
پنج درسی که در کارگاه فیلمنامهنویسی «فیلم ایندیپندنت» آموختم
هنرمندی صرف کافی نیست/ هرگز تسلیم نشوید
هنر و تجربه – رضا حسینی: ریچل گولدبرگ از اعضای کارگاه فیلمنامهنویسی «فیلم ایندیپندنت» است که دورههای آکادمیک سخت و فشردهای را گذرانده است و آن طور که میگوید بعد از دو سال تمرین بیوقفهی فیلمنامهنویسی آثار کوتاه و تمرکز روی پیرنگ و ساختار، فرصت مشارکت در نگارش یک فیلمنامه بلند را به دست آورده است. او از این تجربه، و حمایت و راهنمایی فوقالعادهی اساتیدش درسهایی گرفته است که پنج مورد مهمترش را در ادامه میخوانید:
۱- شخصیتهایی خلق کنید که بازیگران بخواهند آنها را بازی کنند
جف استاکوِل از اهمیت خلق شخصیتهای جذاب میگوید؛ شخصیتهایی که بازیگران را با عمق، پیچیدگی و ویژگیهای انسانیشان وسوسه کنند. اگر بازیگران مشتاق جان بخشیدن به شخصیتی شوند، سازندگان فیلم بهمراتب شانس بیشتری در جذب سرمایه و رسیدن به نتیجه مطلوب در ساخت فیلمشان دارند. البته که داستان مهم است، اما اگر ما کاملاً به آدمهای ساکن در جهان داستانی صفحههای فیلمنامهمان اهمیت بدهیم و با دقت رویشان کار کنیم، این احتمال هم بالا میرود که بازیگری همین برخورد را با شخصیت داشته باشد و بهخوبی در قالبش جای بگیرد. در نهایت اگر بازیگر مناسبی برای ایفای نقش انتخاب شود، شانس تولید فیلممان بالا میرود.
۲- اگر شخصیتهایتان با شما «حرف» میزنند، دچار اسکیزوفرنی پارانویایی نشدهاید!
اگر چنین وضعیتی پیش آمد بدانید که شما یک نویسندهی شهودی هستید، فقط همین. بیشتر عمرم فکر میکردم دچار یک عارضه و مشکل جدی هستم. اما وقتی فهمیدم بیثباتی مذکور نشانهای از یک بیماری روانی جدی نیست و در عوض ویژگی فیلمنامهنویسی است که شهودی کار میکند، خیلی آرام شدم. کوری مَندِل که فیلمنامهنویس حرفهای و مدرس است کارگاهی با موضوع هنرمندان نظری و شهودی برگزار کرد. طبق گفتههای او، فیلمنامهنویسی که باور دارد شخصیتهایش زندهاند و با آنها صحبت میکند و آنچه پیاده میکند از یک پیوند احساسی اصیل است، نویسندهی شهودی است. در طرف مقابل نویسندههای نظری قرار میگیرند که بیشتر روی داستان، روابط علتومعلولی و پیرنگ تمرکز میکنند. قبل از کارگاه آموزشی کوری، واقعاً فکر میکردم تنها کسی هستم که این طوری فیلمنامه مینویسد. از این رو هیجانانگیز بود که فهمیدم تنها نیستم. کوری در ادامه از اهمیت ادغام فیلمنامهنویسی شهودی با شیوهی نظری گفت و به ما آموخت که چهگونه روی جریان نگارش فیلمنامه متمرکز شویم و راههایی را برای قرار دادن شخصیتهایمان در موقعیتهایی پیدا کنیم که آنها بتوانند کاریهای مورد نظر ما را انجام دهند. به این طریق، محصول نهایی بهمراتب بهتر و قویتر از کار درمیآید. در فیلم «جادوگر شهر آز» (ویکتور فلمینگ/ کینگ ویدِر، ۱۹۳۹) شخصیت دورِثی ممکن بود هرگز با پای خودش پا به مخفیگاه ساحره نگذارد. اما وقتی ساحره توتوی محبوب او را میرباید، دورثی انتخابی ندارد جز رفتن به آنجا. به عنوان نویسنده این کار ما است که شرایطی را فراهم کنیم که دورثی مجبور به مواجهه با ساحره شود.
۳- فیلمنامه «هنرمندانه»ای بنویسید که قابلیت عرضه در «بازار» را داشته باشد
همهی ما در کارگاههای آموزشی فیلمنامههایی نوشتهایم که بهشدت آنها را دوست داریم و اغلب از یک رابطه و پیوند شخصی عمیق الهام گرفتهاند. انگیزه ما، میل شدید به بیان داستانهایمان بوده و، برای برخی از ما، جنبههای هنری شخصیت یا داستان ممکن است بر ژانر ارجح بوده باشد. دیمین شیزل (کارگردان جوان فیلم درخشان ویپلش/ تازیانه) از اهمیت هنر و شورواشتیاق میگوید چرا که نگارش یک فیلمنامه و جان بخشیدن به آن میتواند سالها زمان ببرد. اما او روی این موضوع هم تأکید دارد که در عین حال باید روی ژانر هم تمرکز کرد. دیمین به تجربه آموخته است که هنرمندی صرف کافی نیست و خودش در پی دشواریهایی که پشت سر گذاشته، راه و رویکردش را تغییر داده است. او هنگام نگارش فیلمنامه «ویپلش» (داستان شخصی درباره یک درامر بااستعداد جوان که فکروذکرش این است که «بزرگترین» باشد) درباره قابلیت عرضه فیلمنامهاش در بازار هم فکر کرد و از لحاظ ساختاری طوری فیلمنامه را تنظیم کرد که یک تریلر نفسگیر از کار دربیاید. البته که محصول نهایی او یک تریلر به مفهوم رایج آن نیست اما کاوشی هیجانانگیز و پرالتهاب در میل جاهطلبانهای است که هر کسی را تحت تأثیر قرار میدهد.
۴- همه توانتان را یک جا صرف نکنید یا به عبارت عامیانهتر، همه تخممرغها را در یک سبد نگذارید
جیمز پانسولت که «اکنون فوقالعاده» (the spectacular now) را کارگردانی کرد و فیلمنامه و کارگردانی «خردشده» (smashed) را انجام داد، برای هر دو فیلم جایزه ویژه هیأت داوران را در جشنواره فیلم ساندنس دریافت کرد. او بعد از موفقیت «خردشده» تمرکز بسیار ویژهای روی یک پروژه کرد تا اثری بیمانند خلق کند. اما پنج سال بعد فهمید که نباید همه تخممرغهایش را در یک سبد قرار دهد چون در این صورت، سایر فرصتها را از دست میدهد. جیمز به محض توجه به سایر فرصتهایش توانست «اکنون فوقالعاده» را به کارنامهاش بیفزاید. او ما را به کار و پرورش پروژههایمان تشویق کرد اما توأمان یادآور شد که آزادی بررسی دیگر امکانها و فرصتها را از خودمان دریغ نکنیم. هرگز نمیدانید که چه چیزی در انتظار شماست و ممکن است چه چیزی را به دست بیاورید.
۵- خلاصه داستان یکیدو خطی فیلمنامه (logline) باید بگوید که شخصیتهایتان سر از کجا درمیآورند (و هرگز تسلیم نشوید!)
کرستن اسمیت (که «قانوناً بلوند» را در کارنامه دارد) کلاسش را با بررسی خلاصهداستانهای یکیدو خطی ما آغاز کرد. وقتی نوبت من رسید و خلاصهام را خواندم: «وقتی مگی منزوی، صاحب یک همسایه پرانرژی به اسم لامی میشود، زنی که شرایط زندگی و روحی خوبی ندارد، رفاقتی میان آنها شکل میگیرد که وضعیت هر دو را بهتر میکند.» کرستن لبخندی زد و گفت: «بعدش چی؟ این فقط پردهی اول است.» من دستپاچه شروع کردم به توضیح دادن و او گفت: «خوب است! اینها باید در خلاصه داستان کوتاه تو باشند.» کرستن اسمیت در ادامه از اهمیت یک خلاصه داستان کوتاه قوی، که شخصیتهای اصلی و اهداف و موانعشان را معرفی میکند، گفت: «شما احتمالاً یک بار این شانس را دارید که یک تهیهکننده، بازیگر یا مجری تولید بالقوه را مجذوب داستانتان کنید؛ پس از تکتک کلمههایی که در خلاصهتان استفاده میکنید نهایت بهره را ببرید!» به نظرم الهامبخشترین بخش کلاس، داستان شخصی کرستن از پشتکار و موفقیت خودش بود. اولین فیلمنامه او، اثر مطرح و تحسینشدهی «ده چیزی که به خاطرشان از تو متنفرم»، قبل از اینکه به سرانجام برسد شصت بار توسط آدمهای مختلف رد شد. «قانوناً بلوند» هم که با دنبالهها و اجراهای برادویاش به یک فرنچایز چندمیلیونی تبدیل شد، نوزده بار رد شد. به عنوان یک فیلمنامهنویس درسی که گرفتم کاملاً روشن و رسا بود. شما فقط به یک جواب مثبت برای تولید اثرتان احتیاج دارید. پس هرگز تسلیم نشوید.
بدک نبود . سپاس