
کریستف زانوسی در جلسه پرسش و پاسخ
بازیگران باید دوست داشته شوند / گدار یک چپی خاویارخور است
هنر وتجربه: کریستف زانوسی در جلسه پرسش و پاسخ کارگاه تخصصی «اصول کار با هنرپیشه و قصهگویی خلاق» به شرکتکنندگان کارگاه یادآوری کرد اگر با دقت به اطراف نگاه کنند داستانهای زیادی میبینند.
زانوسی در این جلسه با طنزی ظریف به سوالات جوابهای موجز اما مفید داد. جوابهایی که برخی پیشنهاداتی ساده اما مهم به فیلمسازان جوان بود مثل توصیهای که او آن را اصلی مهم در هدایت بازیگر میدانست: «به عنوان معلم به دانشجوها همیشه تاکید میکنم به مونیتور نگاه نکنند و به صحنه نگاه کنند و واکنش داشته باشند چون بازیگرها خیلی شکنندهاند و همیشه احتیاج دارند مطمئن شوند دوست داشته میشوند.»
کارگردان لهستانی که به زبان انگلیسی سخن میگفت اما بعضی سوالات را هم به زبان فرانسوی و روسی پاسخ میداد، بعد از پایان سخنرانی و نیم ساعت وقت تنفس، بیش از یکساعت به سوالات حاضرین در سالن جواب داد.
تغییر صحنه را بنابرخواست بازیگر
از مزایای سن بالا یکی هم این است که به تدریج خیلی نرمتر میشوید. قبلا سفت و محکم در مقابل این خواست میایستادم اما الان قبول میکنم و غریزهام به قدر کافی قوی هست که بدانم کدام ایده به سبکم میخورد و کدام نمیخورد. پس اگر بازیگر هستید و قرار شد با هم کار کنیم با همه پیشنهاداتتان بیایید.
استوریبرد
من در دوره فیلمسازی بدون استوریبرد رشد کردم و ما در آن دوره به این مساله میخندیدیم و میگفتیم این از تخصصهای آمریکاییهاست! فکر میکردیم استوریبرد یک حقه بیشتر نیست و وابسته شدن بازیگرها به حرکت دوربین و تغییر زاویه آن منافی هنر است. استوریبرد مرحلهای است که وقتی احساس ناامنی میکنیم با آن پناه میبریم. امنیت شما را تنبل و کور میکند. وقتی ترسیدید آدرنالینتان بالا میرود، البته اگر زیادی بالا برود هم روانه بیمارستان میشوید. در فیلمهای اخیرم فقط برای تکههای کوچکی از استوریبرد استفاده کردم تا با گروههای روس و ایتالیایی تیممان ارتباط برقرار کنم. با استوریبرد حداقل میفهمیدند برنامه من چیست. در حالی که در شرایط عادی میروم توی صحنه و توی گوش مدیر فیلمبرداریام میگویم این صحنه را چطور بگیریم؟!
شباهت فیلم کوتاهی که در کارگاه پخش شد با مجموعه ده فرمان کیشلوفسکی
من تهیهکننده مجموعه ده فرمان کیشلوفسکی بودم و وجود قدری از اشتراکات طبیعی است. ده فرمان در لحظه شروع پس زده شد و هیچ شبکهای حاضر نشد نشانش بدهد. دانستن این خاطرات شاید برای فیلمسازان جوان مفید باشد. همین فیلمی که امسال اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را برد [آیدا – پاول پاولیکوفسکی] بزرگترین فستیوالهای دنیا کن و برلین و ونیز آن را رد کرده بودند. هروقت چنین واکنشی دیدید افسرده نشوید. آنهایی که فیلم انتخاب میکنند شاید هم اشتباه کنند. البته شاید هم درست بگویند!
ایده ژانلوک گدار درباره گذار آینده سینما به سمت ویدئوآرت
من حتی به یک کلمه از حرفهای گدار اعتقاد ندارم. او همیشه یک چپ خاویارخور بودهاست. به گدار احترام میگذارم اما نمیتوانم بگویم فیلمهایش و نظراتش را دوست دارم.
تغییرات سینما در طول دهههای گذشته و راه آینده سینما
این سوال بیشتر به جامعه مربوط است تا به سینما. در طول زندگی من اتفاقات مهمی در ساختار درامپردازی و در جامعه افتاده. توینبی تاریخدان انگلیسی حرف خوبی زده که تا وقتی تودههای مردم نخبگان را دنبال میکنند اتفاقات خوبی در انتظار جامعه است و از وقتی نخبگان دنبال مردم راه بیفتند باید نگران شد. در دهه ۷۰ طبقه متوسط این جاهطلبی را داشت که فرهنگ والا را دنبال کند و از نخبگان پیروی کند اما حالا در پیشرفتهترین جوامع هم این روند معکوس شده و این زندگی را برای هنرمند سخت میکند. شکل جامعه معاصر خیلی غمانگیز است. دهه هفتاد هم پیشروتر و هم به درد بخورتر بود. میبینید که با آقای گدار افتراق داریم!
چقدر باید در فیلمسازی ایدهآلیست بود؟
کمالگرایی از بزرگترین تلههای زندگی است. در دنیای مسیحی مومنان میدانند که هیچ چیز کامل نیست، نه تاریخ و نه طبیعت و نه انسان. باید با این مساله کنار بیاییم. در دنیای سینما هم این اعتقاد مسیحی آنقدر نفوذ کرده که فیلم «بعضیها داغش رو دوست دارند» با این جمله تمام میشود که هیچکس کامل نیست. کتابی هم که در دست نوشتن دارم با همین جمله تمام میشود. ایدهآلگرایی بعضی مواقع حالتی خودکشانه است، چه برای هنرمند، چه دانشمند و چه ورزشکار. این حتی یکی از معیارهای یک ازدواج موفق است. اگر منتظر ایدهآل باشی مجرد از دنیا میروی!
نگاه انسانی در سینمای اروپای شرقی از کجا میآید؟
ما سالهای خیلی زیادی را در یک جامعه زیرفشار زندگی کردیم. مخصوصا در قرن نوزدهم. باعث شد ما هنر را خیلی جدی بگیریم زیرا وسیلهای بود برای بقای جامعه. به همین دلیل برای من در زبان انگلیسی به زبان آوردن اینترتینمنت به معنی صنعت سرگرمی سخت است. من در صنعت سرگرمی کار میکنم اما کار خودم را به سرگرم کردن دیگران نمیبینم.ما در هنر درباره دانایی صحبت میکنیم.
از طرف دیگر مسئله شرق و غرب اروپا برای من یک دغدغه است. من اتریش و چک را مثال میزنم که با هم همسایهاند و یکی متعلق یه غرب اروپا و دیگری متعلق به شرق اروپا دانسته میشود. شرق اروپا سنت بیزانتین را دارد و غرب اروپا سنت لاتین رومی. ما اسلاو ولی کاتولیک هستیم و هیچوقت خود را شرق اروپایی حساب نکردیم. البته با تمام احترامی که برای شرق اروپا قائل هستم.
حرفهای به نام بازیگردانی
در هالیوود باید آنقدر فیلم را اصلاح کنید تا بیشترین میزان تماشاچی به دیدن آن بروند. بنابراین اشخاص بیشتری در یک امر خلاقه مشارکت میکنند. در اروپای قدیمی ما، فکر میکنند ارتباط هنری در تعادلی یک به یک شکل میگیرد. تارکوفسکی برای من جالب نبود اگر کس دیگری بازیگرانش را میچید. برگمان پیر، برگمان نبود اگر دستیارش با بازیگران کار میکرد. در سریالهای تلویزیونی معمولا یکی صبح کارگردان است و یکی دیگر عصر. نفری که صبح کارگردان است باید هیچ ردپایی از خودش نگذارد تا نفر عصر بتواند کار کند.
سینمای لهستان قبلا دنبال قصهها بود و حالا تصویر
من نمیدانم شما چه مقدار محصولات سینمای ما را دنبال کردهاید. ما سالی ۴۰ فیلم بلند تولید میکنیم که خیلیها از آنها فیلماولی هستند. بعضی از این فیلمسازان جوان و آیندهدارند اما همه زیر فشار وحشتناکی هستند برای خوب بودن. ساختن فیلم دوم سختتر هم هست چون کسی که اولین فیلمش را میسازد امتحانش را پس نداده اما کسی که فیلم دومش را میسازد یکبار همه این اشتباهات را روی پرده انجام داده. همکاران جوان لهستانی من محتاطتر از آن هستند که هر خطری را به جان بخرند.
سینمای تجربی
این یک مساله زبانی است در تاریخ هنر. در تاریخ هنر هیچ مبدع بزرگی اسم خودش را تجربهگرا نگذاشته. لئوناردو داوینچی این کلمه تجربهگرا را نمیدانست. من به کسانی که میگویند داریم میرویم فیلم تجربهگرا بسازیم بدبینم. اگر تارکوفسکی بود فریاد میزد من چیزی را تجربه نکردم. فقط آن قطرات را گذاشتم بچکند با آن صدا -اشاره به فیلم نوستالگیای تارکوفسکی- تجربه یک واژه قرن نوزدهمی است و خودش هیچ ارزشی در خودش ندارد. مارسل پروست هیچوقت فکر نکرد آدم تجربهگرایی است، چون محتوای جدیدی میخواست به ادبیات بیاورد به فرم جدیدی احتیاج داشت.
نگاه انسانی با پائین آوردن ارتفاع دوربین
بهتر است بحث اینکه دوربین را کجا بگذاریم را فلسفی نکنیم. وگرنه در دام زیباییشناسی ویدئو کلیپ میافتیم که سوالش فقط این است که دوربین را کجا بگذاریم.
جهانیسازی
هنوز معتقدم لااقل در آینده نزدیک با وجود جهانیسازی همه شبیه هم نخواهیم شد. بنابراین هر تولید ملی باید فکری بینالمللی داشته باشد. فیلم ایرانی برنده جایزه اسکار، یک فیلم ایرانی بود اما روی فکر و عواطف من هم تاثیر گذاشت. اما بعضی فیلمها محلیاند و حتی ملی هم نیستند.
ده فیلمی که دوست دارید
برسون، برگمان، الیا کازان، ویسکونتی، آنتونیونی، دیوید لین… انتخاب فیلم برای آن جزیره تنهایی خیلی سخت است.
از سینمای ایران چه کسانی را میشناسید؟
کیارستمی حرف اول را میزند. برنده اسکارتان -فرهادی- هم مرا شگفتزده کرد.
چرا فیزیک خواندید و سراغ فیلمسازی رفتید؟
در طول عمرم این سوال آنقدر از من پرسیده شده که برای آن جوابی از پیش تنظیم شده دارم! فیزیک را دوست داشتم و دارم اما این عشقی یکطرفه بود. فیزیک به من یاد داد مقوله راز چیست و این مقولهای است که در تمام عمرم دنبال آن گشتم. از وقتی بچه کوچکی در بمبارانهای جنگ جهانی دوم بودم برای من یک راز باقی ماند که چرا من نجات پیدا کردم و بچههای دیگر نه.
در پایان جلسه کریستف زانوسی و شرکتکنندگان عکسی به یادگار گرفتند.
خیر آقای زانوسی، گدار هیچ وقت خاویار نمی خورد، و اگر به خاویار علاقه داشته باشد فیلم سوسیالیسم را قبل از اکران در یوتیوب به اشتراک نمی گذارد!