‌درشت صادر کند. نه. این‌جا با نوعی از زندگی روبه‌روییم که وجود دارد و به مدد همین نگرش، ساختگی به نظر نمی‌رسد. رسیدن به این نگاه، برای من هم تأمل‌برانگیز است و بار‌ها از خود استادعلی هم پرسیده‌ام که چگونه صاحب این نگاه شده است. او هم چیزی بروز نداده. لابد می‌ترسد ترفند‌هایش لو برود. برای این که بدانید دچار توهم نشده‌ام، پیشنهاد می‌کنم این فیلم را ببینید. کارگردانی درجه یک، در کنار فیلم‌برداری درخشان فرهاد طالبی‌نژاد، «جایی برای زندگی» را به اثری دیدنی و ستودنی تبدیل کرده است. این فیلم در جشن سینمای ایران که تابستان سال جاری برگزار شد، در چند رشته اصلی کاندیدا بود و در ‌‌نهایت جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.

  pdf ماهنامه هنر و تجربه