
علیرضا رسولینژاد کارگردان صحنههای خارجی در گفتگو با هنر و تجربه (بخش دوم)
سراغ حوزه عمومی رفتیم/ صدای برخی دوبلورهای آثار هنری مدرن است
هنر و تجربه/بهزاد وفاخواه: در قسمت اول گفتگو با علیرضا رسولینژاد، از پشت خط اکران ماندن فیلم و تازگی مباحث مطرح در فیلم پس از ده سال صحبت کرد. در قسمت دوم گفتگو که پیش رو دارید درباره گروه مخاطبین این فیلم و فیلم دوم رسولینژاد مینور/ماژور صحبت شده است و بحثی مفصل در زمینه صداهای دوبله درگرفته است.
بخش اول گفتو گو با علیرضا رسولینژاد
در مورد گروه مخاطب این فیلم چه نظری دارید؟
طیفی از دانشجوهای هم علوم انسانی و هم سینما و کسانی که مجلات و روزنامهها را دنبال میکنند و قشر علاقمند فرهنگ در تهران و شهرستانها که درگیر نشر و کتاب و فضای فرهنگی جامعه هستند. اینها میتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند حالا ممکن است خوششان بیاید و ممکن است بدشان بیاید. ولی در این ده سال فیلم را به افراد عادی هم نشان دادهام و فضای طناز و مفرح آن برایشان جالب است. با اینکه ممکن است خیلی از این آدمها را نشناسند اما فضای ارائه و فرم فیلم جوری است که خسته نمیشوند. من فکر میکنم عنصر سرگرم کنندگی در صحنههای خارجی وجود دارد. اطلاعات میدهد و خیلی سریع از فضاهای مختلف گذر میکند. فیلم به حوزه معماری و فلسفه و سینما سرک میکشد، حال در مورد این سرک کشیدن، بعضیها میگویند خوب است بعضی هم میگویند بد . در فضایی که خیلیها به دولتها معترضند ما قرار بود توک بزنیم به حوزه عمومی. در کشوری که اغلب حوزه ها در اخنیار دولت است، ریخت شناسی مردم به چه شکلی درآمده.
برای آینده چه سینمایی در نظر دارید؟ در همین فضای این فیلم و مینور ماژور میخواهید حرکت کنید؟
مینور ماژور خیلی به لحاظ فرم تجربیتر از صحنههای خارجی است البته طنز و حالت مفرح کمتری دارد. مسائلش رو نیستند و صدای ناصر طهماسب هم در فضای مرموز آن سهم دارد. مینور ماژور هم فضای فیلم-مقاله دارد ولی خط داستانیش خیلی کمرنگتر است. یک مقدار خاصتر است. دوست دارم یک فیلم سینمایی بسازم که چند سال است داریم رویش کار میکنیم و اسم اولیهاش زندگی شهری بود که فضای داستانی دارد اما ادامهدهنده همان دو پروژه قبلی است. داستانیتر،سرگرمکنندهتر، ساخت حرفهای تر اما همان فضای التقاطی را دارد که بخشهایی از آن شبیه فیلمهای کارآگاهی است. حالا البته اگر بتوانیم بسازیم، چون فعلا داریم در مورد چیزی خیالی حرف میزنیم، اما فیلمی که درنظر داریم بسازیم مخاطب عامتری دارد.
در مورد صدایی که برای نریشن درنظر گرفتید توضیحی میدهید؟ شاید بیشتر از هرچیزی صدای نریشن رابین هود را به خاطر میآورد. حالت سرخوشانه تری هم به فیلم میدهد.
یکی از کارهای سخت این مدل فیلمها انتخاب این اجزا است، از موسیقی گرفته تا میاننویس و انتخاب صدا. اینها هستند که کلیت و جهان فیلم را میسازند. من هم خیلی نسل دوبلورهای آن دوره را دوست دارم. یکسری از دوستان دوبله را خیلی دستکم میگیرند و کلا دوبله را ناچیز میدانند. ولی من جور دیگری به دوبله نگاه میکنم و دستاوردهای آنها را دستکمی از معمارها و نویسندگان و فیلمسازها نمیدانم. وقتی ناصر طهماسب دارد جای جک نیکلسن حرف میزند، دارد یک انسان مدرن غربی را به صورت فارسی زبان در میآورد. یک کاراگاه دهه سی و چهل امریکایی را که نماد یک انسان فردیت یافته مدرن جهانی است، به صورت فارسی زبان می بینیم. بحث پیچیده ای است که شاید باعث سوتفاهم هم بشود و من یکبار در مجله حرفه هنرمند درباره همین مساله نوشتم. ما در فیلمهای خوبی که خوب هم دوبله شده اند، میتوانیم تصویر انسان مدرنی که به فارسی حرف میزند را تجربه کنیم و ببینیم. از این زاویه دوبلورها برای من همیشه یک عنصر جهانی بودند که متصلند به جوهر مدرنیته. به هرحال انتخاب این صدا و این دوبلور خیلی سخت بود و ما واقعا کلافه بودیم تصویرها را فیلمبرداری کرده بودیم و در ذهنم راوی یک مرد با سنی میانسال رو به بالا بود که با صدایی یککم شبیه به بدجنسی و با فاصله و سرد که مصداقی از انسان سرد کانتی که فرهادپور میگوید باشد نه به زعم دوستان کلبی مسلک، و فاجعهای را با حالتی روایت میکند که انگار انقدر این فاجعه رویش تاثیر گذاشته که دیگر نمیخواهد بابت آن آه و ناله سربدهد. از دور گزارشی میدهد در حالی که با وجود دوری خیلی هم درگیر این مشکلات بوده است. به هرحال راوی فیلم هم یک آدم فارسیزبانی است که دارد همینجا زندگی میکند و حالا داستانهای شایان و شارلین و یک عموجانی را تعریف می کند. نسبت راوی با این آدمها اصلا معلوم نیست. یک عنصر یونیورسالی در این راوی هست.
من این صداهای پخته را میتوانم روی تصویر جک نیکلسن در محله چینیها تصور کنم اما نه روی تصویر فیلمی از برادران داردن.
مسلما هرجایی جواب نمیدهد. در فیلمهای کاراکترمحور و دراماتیک جواب میدهد. جاهایی که لینکهایی با ادبیات داشته باشند یا عناصر پررنگ دراماتیک در صحنه باشد. فیلمهای داردنها کم دیالوگ هستند و فضا اصلا به شیوه دیگری طراحی شده، میزانسنها فرق میکند و به آن معنا دراماتیک نیست. برای همین دوبله هم روی این فیلمها جواب نمیدهد. مساله من اما این صداها است. من حتی بعضی از این صداها را ضبط کردهام و در ماشین گوش میکنم. باند صوتی فیلمها را گوش میکنم. در فیلم بعدی هم استفادههایی از این صداها در ذهن دارم. صدای طهماسب یا صدای رسول زاده و اصغر افضلی برای من آثار هنری هستند. خیلی از این صداها برای من از فیلمهای ایرانی موج نوی دهه های چهل و پنجاه پیشروتر هستند چون آن فیلمها اتفاقاً ضد مدرنیته هستند و این صداها در امتداد مدرنیته.
موقعیت خاصی که شما دارید، مدیرمسئول مجلهای هستید که از بخش خاص و اقلیتی از سینما می نویسید. مثلا از هوشیائو شین می نویسید که در فضای سینه فیلی ایران هم شاید کمتر دیده شده است. همین انتخاب مخاطب محدودتر در سینمایی که انتخاب کرده اید برای ساخت هم به چشم میخورد. حالا کسی که اینطور دایره مخاطب محدودتری را انتخاب کرده چطور باید باقی بماند؟ از لحاظ مسائل مالی گرفته تا سهمی در اکران و برپا ماندن مجله.
به هرحال این فیلمها فیلمهای خاصتری هستند و شاید مخاطب محدودتری داشته باشند. فیلمهای من واقعا با بودجه های پائینی ساخته شدهاند و با گروه های جمع و جوری که در این چندسال توانستیم ایجاد کنیم موفق شدیم بسازیم. حتی الگو هم شده بود. در مجله فیلم بحث شده بود که این فیلمها دارند مدل فیلمسازی متفاوتی را پیشنهاد میکنند. ده سال پیش سینمای مستقل اصلا نبود و تازه در اوایل دهه هشتاد کمکم سروکله این فیلمها پیدا شد. این فیلمی بود که من یک بار پریدم وسط ماجرا و با دوسه تا از دوستان که یکی آمد فیلم گرفت و یکی کار دیگر ی کرد و خلاصه فیلم ساخته شد. اینها برمیگردد به حس و حالی که زمان فیلم ساختن داشتم و سینمایی که میپسندیدم و حالا به آن مدل نزدیک شده ام و مخاطبش هم محدود است و غیره. اما مجله ما فقط بحث سینمای اقلیت را مطرح نمیکند. میتوانیم بگوییم فیلمخانه بیشتر در مورد سینمای جهان می نویسد تا سینمای ایران. ولی این بخش سینمای جهان ما متکثر است. یعنی ما گفتوگو از برادران کوئن کار میکنیم که هم شناخته شده هستند و هم گفتگو قالب همهپسندتری است و خواندن گفتگوها همیشه از خواندن مقاله راحت تر است. در سرمقاله شماره یک هم نوشتیم که میخواهیم پرهیز کنیم از این دوگانه سینمای هنری-مین استریم یا سینمای اروپا-آمریکا یا هر جبههبندی دیگری کنیم. ما یک شماره راجع به فیلمهای عامهپسند چاپ کردیم، یک پرونده مفصل درباره فیلمفارسی چاپ کردیم یا شماره قبل که راجع به سینمای موزیکال است که دیگر عامهپسندترین شکل سینما در دهه سی و چهل و پنجاه است. من قبول دارم که مخاطب مجله ما مخاطب کمتری شاید باشد ولی نه به این صورت که ما داریم به یک سینمای خیلی مینور میپردازیم یا یک اقلیت خاصی و فیلم-مقاله ها و سینمای تجربی فقط موردنظر ما هستند. همین شماره قبل پانزده صفحه درباره فیلم جدید نولان داریم که یک مقاله با دید مثبت و یکی دیگر با دید انتقادی به آن پرداخته است. از این فیلم کار میکنیم تا سینمای مهجوری مثل پدرو کوستا. حکم شما درباره مجله ما صادق نیست اما قبول دارم که مخاطبش خاص است. مجله ما برای اولینبار دارد میگوید از خودمان بیاییم بیرون و درها را بازکنیم و دنیا را ببینیم.
کاری که امروز درصحنه سیاست و در عرصه عمومی هم داریم به ضرورت آن و بازکردن درها ایمان میآوریم. فیلم صحنههای خارجی هم دارد این مفاهیم بومی شده جهانی را دست میاندازد، مثل دموکراسی. یک جمله در اوایل فیلم هست که دموکراسی بومی آنها را کلافه کرده بود. میگوید حوزه عمومی و دموکراسی چیزهایی نیستند که آنها را بومی کنید. شما اتوبان ایرانی نمیسازید. اتوبان یک چیز جهانی است حالا شما شاید به خاطر محدودیتهایی که دارید یکسری تغییرات جزئی در آن به وجود بیاورید. اما ذاتش را نمیشود عوض کرد و بومی کرد.