
گفتگو با حامد رجبی کارگردان پریدن از ارتفاع کم (قسمت دوم)
گروه هنر و تجربه برای آینده سینمایی ما مهم است/تماشاگری که میخواهد فیلم تجربی ببیند هم تماشاگر است
هنر و تجربه-بهزاد وفاخواه: در بخش اول این گفتوگو درباره شروع کار حامد رجبی، نقش دانشگاه و تحصیلات آکادمیک سینما و بازیهای فیلم او صحبت شد. در قسمت دوم و پایانی گفتوگو، از نمایش فیلم در داخل و خارج از ایران، گروه هنر و تجربه و شخصیتهای فیلم پریدن از ارتفاع کم صحبت شدهاست. رجبی اعتقاد دارد بنای فیلم هیچجا ساده کردن آن به دلیل تحمل تماشاگر نبوده و برای او مهمتر این است که تماشاگر با فیلم درگیر شود و آنچه روی پرده میبیند را با تجارب خود در زندگی مقایسه کند و به فکر فرو برود.
با توجه به بازیگرهایتان امکان گرفتن اکران عادی هم برای فیلم شما وجود داشت. میدانیم که انتخاب گروه هنر و تجربه برای اکران، انتخاب خود شما و عوامل فیلم بود. چرا گروه هنر و تجربه را برای اکران درنظر گرفتید؟
شاید امکانش بود. بعید نبود. ولی بازیگرها فقط یک قسمتی از فیلم هستند و خیلی از مختصات این فیلم که در یک اکران عادی شاید مثبت تلقی نشود، در گروه هنر و تجربه مثبت است. اینجا تماشاگران میدانند قرار است چه مدلی از سینما را ببینند و من این را دوست دارم. در واقع تماشاگر فیلمهای هنر و تجربه انتخاب کرده که میخواهم بروم فیلمی ببینم که جور دیگری باشد. حالا این جور دیگر را ممکن است بعد از دیدن، دوست داشته باشد و یا دوست نداشتهباشد. این خیلی مهم نیست. حس کردن این تفاوت مهمتر است.به هرحال این تماشاگر سرخورده از سالن بیرون نمیآید. شاید اگر این فیلم در گروه عادی اکران میشد، تماشاگر سرخورده از سالن بیرون میآمد که مثلا چرا اگر رامبد هست فیلم جنبه کمدی ندارد یا در مورد نکات دیگر، از دکوپاژ تا طراحی صحنه تا قصه.
اگر اشتباه نکنم این یعنی شما میگویید با یک اکران عادی ممکن بود تماشاگر بیشتری داشته باشید اما ناراضی بیشتری هم داشته باشید. درست است؟
ببینید هر فیلمی بالاخره راضی دارد، ناراضی هم دارد. الان در مورد فیلمهای میلیاردی هم نمیدانیم چه تعداد از تماشاگرانی که به دیدن فیلم رفتهاند، راضی یاناراضی هستند. درمورد اکران در گروه هنر و تجربه،مساله این است که میدانی با جنسی از تماشاگر طرف هستی که آگاهانه آمده تا فیلم این مدلی تو را ببیند و این خوب است. از طرف دیگر فکر میکنم گروه هنر و تجربه اگر بتواند مثلا پنج سال دوام بیاورد، میتواند خیلی از مختصات سینمای ایران را عوض کند و ما هم میتوانیم این وسط نقشی داشته باشیم. اگر اکران این فیلم باعث جذب بیشتر تماشاگر -حتی یک ذره_ و کمک به این گروه شود، چرا که نه. چون این گروه برای آینده سینمایی من و خیلیهای دیگر مهم است و باعث میشود فیلمسازان از جور دیگری فیلم ساختن نترسند. در واقع با وجود این گروه فیلمسازان میدانند یک جایی هم هست برای نمایش دادن این جور فیلمها. شاید در این میان این خودسانسوری که اقتصاد بازار در این سالها به همه فیلمسازها تحمیل کرده، کمی تکان بخورد.
در جشنواره برلین واکنشها چطور بود؟ چه تجربهای برای شما داشت؟
اینکه من بنشینم بگویم نمایش فیلمم چطور بود خب از هرکسی بپرسید بازخورد فیلمش چطور بوده میگوید خوب بود… به هرحال این جشنواره یکی از سه تا اتفاق بزرگ سینمایی جهان است. در بخشی که ما فیلم داشتیم، هال هارتلی هم فیلم داشت که برای من خیلی هیجانانگیز بود. چون دورهای که تازه داشتم سینما را یاد میگرفتم، یکی از کسانی که خیلی دوست داشتم هارتلی بود. حالا فیلمهای ما داشت در یک جشنواره و کنار هم نمایش داده میشد و این برای من خیلی هیجانانگیز بود. برخوردهای کلی آدمها خوب بود و خیلی با ماجرا درگیر بودند. همین که آن آدمها قسمتی از زندگی خودشان را در کاراکترهای فیلم میدیدند، نشان میداد ما توانستهایم گستردهتر نگاه کنیم. البته همه اینها به این معنا نیست که مثلا بگویم همه از فیلم خوششان آمده بود. طبعا آنجا هم موافقانی داشت و مخالفانی ولی موافقانش کمی بیشتر بودند.
تجربه اکران در ایران برای شما چطور بود؟ فیلم را با تماشاگر دیدهاید؟
به هرحال نمایش در اینجا یک احساس بهتری دارد. وقتی کنار آدمهایی نشستهای که شاید یک روز در خیابان از کنارشان رد شده باشی یا در تاکسی کنارشان نشسته باشی. حالا ممکن است همین آدمها ببایند و فیلم تو را ببینند و نه فقط آن را ببینند بلکه حرف تو را بشنوند. حال احتمال دارد تو دوباره در زندگیات این آدمها را ببینی حتی بدون اینکه آنها را بشناسی اما به هرحال این رابطه وجود دارد و این خیلی احساس خوبی است.
انتظاری که از واکنش های تماشاگران داشتید هم برآورده شد؟ مثلا واکنشی که در سکانس خاصی از تماشاگر انتظارش را داشتید یا موقعی که فکر میکردید الان موقع کات زدن است و تماشاگر صحنه را تا جایی که میتوانسته دیده و حالا موقعش است که صحنه عوض بشود یا نه تماشاگر میتواند صحنه را تا چند ثانیه دیگر هم تحمل کند.
وقتی مینویسی به این فکر نمیکنی که حالا من اینجا خنده بگیرم از تماشاگر یا حالا گریهاش بیاندازم یا شگفتزدهاش کنم و غیره. خیلی از کسانی که سعی میکنند اینجوری کار کنند به یک سری فرمول میرسند که معمولا هم غلط درمیآید. وقتی داری مینویسی یا میسازی، چارهای نداری جز اینکه فقط به خودت و فیلمت وفادار باشی. حالا خودت ممکن است به چیزهای دیگری هم وفادار باشی که در آن صورت فیلمت هم به آن چیزها وفادار خواهد بود. همیشه پیش میآید جایی که فکر میکنی آدمها بخندند یا واکنشی داشته باشد، نخندند یا واکنشی نشان ندهند و و جایی واکنش نشان بدهند که فکرش را نکردهای. این اتفاق همیشه میافتد. در سانسهای مختلف گاهی وقتها واکنشها فرق میکند.اما در تدوین ما معیارمان این نبود که فیلم را برای تماشاگرساده بکنیم . چون هیچجای فیلم بر این مبنا نیست که تماشاگر راحت بنشیند و فیلم را ببیند. معیار کات زدن ما این نبود که آیا تماشاگر میکِشد ببیند یا نه، معیارمان این بود که پلان به سرانجامش رسیده یا نه. پلان همیشه یک حد نهایی دارد. تدوینگر فیلم اسماعیل منصف اتفاقا خیلی خوب و نترس این کار را میکند. به خود فیلم فکر میکند تا اینکه فکر کند تماشاچی خسته شده یا نه. تماشاچی اگر بخواهد از دیدن این فیلم خسته بشود از دیدن قصه و بازی زودتر خسته میشود تا باقی چیزها.
کسانی که فیلم را دیدهاند و نپسندیدهاند، البته خیلیها هم دیدهاند و پسندیدهاند،برخی از آنها یک انتقاد ثابت مطرح میکنند. این که کنش روی پرده را اصلا درک نمیکنند. درک نمیکنند که یک نفر، ولو افسرده، به خاطر مردن جنین در شکمش دست به این مدل از تخریب خود و دیگری و اموال دیگری بزند.
به هرحال این هم نظری است و محترم. وقتی فیلم ساخته میشود هرکسی میتواند نظر بدهد. من هم اگر به عنوان یکی از مخاطبهای فیلم بخواهم نظر بدهم و نه به عنوان کارگردان، مردن جنین یک بخش فیلم است و یک بخش دیگر این است که تا نهال یک مقدار به لحاظ خلقی افسرده میشود و باید برود دکتر و قرص بخورد و این اتفاقا مسالهای است که خیلی دلش میخواهد عوض بکند. اینکه این شخصیت را بفهمیم یا نه، برای بعضی از تماشاگران قابل بوده و نهال را قبول کردهاند و برای بعضیها هم چنین نبوده است. مخاطبین فیلم هم آدمهای مختلفی هستند و هرکدام یک پسزمینه فکری و اجتماعی و سلیقهای دارند.
قبول دارید که کلید اصلی ارتباط با فیلم شما درک این مساله است و پذیرفتن این کنش روی پرده،نه ریتم فیلم و تصویر؟
نه…کلید اصلی فیلم در چی؟… ارتباط برقرار کردن به این معنی که آدمها از فیلم خوششان بیاید؟ بعضی وقتها ممکن است آدمها از فیلم بدشان بیاید و فیلم اذیتشان کند و اتفاقا این همان تاثیری است که گاهی وقتها لازم است فیلم بگذارد. همه ما، از جمله خود من، قسمتهایی از «بابک» را در وجودمان داریم. خیلی وقتها کارهایی که نهال انجام میدهد به ما برمیخورد. این آنجایی است که به نظر من فیلم موفق میشود، چون به زندگی آدمها نشت میکند. فیلم قرار نیست آنقدر در خودش باشد که هیچوقت وارد زندگی شما نشود. خیلی از فیلمهای خوب آنقدر چفت و بستهای دقیقی دارند و آنقدر همه چیز سرجای خودش است و کنشها و واکنشها پی هم میآیند و رابطه علت معلولی درست چیده شده که شما میگویید «باشه اون آدم این کار رو ممکنه انجام داده باشه اما این به من ربطی نداره». اما بعضی وقتها اگر شما قسمتی از این علتها را حذف بکنید، یعنی شما واکنش را ببینید و بعد به این فکر کنید که چه کنشی باعث شده این واکنش صورت بگیرد و ناچار باشید به جای اینکه از فضای فیلم این را بهدست بیاورید، آن را از تجارب زندگی واقعی دریافت کنید، این همان جایی است که ذهن تماشاچی به ناچار با ماجرا درگیر میشود. در این شرایط به خودش و اطرافیانش نگاه میکند و فکر میکند فلانی اگر بود این کار را نمیکرد اما بهمانی ممکن بود این کار را انجام دهد و به چرایی آن فکر میکند. به نظرمن اگر فیلم بتواند این کار را بکند، فیلم موفقی است.
گروه هنرو تجربه چه کمکی به سینمای مستقل ایران کردهاست؟
کاری کرده که فیلم من اکران بشود! در این مدتی که از کار این گروه میگذرد. چند فیلم اکران شدهاست؟
حدود ۲۷فیلم بلند داستانی.
حقیقت این است، مطمئنم از این ۲۷ فیلمی که اکران شده اگر هنر و تجربه نبود، بیست و دو سه فیلم هیچوقت اکران نمیشد. اینهمه فیلم در دهه هفتاد و هشتاد داشتهایم که فیلمهای خوبی بودند ولی کسی این فیلمها را ندیدهاست. تازه این بیست و دو یا سه فیلمی که گفتم خوشبینانه بود و ممکن بود رقم بیشتری هیچوقت اکران نشوند. همین خودش اتفاق خیلی مهمی است. متاسفانه از تماشاگر در همه رسانههای رسمی یک مفهومی میسازند که انگار یک تعریف از تماشاگر داریم و به جز آن دیگر هیچ نیست. درحالی که این تماشاگرها شکلهای مختلفی دارند، آن تماشاگری که دلش میخواهد فیلم هنری و تجربی ببیند، هم تماشاگر است. او هم حق دارد. حالا ممکن است این عده پنج درصد آدمهای این کشور باشند ولی بالاخره پنج درصد هستند دیگر. چند درصد بودجه سینمایی کشور مگر خرج هنر و تجربه میشود؟ فکر نمیکنم بیشتر از پنج درصد باشد. ولی این دسته از تماشاگران هم حق دارند سلیقه خودشان را روی پرده ببینند. مثل این است که ما با این استدلال که تعداد کسانی که همینگوی میخوانند کم است کتابی از همینگوی چاپ نکنیم! از طرف دیگر ذائقه بصری همه ما، کل مردمی که مخاطب آثار تصویری هستند، در این سالها خیلی پسرفت داشته و طول میکشد تا دوباره برگردیم. شما سلیقه بصری آدمها را در دهه شصت ببینید؛ تلویزیون در همین دهه شصت تولیداتش میشد سربداران یا هزاردستان و ببینید الان دارد چه میسازد. دکوپاژ اینها را با هم مقایسه کنید، بازیها را با هم مقایسه کنید. مردمی که عادت میکنند به دیدن این آثار تلویزیونی، کمکم خیلی از فیلمها را نمیتوانند به لحاظ ریتم و قاببندیها و ترکیببندیها تحمل کنند. البته شاید یک کم زمان ببرد اما به نظرم آن آدمها هم به مرور این سینما را کشف میکنند.
هنر و تجربه با بوجوداومدنش یه لطف بزرگ به همه کرد…
سبک سلیقه رو یه شیفت بزرگ داد
امروز فیلم پریدن از ارتفاع کم رو دیدم.
جالب بود . خیلی شبیه به پرویز بود با این تفاوت بزرگ که به نظر من پرویز شاهکار بود.
کاری بود که من ساعت ها بهش فکر کردم.
نهال اما بیشتر من رو یاد شخصیت های تاتری انداخت.
و البته ملبورن.
بازی نگار شبیه به بازیش توی ملبورن بود.
یه مخلوطی از تموم نگارهایی که دیدیم.
بازم خوب بود.
مرسی!
اول از هنر و تجربه.
و دوم از عوامل فیلم