
بازتاب هنر و تجریه در رسانهها
عزیزخانی: دکوپاژ روز مبادا در مرحله نوشتن فیلمنامه شکل گرفت
هنر و تجربه: در میان اخبار و گفتگوها و مطالبی که در روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۹۴ در خبرگزاریها و صفحات هنری روزنامهها، مطالبی هم در ارتباط با فیلمهای هنر و تجربه به چشم میخورد.
بازدید حجتالله ایوبی از گروه تولید دندون طلا و اظهارات او درباره قاچاق فیلمها، طرح مدرسه عالی سینما و نشست خبری بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر از موضوعاتی بودند که در مطبوعات انعکاس زیادی یافت. اعلام ورود ده سالن جدید به مجموعه سالنهای سینمای کشور نیز در بیشتر روزنامهها و خبرگزاریها منتشر شد. این ده سالن جدید در شهرستانهای نیشابور، اراک و مهرشهر کرج هستند.
روزنامه صبا با حامد رجبی کارگردان فیلم پریدن از ارتفاع کم گفتگو کرده است. رجبی در این مصاحبه از گروه متفاوتی از تماشاگران صحبت کرده است که باید آنها هم مورد توجه قرار بگیرند. گروهی از تماشاگران با سلیقه فرهنگی متفاوت. در بخشی از این گفتگو رجبی به روزنامه صبا گفته است: « سعی کردهام از رادیکالیسم در فرم به سوی رادیکالیسم در محتوا تغییر مسیر دهم. پریدن از ارتفاع کم فیلمی نیست که برای درک آن شما به تحصیلات سینمای نیاز داشته باشید اما باید پذیرای جهانی جدا از جهان سینمایی که همیشه به عنوان سینمای بدنه معرفی میشود باشید.» کارگردان فیلم پریدن از ارتفاع کم و نویسنده مشترک فیلمنامههای پرویز و فصل بارانهای موسمی در مورد گروه هنر و تجربه نیز گفته است: «هنر و تجربه انگیزهای برای فیلمسازانی است که میخواهند نوع دیگری از سینما را عرضه کنند. تا پیش از ایجاد گروه هنر و تجربه گروهی از فیلمسازان این نگاه را داشتند که به هرشکلی فیلم بسازند، فیلمشان اکران نخواهد شد، اما الان فضایی ایجاد شده است که فیلمها اکران میشود. برای فیلمسازان مهمترین مساله این است که از تجربه کردن در سینما نترسند.»
فائزه عزیزخانی با دو مصاحبه در روزنامههای فرهیختگان و شهروند پرکارترین فیلمساز هنر و تجربه در عرصه خبر بوده است. کارگردان فیلم روز مبادا در مصاحبه با روزنامه شهروند با تفصیل بیشتری سخن گفته است. در قسمتی از این گفتگو آمده: «این که روز مبادا چگونه دکوپاژ شود در مرحله نوشتن فیلمنامه شکل گرفت. حتی من پیش از ساختن فیلم کل ماکت آن را ساختهام. یعنی قبل از آنکه فیلمبرداری رسمی آن شروع شود. اوایلش هم میخواستم ماکت را با مادرم کار کنم ولی بعد متوجه شدم مادرم ممکن است سریع در قالب شخصیت فرو رود و حسهای خیلی خوبی از خودش نشان میدهد. بنابراین نظرم عوض شد و با یکی از دوستانم کل ماکت فیلم را کار کردم به خصوص که همیشه برسرخواندن فیلمنامه با مادرم بحث داشتیم چون من شک داشتم فیلمنامه را زودتر به او بدهم تا بخواند. اگر زودتر به او فیلمنامه را میدادم تا بخواند، کار خودم خیلی راحتتر بود و مسلماً کار خودش هم راحت تر بود. حداقل دیگر اضطراب حفظ کردن دیالوگها را نداشت. چون دیالوگهای یکصفحهای را چند دقیقه قبل از فیلمبرداری و تمرین بهش میدادم و البته او که گاهی اسم دوستانم را هم فراموش میکند آنها را به خوبی حفظ میکرد. »