
گفت و گو با مدیرسینماتک موزه هنرهای معاصر
ترغیب تماشاگران به دیدن سینمایی از جنس دیگر
هنر و تجربه/بهزاد وفاخواه: سینماتک موزه هنرهای معاصر تهران بعد از یک دوره طولانی بیرونقی، از یکشنبه ۲۰ اردیبهشت فعالیت دوباره خود را از سر گرفت. خاطره دوران رونق سینماتک در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد هنوز در ذهن خیلی از دوستداران سینما باقی است.بسیاری از آثار سینمای هنری و شاهکارهای سیاه و سفید سینمای کلاسیک و بسیاری از آثار باارزش سینمای گذشته ایران در دورههای منظم پخش فیلم در سینماتک به نمایش گذاشتهشد.
دور جدید فعالیت سینماتک با عنوان «مروری بر چند انیمیشن شاخص ژاپنی» و «جلوههایی از مدرسه برلین» روی این دو جریان سینمایی متمرکز است که پیش از این کمتر امکان تماشای آن برای سینمادوستان ایرانی وجود داشت. دوره بهار سینماتک از یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ساعت ۱۷ با نمایش انیمیشن «مدفن کرمهای شب تاب» آغاز میشود و تا ۱۰ تیرماه ادامه خواهد داشت. نمایشها دوبار در هفته روزهای یکشنبه و چهارشنبه در سالن موزه هنرهای معاصر خواهد بود که ۷ فیلم از انیمیشنهای ژاپنی و ۸ فیلم از سینمای مستقل آلمان موسوم به مدرسه برلین پخش میشود.
سینماتک ۱۵ اسفندماه با نمایش فیلم «دایی جان» ژاک تاتی و در مراسمی با حضور شادمهر راستین و مهدی هاشمی افتتاح شد. به منظور اطلاع بیشتر از برنامهها و سیاستهای سینماتک در دوره جدید با امیرحسین سیادت مدیر جدید سینماتک موزه هنرهای معاصر گفتوگو کردیم.
چرا سینمای انیمیشن ژاپن و مدرسه سینمایی برلین؟ سینماتک موزه هنرهای معاصر از این انتخاب سینمایی برای بازگشایی دوره جدیدش چه هدفی را دنبال میکند؟
هردو جریان را باید جدا از هم بررسی کرد. در مورد سینمای انیمیشن ژاپن دلیل تئوریک این است که ما این سینما را به قدرکافی نمیشناسیم. معدود اطلاعات فضای سینمایی ما منحصر میشود به میازاکی که از او بیشتر خواندهایم. اگر مطبوعات سینمایی ما، یا حتی مطبوعات نخبهگراترشان را تورق کنید اثری از این سینما نمیبینید. بنابراین طیف متنوعی از این سینما انتخاب کردهایم که با دیدن همه آنها به تصویر خوبی از این سینما برسیم و به دلیل همین شناخت بیشتری که از میازاکی وجود دارد، او را از برنامه حذف کردیم که اسامی جدیدتری وارد فضای سینهفیلی بشوند.
جریان سینمایی مدرسه برلین، جریانی است که در دنیا دارد سروصدا میکند و گوشه کنار دنیا به آن میپردازند ولی ما تک و توک فقط اسامی این فیلمها و فیلمسازان را میشنویم. از این جریان فقط کریستین پتزولد و آن هم با فیلم «باربارا» در ایران شناخته شدهاست. فیلمهای کارگردانانی مثل بنجامین هایزنبرگ و توماس ارسلان حتی از منابع زیرزمینی هم نمیشود پیدا کرد یا اگر پیدا بشوند هم زیرنویس ندارند. اصطلاح مدرسه سینمایی برلین را منتقدین آلمانی در اشاره به طلایهداران سینمای نوین آلمان و اولین نسل از فارغالتحصیلان دهه نود آکادمی سینما و تلویزیون برلین که تحتتعلیم فیلمسازان آوانگارد و مستندسازانی چون هارون فروکی و هارتموت بیتومسکی قرار گرفته بودند، اطلاق کردند. بعدها دایره این فیلمسازان گستردهتر شد و فارغالتحصیلان دانشکدههای سینمایی هامبورگ و مونیخ را هم دربرگرفت، اما اصطلاح مکتب مدرسه سینمایی برلین بیتغییر باقی ماند.
فصلنامه سینمایی فیلمخانه تا حدی به این اسامی پرداخته و در شماره قبلیاش روی سینمای آلمان تمرکز داشت که از بزرگانی مثل وندرس و هرتزوگ و فاسبیندر شروع کرده بود و به جریان سینمای مستقل حال حاضر آلمان ختم شد. ضمن اینکه تلاش کردیم، فیلمهایی از این دو جریان را انتخاب کنیم که راحتتر قابل پخش هستند و بعضی فیلمها حتی یک ثانیه حذفی ندارند.
چه مضامین و ویژگیهای فرمی مشترکی در این جریان سینمایی دیده میشود؟
پاسخ این سوال را باید وقتی بدهیم که همه فیلمها در کنار هم نمایش داده شدند. در واقع نمایش این فیلمها برای رسیدن به پاسخ همین سوال است. فیلمهای این جریان ساختاری رئال دارند اما خیلی ساده و با کمترین ابزار بیننده را از فضای رئال جدا میکنند و انقلابی در فرم محسوب میشوند. بعضی از فیلمها یادآور سینمای موفق این سالهای آمریکای جنوبیاند و فیلم «ققنوس» کریستین پتزولد کاملا آدم را یاد فاسبیندر در «ازدواج ماریا براون» میاندازد. سینمای پتزولد کاملاداستانگوست. در کل اما پاسخ این سوال را باید بعد از تماشای فیلمها و بحث و بررسی پیرامون آنها داد.
ایجاد پاتوق های فرهنگی مثل نمایش های سینماتکی چه تاثیری میتواند روی سینمای آینده داشته باشد؟
سالها قبل فرخ غفاری چنین پاتوقی ایجاد کرد که تاثیر درازمدت آن موج نوی سینمای ایران بود.آن زمان شرایط خیلی فرق میکرد. پاتوقهای فرهنگی دیگری البته در سطح شهر وجود دارند اما رویکرد آکادمیک و مشخصی ندارند و مخاطبین آنها هم جدی نیستند و ممکن است یک شب برای دیدن یک فیلم کلاسیک به سینما بیایند و شب بعد برای یکی از محصولات روز سینمای هالیوود. تلاش میکنیم رویکرد مشخصی داشته باشیم و فیلمهایی نشان دهیم که کنارهم قرار گرفتن آن معنا داشته باشد. یک شکاف بزرگی در مطبوعات سینمایی ما در سالهای پیش وجود داشته است که اسمهایی از سینما جا افتادهاند. اگر مجلات جدی سینمایی ما را مرور کنید به یک سری اسامی محدود می شوند. در واقع مجلات سینمایی ما رو به سینمای جریان اصلی دارند، کسانی مثل تیم برتون در این مجلات بیشتر حضور دارند که البته فیلمسازان بزرگ و قابل اعتنایی هستند اما اسامی جدیدی هم در سینمای آوانگارد و خلاف جریان مطرح هستند که ما آنها را نمیشناسیم. به خصوص در دهههای هشتاد و نود میلادی وقتی مطبوعات ما از تارکوفسکی و برسون و برگمان حرف میزدند، نسل جدیدی از سینماگران در حال برآمدن بودند که ما بیخبر بودیم. بلا تار این روزها مثل نقل و نبات در محافل سینمایی مطرح است اما این سینماگر چند دهه است که دارد فیلم میسازد و در این سالها در ایران مغفول مانده بود. مجید اسلامی در دهه هفتاد هال هارتلی و شانتال آکرمن را به فضای سینمایی معرفی کرد و درمورد جارموش کار جدی کرد، وگرنه ممکن بود هنوز هم این فیلمسازان در ایران ناشناخته میماندند. وقتی فیلمسازانی مثل موریس پیالا و فیلیپ گرل در فضای نقد فیلم ما مطرح نمیشوند خیلیها تصور میکنند بعد از تروفو و شابرول و ریوت سینمای فرانسه نابود شده است. یا همینطور فیلمسازان مطرح شرق آسیا مثل هوشیائو شین و تسای مینگ لیانگ که کمکم دارند مورد توجه قرار میگیرند.اگر سینماتک بتواند کار خودش را خوب انجام بدهد و با آن همکاری هم بشود، رفتن به سمت سینماهایی که جای دیگری نمیشود دید و ترغیب دیگران به دیدن بیشتر آن، کار اصلی سینماتک است.