
ماهنامه هنروتجربه/سید رضا صائمی:در تاریخچه علوم اجتماعی از یک زمانی به بعد بهویژه بعد از سالهای ۱۹۶۰ و بعد از آن که با ظهور نظریههای جامعهشناسی متأخر مواجه میشویم، «تجربههای زیسته و روزمره زندگی» دیگر به عنوان یک موضوع پیش پا افتاده که فاقد شأنیت علمی است شناخته نشده و به عنوان یک سوژه پژوهشی در جامعهشناسی خرد و بهویژه مطالعات فرهنگی، اعتبار یافته است. معتقدان به این نظریات بر این باورند که جهان اجتماعی یا به تعبیر بهتر، زیست جهان آدمیان و حتی علم و دانش، برآمده و برساخته همین تجربیات روزه زندگی بوده و انسان با تجربه انضمامی زندگی به فهم انتزاعی آن دست یافته است. هنر و فرهنگ نیز در سطوح و ابعاد مختلف آن برساخته تجربههای زیسته بشری است که صورتی زیباییشناسانه پیدا کرده است. لذا مظاهر تمدن انسانی را میتوان صورتبندی اجتماعی – انتزاعی کل تجربههای زیسته بشری در بستر تاریخ دانست. طبیعتا سینما نیز به عنوان یک هنر – صنعت انسانی از دایره این گفتمان خارج نبوده و چه بسا بتوان آن را تجلی بصری تجربههای زیسته آدمی در فرمهای تصویری – داستانی دانست که به بازنمایی خودآگاهانه تجربههای زیسته در قاب تصویر و پرده سینما میپردازد.
برمبنای الگو و رویکرد جامعهشناسی خُرد و رویکردهای مطالعات فرهنگی، در نسبت بین تجربههای زیسته و روزمره آدمی و سینما میتوان به بیان چند نکته پرداخت که سعی خواهم کرد در این یادداشت تصویر اجمالی از این موقعیت را ترسیم کنم. واقعیت این است که در طبقهبندیهای ژانری و مطالعات سینمایی، سینمای مستند و داستانی را فارغ از تفاوتهای ساختاری و فرم و زبان رواییشان از حیث نسبت با تجربههای روزمره زندگی نیز صورتبندی میکنند؛ به این معنی که معمولا سینمای داستانی به سینمای قصهگویی اشاره دارد که اگرچه قصههایش برگرفته و متأثر از واقعیتهای زندگی است اما از عنصر تخیل وخیالپردازی در روایت آنها استفاده شده و انعکاس مستقیم واقعیتهای بیرونی نیست. به عبارت دیگر جهان سینمایی اثر، درعین تأثیرپذیری از جهان واقعیت اجتماعی، هویتی مستقل داشته و بیش از آن که نمایش زندگی باشد بازنمایی آن است. در مقابل، سینمای مستند یا سینماحقیقت، تلاش می کند تا حد توان خویش به نمایش و تصویرکردن واقعیت پرداخته و با پرهیز از تأویلهای شخصی مستندساز، واقعیت را چنان که هست به تصویر بکشد. سینمای داستانی، سویه دراماتیک و سینمای مستند سویه پروبلماتیک دارد. در سینمای داستانی، ساختار و زبان و بیان قصه و قابلیتهای رویاپردازیهای بصری بیشتر جلوهگر بوده و در سینمای مستند، واقعگرایی و سویه رئالیستی عناصر بصری. سینمای داستانی، سوبژکیتو و ذهنیتر است و سینمای مستند ابژکتیو وعینیتر. در واقع هر دو آنها به نوعی در حال روایتهای زندگی هستند منتها با زبان و بیان خاص خود.
در این میان شاید سینمای هنر و تجربه را بتوان ترکیب و تلفیق زبانی – بیانی این گونه سینمایی دانست که میتواند با قدرت و دقت بیشتری به بازنمایی تجربههای زیسته و روزمره زندگی بپردازد و از ظرفیتهای هر دو گونه متعارف سینمایی بهره ببرد. گویی زبانهای مختلف سینمایی در سینمای تجربی به یگانگی و وحدت بیشتری رسیده و یا دست کم در تلاش است با تکیه بر این زبان تلفیقی، به درک و تصویر متفاوتی از زندگی و بازنمایی آن بر پرده سینما برسد. بر همین مبنا شاهد روایتهای تازه، چه در فرم و چه در محتوا در سینمای هنر و تجربه هستیم که اساسا به دلیل همین تفاوت در فرم و روایت، هویت مستقلی از سینمای بدنه و متعارف پیدا کرده است.
اگر زندگی روزمره و تجربههای زیسته در علوم اجتماعی امروز اهمیت و شأن علمی یافته، در این سو نیز سینمای هنر و تجربه میتواند این رویکرد و نگاه به مسائل اجتماعی انسان مدرن را در خدمت گرفته و به تأویل و روایت بصری آن دست بزند. سینمای تجربی این ظرفیت را دارد تا با استفاده از فرم تلفیقی خود در روایت، مثل درام مستندها به بازنمایی آن دسته از تجربههای زیسته و رومزه آدمی بپردازد که در سینمای داستانی و مستند قابل پردازش نیست. مثلا تجربه استفاده از مترو به عنوان یک تجربه زیسته روزمره که بتوان سویههای مختلف این تجربه را در بستر یک موقعیت داستانی روایت کرد، در فیلمهایی از این جنس سینما قابل بیانتر است و میتواند مخاطب را به تأمل در تجربههای روزمره خود و رسیدن به خودآگاهی فردی – اجتماعی یاری کند.
همانطور که تجربههای زیسته، باب طرح خیلی از مسائل اجتماعی جدید را در علوم اجتماعی باز کرد همین اتفاق نیز میتواند در حوزه سینما رخ دهد و بسیاری از تجربیات زیسته فردی و اجتماعی که امکان طرح و بیان آنها در سینمای کلاسیک داستانی و مستند نبود در سینمای تجربی بازگو و روایت شود. سویه تجربهگرایانه بودن سینمای تجربی را میتوان به قابلیتهای دراماتیک بسیاری از تجربههای زیسته انسان معاصر نسبت داد و از این دیالکتیک تجربهگرایانه به غنای بیشتری در تولیدات سینمای هنر و تجربه دست یافت. بسیاری از فیلمهایی که امسال در طرح اکران سینمای هنر و تجربه دیدم مبین حرکت به سمت همین نوع از سینما و قصهگویی بوده و میتواند فتح بابی شود تا فیلمسازان تجربهگرای ما بیش از گذشته به سراغ تجربههای زیسته و روزمره فردی و اجتماعی در جامعه ایران بروند و با بازنمایی زیست جهان انسان ایرانی در دوره تاریخی معاصر به قوام جهان سینمایی اثر خود نیز کمک کنند. سینمای هنر و تجربه فرصت و مجال خوبی است تا مخاطب ایرانی تجربههای زیسته و روزمره زندگیاش را بر پرده سینما مشاهده کند و از این نظارهگری به کنشمندی آگاهانهتری در زندگی روزمره خود برسد.