
هنر و تجربه/ بهزاد وفاخواه- امیر محقق: ماکسیمون مونیهان، کارگردان ۴۵ ساله آمریکایی با فیلم «صدای سکوت» در سیوسومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر امسال حاضر بود. فیلم سیاه و سفید و صامت او که در مورد بردهداری مدرن در نیویورک امروز است، در بخش هنر و تجربه در جشنواره به نمایش درآمد. خود مونیهان ادعا میکند که فیلمش را با بودجه صفر و بدون هیچ پولی ساخته است. گفتوگوی ما با او را در مورد چندو چون ساخت این فیلم و نیز سازوکار نمایش فیلمهای تجربی در آمریکا میخوانید.
فیلم شما در جشنواره فیلم فجر، در بخش هنر و تجربه به نمایش درآمدهاست و وضعیت نمایش و اکران فیلمهایی که در طیف هنر و تجربه قرار میگیرند در آمریکا و ایالتی که شما در آن زندگی میکنید، یعنی نیویورک چگونه است و اساسا چه راهکارهایی برای اکران این نوع فیلمها وجود دارد؟
فیلمهای تجربی غالبا برای اکران به مشکل برمیخورند. برای ساخت فیلمها، خصوصا در دوران دیجیتالی، باید شرایط دموکراتیکی مهیا باشد. هر کسی میتواند یک دوربین به دست بگیرد و فیلم بسازد. در آمریکا این را به شما میگویند اما مساله اینجاست که تنها فیلمهایی دیده میشوند که تبلیغات دارند و رسانهها از آن حرف میزنند که خوب البته این فیلمها هزینههای زیادی دارند. در حالیکه همه باید بتوانند فیلم بسازند و نباید گذاشت تا داستانها فقط توسط پولدارها و کمپانیها گفته شود؛همه چیز شده تبلیغات. امروزه فیلمها را کسانی میسازند که از قبل پولدارند. من به شخصه دوست دارم کسانی که تاکنون توانایی ارائه کارشان را نداشتهاند صدایشان شنیده شود و فیلم بسازند. پس ما فیلممان را میسازیم و امید داریم که مخاطب آن را ببیند اما یک سدی وجود دارد که نمیگذارد این فیلمها به نمایش دربیایند. در آن سوی سد، فیلمهای ممتاز و گران و با جلوههای ویژه حضور دارند که اکثرا حرفی برای گفتن ندارند. جواب سوال شما را طور دقیق نمیدانم اما میدانم که اول باید همان فیلمی که پشت این سد میماند را ساخت و سپس به دنبال راهی برای نشان دادن به مخاطبان گشت. باید باهوش بود و فیلمی کنجکاویبرانگیز ساخت که مردم خودشان برای آن تبلیغ کنند، چون فیلمهایی مثل فیلم ما، پول چندانی برای تبلیغات ندارند و باید خودمان راهی برای تبلیغ آن پیدا کنیم. خودم هنوز در حال یادگیری در این زمینه هستم.
خودتان موفق شدهاید که فیلم تان را در آمریکا اکران کنید؟
نه هنوز. اما در حال انجام مقدمات آن هستیم. استراتژیای که به کار بردم این بود: فیلم من صامت است. من دو دوست آهنگساز دارم. آنها میآیند و همزمان با نمایش فیلم، به صورت زنده موسیقی مینوازند و افکتهای صدایی فیلم را به صورت زنده اجرا و کنترل میکنند. به این صورت، تنها شاهد یک فیلم نخواهیم بود و خودمان را در یک مراسم میبینیم و وقتی مردم برای دیدن فیلم میآیند میروند و به بقیه میگویند که این تنها یک فیلم نبود و ما شاهد یک کنسرت هم بودیم یا میگویند چنین چیزی تابهحال ندیده بودیم. هالیوودیها اینقدر باهوش نیستند تا به فکر ایدههای جدید باشند. این را بهعنوان یک مثالی برای شکستن سدی که از آن صحبت کردم، گفتم.
فیلم شما هم سیاه و سفید است و هم صامت، و ساخت فیلمی با این مشخصات شجاعانه و پر از ریسک است. چه شد که این تصمیم را گرفتید؟
معمولا همه میگویند فیلمت را سیاه و سفید نساز،صامت نساز و قضیه را بیشتر از این سخت تر نکن. به همین دلیل است که همه فیلمها شبیه به هم شدهاند. پس اگر کسی بگوید این کار را انجام نده، من حتما برعکس آن را انجام میدهم. همین به وجه تمایز شما تبدیل میشود و بقیه شما را به خاطر همین تفاوتها در میان خیل عظیم دیگر فیلمها به یاد میآورند. اگر خلاف جهت شنا کنید، توجهها را به خود جلب میکنید. جایی که من از آن میآیم، فیلمسازان مدام فیلمهایی احمقانه را به صورت تکراری میسازند. در واقع مضامینی مثل جوانان تازه فارغالتحصیل شده که نمیدانند با زندگیشان چه کنند، مشکلات عاطفی دارند و از زندگی مینالند، به داستان اصلی همه آنها تبدیل شدهاست. به خودم گفتم میخواهم خلاف این جریان فیلم بسازم؛ فیلمی سیاه و سفید، صامت و غمناک.
پس قبول دارید که ریسک کردهاید؟
باید ریسک کرد وگرنه احمق به نظر میرسید. ترجیح میدهم یک احمق متفاوت با دیگران باشم تا یک احمق مثل بقیه. بهتر است عجیب و جالب باشید تا معمولی و خسته کننده.
شما برای ساخت فیلمتان به آمریکای مرکزی و کشور گواتمالا هم رفتهاید.بودجه فیلمتان را چگونه به دست آوردید؟ بازیگران فیلم را چگونه انتخاب کردید؟
همه کسانی که در ساخت این فیلم دست داشتند، دوست من هستند و هیچ کسی را استخدام نکردم. همه به طور رایگان کار کردند. دلیل انتخاب گواتمالا برای فیلمبرداری نیز این بود که یک شرکت خودروسازی در این کشور بود که قصد داشت تا از ۱۰ فیلمساز جوان حمایت کند تا فیلمهای ۱۰ دقیقهای بسازند. آنها تسهیلاتی معادل ۱۰ هزار دلار، برای لوازم فیلمبرداری و بلیت هواپیما در اختیارمان گذاشتند. در حقیقت پولی در اختیارمان نگذاشتند و فقط این دو مورد را به ما دادند.
این اقدام چه سودی برای این شرکت داشت؟
آنها میخواستند یک نسخه کوتاه و ۱۰ دقیقهای از فیلم ما را نشان دهندو اتومبیلهایشان را تبلیغ کنندتا همه آنها را بشناسند. البته فقط میخواستند برای ۱۰ دقیقه امکانات در اختیارمان بگذارند اما از آنها خواستم تا فیلم را طولانی بسازم ولی ۱۰ دقیقه آن را در اختیارشان بگذارم و با این شرط که همچنان مالکیت فیلم با ما باشد. بعد از فیلمبرداری ۱۰ دقیقه اول، از گواتمالا به نیویورک آمدیم تا بقیه فیلم را به صورت مجانی در نیویورک بسازیم. فیلم را بدون هیچ بودجه و پولی ساختیم. البته آن شرکت خیلی اصرار میکرد که در مورد بودجه فیلم به کسی چیزی نگوییم ولی برای من مهم نیست چون ما قصد نداریم از این فیلم، پول دربیاوریم و هدفمان ساخت یک فیلم خوب بود. اگرچه در آمریکا همه چیز پول است.
و در آخر در مورد مشکلی که در فیلمتان (مهاجران غیرقانونی) به آن پرداختهاید، توضیح دهید؟
همه میگویند آمریکا کشور آزادی است اما حقیقت این است که آمریکا برپایه بردهداری ساخته شدهاست و حتی با این که میگویند دوران بردهداری به پایان رسیده اما وقتی در سیستمی سرمایهداری زندگی میکنید، همه میخواهند از دیگری سوء استفاده کنند تا به سود بیشتری برسند. چون زندگی در این سیستم فقط رقابت است و این رقابت باعث میشود، مردم نسبت به یکدیگر رفتاری غیرانسانی پیدا کنند. برای پول بسیار کمی کار میکنید تا صاحب کار شما سود کلانی به جیب بزند. موضوع فیلمم را از یک خبر الهام گرفتم که دو روز در روزنامه نیویورک منتشر شد. در واقع کسی نمیدانست در متروهای نیویورک بردهداری میشود ،انگار جوری تربیت شدهایم که فقط به خودمان فکر کنیم و انسانیتمان را ازدست دادهایم.