
کریستف زانوسی در گفتوگوی اختصاصی با هنر و تجربه:
قدمت فرهنگی خود را به دنیا یادآوری کنید/هنوز هم کیارستمی فیلمساز مورد علاقه من است
هنر و تجربه/ بهزاد وفاخواه- امیر محقق: کریستف زانوسی سرشناسترین میهمان این دوره از جشنواره بینالمللی فیلم فجر بود. کارگاهی که کارگردان ۷۶ ساله لهستانی در روز چهارم جشنواره برگزار کرد، شلوغتر از هر کارگاه دیگری شد. روز بعد از نشست، زانوسی را برای گفتوگو به غرفه هنر و تجربه در بازار فیلم دعوت کردیم. پیش از هرچیز سعی کردیم گروه هنر و تجربه را به او معرفی کنیم. زانوسی با سوالاتی دقیق میخواست از کار این گروه مطلع شود: «پس شما یک پخشکننده هستید؟»، «یک درصد سینماها متعلق به گروه شماست، چقدر زیاد!»، «یارانه دولتی هم میگیرید؟»… زانوسی وقتی شنید این گروه وابسته به خود دولت است، گفت: «وزارت فرهنگ که با شماست، پس کی مخالف است؟!»
در این گفتوگو سعی کردیم با زانوسی از نسل جدید سینمای لهستان، آینده سینمای هنری، اکران فیلمهایی با مخاطبینی خاص در اروپا و در لهستان و سرانجام سینمای ایران وارد صحبت کنیم. طنز خاص کریستف زانوسی را میتوانید در پاسخ هایش به سوالات ما دریابید. از علیرضا کیانی و علی کروالیان به خاطر هماهنگیها و ترجمه سئوال ها این مصاحبه تشکر میکنیم.
میخواهیم در مورد فیلمهای مستقل لهستان با شما صحبت کنیم. نظرتان در مورد فیلمهایی که این روزها در سینمای لهستان تولید میشود، چیست؟ ممکن است نسل جدید سینمای لهستان دوره طلایی نسلهای قبلی را تکرار کند؟ این فیلمها چقدر مخاطب دارند؟ در کشور شما گروههایی مثل گروه ما برای نمایش این دسته از فیلمها وجود دارد؟
سرتاسر اروپا ما سینماهای هنری داریم. و یک سازمان دولتی اروپایی داریم که از دولت محلی پول و حمایت دریافت میکند. مثل آلمان،فرانسه یا ایتالیا. ما هم همچنین سیستم حمایتی داریم. ما هم به طور خاص در لهستان مراکز نمایش فیلمهای متفاوت در سینماهایی خاص در مرکز شهر(Cinema around the corner) را داریم و سینماهای دیجیتال جدیدی هستند که گنجایش بیشتر از بیست نفر را ندارند. فیلمها را باید برای دیدن از قبل رزرو کنید. ما متوجه شدیم مردم دوست دارند،این فیلمها را بیرون از خانهشان ببینند، حتی اگر یک تلویزیون بزرگ در خانه داشته باشند؛ چون این بیرون رفتن و فیلم دیدن برایشان یک رخداد و یک آیین محسوب میشود. معمولا این سینماهای کوچک هر روز اکران فیلم ندارند و نیازی هم به پولی ندارند که از این راه درمیآورند. مثلا ممکن است یک نفر تمام بلیتهای آخر هفته را یعنی تمام بیست یا سی صندلی را رزرو کند و با دوستانش به تماشای فیلم برود. معمولا مخاطب این فیلمها طبقه متوسط و تقریبا چهل سالهها هستند. البته گردانندگان این برنامه، امیدوار هستند که نسل جوان این جریان را به زودی کشف کند. بلیت این فیلمها خیلی ارزان است و از بلیت مولتیپلکسها خیلی ارزانتر است و کیفیت بسیار خوبی دارند و به زودی فیلمها از طریق ماهواره ارسال میشوند و دیدنشان راحتتر هم میشود. از این طریق میتوانید فیلمهای جدید را هم ببینید. به همین دلیل بازار این نوع از فیلمها در حال تغییر است.
در مورد کیفیت فیلمهای نسل جدید سینمای لهستان چه نظری دارید؟
من یک پیرمردم و ۷۵ سالم است و تفاوتی بین نسلها قائل نمیشوم! هر نسلی این توهم را دارد که با نسلهای دیگر تفاوت دارد اما این یک توهم است. این یکی از آن حرفهای بیهوده است! نسل شما و نسل من هم همانقدر سازشگر داشت که نابغه هم داشت. همانقدر هم آدمهای مستقل و همانقدر هم آدمهای بسیار وابسته. پس آرامآرام به این نتیجه میرسید که نسل شما هم مثل نسل قبل از شماست. ولی به هر حال ما نسل جوانی داریم که به نوعی متفاوت آموزش میبینند. نوعی که ما تحصیل کردیم، کمی متفاوت بود. دوران ما در اروپا، فیلمسازی به هیچ عنوان مستقل نبود. در همه چیز شما به شخص یا یا جایی وابستگی داشتید. الان فیلمسازی راحت شده اما نمایش دادن فیلم، بسیار مشکل شده است. پس مهم نیست که چه چیزی فیلم برداری کردهاید، مهم این است که فیلمتان را چه کسی دیده است. آن موقع میشود گفت که به موفقیت دست پیدا کردهاید. بودجه فیلم هم اهمیت بهسزایی دارد. بعضی از فیلمها با بودجه بسیار کمی ساخته میشوند. سال ۲۰۱۳ یک فیلم سوئدی بینظیر به نام «استکهلم» ساخته شد که با یک دوربین دستی و با بودجه بسیار کم ساخته شد و موفقیت تجاری بینظیری پیدا کرد. فیلمی بود که با پایانی بسیار تلخ هم تمام میشد.
تفاوت فیلمسازی دوران قبل و بعد از سقوط کمونیسم در چیست؟
تفاوت آن به مخاطب برمیگردد. مخاطبین فیلمها دیگر مثل سابق بیسواد نیستند ولی بسیار مصرفگرا شدهاند؛ در صورتی که قبلا این گونه نبودند. حالا مردم به سمت سرگرمیهای پوچ و احمقانه گرایش پیدا کردهاند و فیلمی را میخواهند که همه چیز را شسته و رفته بجود و داخل دهانشان بگذارد. مخاطب فعلی دیگر فکر نمیکند ولی وقتی فیلمی در مورد جهل آنها میسازید آنوقت صدایشان درمیآید. حالا باید با کمپانیهای بزرگ آمریکایی وارد رقابتی سخت بشوید و نکته دردآور اینجاست که آنها به صورت غیر مستقیم، مالک سینمای جهان شدهاند. از همین رو، سینماهای بزرگ زنجیرهای بیشتر تمایل دارند تا بلاک باسترهای آمریکایی را نشان دهند. هیچ خط مشی فرهنگیای ندارند و مثل سینماداران سابق به خاطر علاقه شان به فیلمی، آن را نمایش نمیدهند. پس حتی اگر فیلمی آمریکایی نمایش دهند و آن فیلم موفق نشود، تا آخر هفته صبر میکنند تا بلکه خبر آن فیلم آمریکایی به گوش بقیه برسد و به این ترتیب پول بیشتری دربیاورند. سینماها مثل سوپرمارکت شدهاند.
پس نکته مثبتی در مورد سینمای بعد از کمونیسم در لهستان نمیبینید؟
البته که نکات مثبتی وجود دارند. دیگر سانسوری وجود ندارد و فیلمسازان آزاد هستند. تعداد سینماها بیشتر شدهاند. وضعیت معاش مردم هم بهتر شدهاست. باید بگویم که دید بسیار مثبتی به اتفاقات افتاده دارم. در سالهای اخیر، دولت لهستان اقدامات بسیار مفیدی انجام داده و آزادی همه جا حکمفرما شدهاست. اما اکنون برای به دست پول برای ساخت فیلمتان باید بجنگید. قبلا اینگونه نبود. هر چند که هنوز هم از حمایتهای مالی دولت بهرهمند هستیم. زندگی برای هر نسلی در هر کجای دنیا سخت است.
سر ساخت فیلم اولتان «ساختار کریستال» با دولت به مشکل برنخوردید؟
دولت، یک یا دو سانسور کوچک را به فیلم من تحمیل کرد. سانسورچیها خط فکری ندارند. برای همین احساس کردند که فیلمم از دیدگاه کمونیستی کمی مشکل دار است. من با سانسورشان موافقت کردم چون برای آنها فقط این موضوع اهمیت داشت که به بالادستیهایشان گزارش دهند که ما دستور دادیم فیلم سانسور شود. به همین دلایل، برای این فیلم نقدهای خوبی نوشته نشد و همه از ترسشان در نقدهای خود به نوعی عقب نشینی کردند و نظر قاطعی در مورد «ساختار کریستال» ندادند. در کل اما فیلم مخاطبان خوبی در زمان خودش پیدا کرد و جایگاه من را تثبیت کرد و در کشورهای دیگر، جوایزی گرفتم که خیلی کمکم کرد.
نظرتان در مورد فیلم «آیدا» اثر پاول پاولیکوفسکی چیست؟
فیلم بسیار خوبی است و مخاطبان بسار زیادی هم پیدا کرده. نیم میلیون نفر در آمریکا فیلم را دیدهاند و یا آوازه آن را شنیدهاند. بسیاری از فیلمهای آمریکایی هم نتوانستهاند به چنین میزان تماشاچی برسند. و فیلمی سخت پسند هم به حساب میآید چون ریتم کندی دارد و سیاه و سفید هم هست و به زبانی بیگانه ساخته شده. فکر میکنم این فیلم یک مثال برای پخش کنندههاست که هر فیلم را به طور دقیق بررسی کنند. جالب است بدانید که تمام جشنوارههای درجه یک دنیا از جمله کن، برلین و ونیز فیلم را رد کردند و به آن علاقه ای نشان ندادند و ناگهان «آیدا» اسکار میگیرد و یکدفعه همه از فیلم خوششان آمد. این دیگر چه وضعش است؟ یک سال پیش که همه از فیلم بدشان میآمد!
آینده سینمای هنری اروپا را چگونه میبینید؟
هیچ جامعهای وجود ندارد که خالی از نخبه و قشرهای مختلف باشد. البته شاید کلمه «نخبه» مقداری دور و مغرورانه باشد اما همیشه یک اقلیت پویایی در جامعه وجود دارد که شاید بتوان آنها را آوانگارد خطاب کرد. حتی در بین همکاران روزنامه نگار شما هم چنین افرادی پیدا میشوند. افرادی که باعث پیشرفت کردن و انگیزش در دیگران میشوند. نسبت به دیگران، آنها انتظارات پیچیدهتری دارند و فیلمهای بهتری را طلب میکنند. نوع پخش آنها هم اهمیت زیادی دارد. اینکه آیا در اینترنت همه به آن دسترسی دارند یا خیر. احتمالا در آینده نزدیک، تکنولوژیهای جدیدی ظهور میکنند و باعث انقلابی در زمینه پخش میشوند. الان به اندازه کافی کسانی هستند که تمایل به دیدن فیلمهای پیچیده و بدیع داشتهباشند اما مشکل اینجاست که نمیدانند باید کجا این نوع فیلمها را ببینند. البته آنها این فیلمها را از طریق یوتیوب میبینند و پولی نمیدهند. همین قضیه باعث میشود ما برای ساخت فیلم بعدیمان پولی نداشته باشیم. همه چیز فعلا بههم ریخته است. اما سینما هنوز زنده است و علاقه مندان بسیاری دارد؛ مشکل اصلی به نبود راههای مناسب پخش برمیگردد.
نظرتان در مورد سینمای ایران در دوران حاضر و خصوصا نسل جدید فیلمسازان ایرانی چیست؟
تفاوتی در آنها نمیبینم و فکر میکنم مثل فیلم سازان نسلهای گذشته باشند و این خوب نیست. اما فکر میکنم شرایط لازم برای تغییر را در اختیار نداشته باشند. هنوز هم میل زیادی برای ساخت فیلمهای روستایی وجود دارد. این را باید بدانیم که مردم در روستا فیلم نمیبینند و مردم شهری هم از روستا بیرون آمدهاند و دیگر میلی به دیدن فیلم روستایی ندارند. همیشه به این فکر میکردم که چرا اینقدر میل به ساخت فیلمهای روستایی در فیلمسازان ایرانی هست. من شخصا میلی به دیدن این فیلم ها ندارم. مثل این میماند که اجداد ایرانیان و نه خود واقعیشان در دوران فعلی را، ببینید. هنوز هم کیارستمی فیلمساز ایرانی مورد علاقه من است، هر چند که همه فیلمهایش را دوست ندارم. کیارستمی فرهنگ عمیقی دارد و همین او را بزرگ کردهاست. ایران در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه، بسیار متفاوت است و دنیا تصور خوبی از آن در ذهن ندارد، چون کشور شما به درستی معرفی نشدهاست. شما باید به دنیا یادآوری کنید که هزاران سال قدمت فرهنگی دارید و من این را از دور و از دیدگاه یک شخص خارجی میبینم. شباهتهایی به هند، چین و یونان دارید اما میخواهم این را در فیلمهایتان ببینم و بیشتر از آثار عوامانه، فیلمهای برجسته از ایران ببینم.
پس فیلمهای ایرانی را دنبال میکنید؟
فیلمهای ایرانی زیادی را دیدهام اما در خاطرم نماندهاند. به غیر از فیلمی که دو سال پیش اسکار گرفت {جدایی نادر از سیمین} یک فیلم روانشناسانه ظریف و موشکافانه. آن فیلم، فیلمی بود که توانستم ایران را در آن ببینم و به هیچ عنوان فیلمی متعلق به یک کشور جهان سومی نبود. فیلمی بود که روابط بین انسانها و خشونت را از دریچهای بسیار حساس مورد بررسی قرار میداد، این فیلم را بسیار دوست داشتم. در واقع همین فیلمها هستند که برای کشور شما احترام کسب میکنند. همکارم آنیشکا هالند با فیلم لهستانیاش آن سال در اسکار رقیب جدایی بود و این فیلم باعث یک اتفاق شد و آن اینکه باختن به یک فیلم ایرانی مایه شرمساری نبود.
عکسها: میلاد بهشتی