
نقد و بررسی «صحنههای خارجی» در رشت برگزار شد
درک روایت-ناروایت مهمترین کلیدِ ورود به جهان فیلم است
هنر و تجربه – نواب پورعابد: فیلمِ «صحنههای خارجی» در ساعت ۱۷ عصر چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت در سالن شهید انصاری مجتمع فرهنگی و هنری خاتم الانبیاء (ص) رشت به نمایش درآمد. پس از اتمامِ نمایش، میزگردی تخصصی با محور فیلم -جستار (Film-Essay ) و با شرکتِ فرزام امین صالحی (منتقد و مترجمِ سینما)، علی عامری (منتقد و مترجمِ سینما)، علیرضا رسولینژاد (نویسنده و کارگردانِ فیلم)، ادهمِ صفرزاده (تهیهکننده، فیلمساز و مجریِ نشست) و نوید پورمحمدرضا (منتقد و مترجمِ سینما) برگزار شد.
با شروعِ نشست صفرزاده از علیرضا رسولینژاد کارگردان فیلم خواست تا برای شروع بحث نظرش را درباره احساسش نسبت به اکرانِ فیلمِ «صحنههای خارجی» پس از ده سال بیان کند.
رسولینژاد به این سوال اینگونه پاسخ داد: «بهدلیلِ ساختارِ غلطِ سینمای ایران هم تجاریها و هم مستقلها بد پخش میشوند و همه هم ناراضی هستند؛ هم کسی که فیلمِ بدنه میسازد، هم فیلمسازِ مستقل، هم آپاراتچی، هم دولت و …. خیلی فیلمها قبلتر از فیلمِ من هم هست که هنوز پخش نشدهاند. شانسِ من بود که این فیلم فرصتِ اکران یافت. فیلم چون حراف و پرگو بوده ترجیح میدهم خیلی حرف نزنم و فرصت را به دوستان بدهم.»
امین صالحی منتقد و مترجم سینمایی در اهمیت سینمای هنر و تجربه و اینکه بحثِ سینهفیلی و عشقِ سینمابودن در ایران مدتی با وقفه روبهرو بوده است گفت: «در این مدت سینمای تجربی رفت به سمتِ سفارشیسازی. فیلمهایی در حمایت از حصیربافی، حمایت از گذشتهی نوستالژیکِ این کهن بوم وبر و… به اینصورت این سنت با یک وقفه و سکته همراه بوده است و برای غلبه بر این خلا، باید خطر کنیم و در این خطر کردن قطعا دچار اشتباه هم میشویم.»
صالحی اضافه کرد: «به طورِ کلی سینمادوستها موجوداتِ عجیبی نیستند. اگر بخواهیم با یک نگاهِ بینابینی سینما را هنر-رسانه بدانیم؛ هم به اعتبارِ رسانه بودنش و هم به اعتبارِ هنر بودنش باید مخاطب داشته باشد. و این مخاطب نه در جریانِ سینمای بدنه که در قالب تجربههای چون سینماتک و “هنروتجربه” پرورانده میشود.»
در ادامه جلسه نوید پورمحمدرضا ورود به موضوعِ اصلی جلسه را اینگونه آغاز کرد: «اگر به تعریفِ کلاسیکِ Film_Essay بخواهیم بپردازیم باید به تعریفی که آندره بازن آن را در ۱۹۵۷ در تحلیلِ فیلمِ “نامهای از سیرک” کریس مارکر به کار برد اشاره کنیم. بازن اشاره میکند که : این جستار یا مقالهایست که توسطِ یک فیلم به تصویر کشیده شده است؛ که توسطِ مدیومِ سینما مستندنگاری شده است.
کلیدیترین ویژگیِ فیلم-جستارها خانه به دوشبودن است؛ خانه بهدوشبودن به این معنا که سیال و ناپایدار است، قابلِ تفکیک به فرم و ژانرِ خاصی نیست پرسهجویانه و رفتوبرگشتی است. از منزلگاهی به منزلگاهِ دیگر. مهمترینِ ایندوگانهها رفت و برگشت بین داستان و ناداستان است. این جاییست که فیلمِ صحنههای خارجی دائما روی آن حرکت میکند. داستانِ شایان و شارلین و عمو دقیقا آن وجهِ داستانیِ فیلم است. فیلم به دنبالِ بهانه برای توقفیست تا بخشِ غیرداستانیِ را وارد فیلم کند. مثالِ مشخصاش بخشِ مربوط به پیانیست است که بینِ دو وجه در حالِ رفت و برگشت است. پس درکِ روایت-ناروایت و داستان-ناداستان مهمترین کلیدِ ورود به جهانِ فیلم است.»
عامری دیگر منتقدِ حاضر در جلسه اینطور ادامه داد: «تلاشِ رسولینژاد تلاشی صادقانه از نمونههای ایرانی فیلم-جستار است و با اینکه فیلم موازین این گونه را رعایت کرده و قابلِ تحسین است اما در شکلِ کلیاش خامی و بیتجربگی فیلمسازِ جوانش را بیان میکند. خیلی از موضوعاتِ مهمی که در فیلم مطرح میشود پرداختی اشارهوار دارند در حالیکه بسیاری از موضوعاتِ فیلم غامضاند. در صورتی میتواند فیلمی آن را بیان کند که مخاطب از موضوعات اطلاعِ کافی داشته باشد. مثلا تجربهی کانتی و رمانتیسیسمِ پوپولیستی خودش میتواند موضوعِ یک سریالِ مستند باشد یا عقلِ ابزاری و انتقادی.فیلم محورِ کمدیِ خوبی دارد که به اندازه پرورانده نمیشود. و گاهی در مرزِ کمدی و واقعیتهای ناهنجاری که فیلم تصویر میکند سرگردان است. فیلم پر از ایدههای درخشان و خوب است مانند ردوبدل کردنِ آثارِ ممتازِ هنری با مامور انتظامی اما خیلیهایشان به زبانِ سینمایی ترجمه نشده است. و این از انسجامِ اثر میکاهد.»
علی عامری در ادامه در پاسخ به تعویق افتادنِ زمانِ نمایشِ فیلم و اثرِ آن در ارتباط با مخاطب افزود: «با این موضوع موافق نیستم که گذرِ زمان میزانِ ارتباطِ با اثر را کمرنگ کرده است. اتفاقا در جاهایی پیشبینیهای فیلم درست از آب درآمده است. فیلم همچنان سرزندهست و قدیمی نشده است. البته نکتهی دیگر که جای تآمل دارد این است که فضای کار بشدت فرنگی است. دو جوان و عمو آدمهایی هستند که به ندرت وجهِ ایرانی در آنها میبینیم. آنها حتا از دیدگاهِ غرب معضلات را میبینند. مسائل اجتماعیِ ما ریشهدارتر و دردناکتر از این حرفها هستند.»
در ادامه پورمحمدرضا در پاسخ به صفرزاده برای نامبردن از فیلم-جستارها در سینمای ایران و جهان گفت: «خانه سیاه است فروغ فرخزاد، بارزترین در سینمای خودمان است که خیلی از منتقدهای خارجی هم مفصل بهش پرداختهاند. کارهای کریس مارکر، مردی با دوربینِ فیلمبرداری ورتوف، ت مثلِ تقلبِ اورسن ولز، کارهای گدار و گورن در دههی هفتاد در ذیلِ گروهِ ورتوف فیلمهایی هستند که شاید از نظر تماتیکی و مضمونی و حتا از حیثِ نقطهنظر مثلا گرایش چپ داشتن با هم وجهِ اشتراکی نداشته باشند اما آنجا که آنها را میتوان در یک گروه قرار داد ذیلِ ساختار و فرم است.»
او همچنین گفت: «ویژگیِ غالبِ دیگر این دستفیلمها این است که از اظهار نظرِ قطعی کردن و دادنِ گزارههای صلب و شخصی پرهیز میکنند.این ویژگی یکی از تفاوتهای فیلم-جستارهای دورهی فرانسوی گدار، رنه با جنبشِ مونتاژ شوروی دههی ۱۹۲۰ پدوفکین و آیزنشتاین را نیز بیان میکند. در دورهی فرانسوی فیلم نقطهنظر چندگانه داشت اما در شوروی این نقطهنظر در نهایت و البته با یک بیان دشوار سینمایی به صورت یک گزارهی مشخص در میآمد.»
نوید پورمحمدرضا جمع نکردن خرده داستانها را ضعف اصلی فیلم دانست و گفت: «اگر بخواهیم به طورِ مشخص در موردِ صحنههای خارجی صحبت کنیم، باید گفت که در چارچوبِ بخش سوم خردهداستانها به فیلم شاخ وبرگی میدهند که در زمانِ کوتاهِ بعدی، نمیتواند آنها را به سرمنزلِ مقصود برساند. دوستِ عمو یا قسمتِ نوارهای آموزشی یا سوزاندنِ قلیانها شاید شاخ وبرگهای داستانیِ زیادی وارد فیلم کرده که به ساختارِ داستانی آسیب می زند. اما نکتهی جالبِ فیلم این است که فیلم خصلتِ آماتوری دارد که با آن دوران و حتی با ذاتِ فیلم-جستار هم میخواند. یکی دیگر از ویژگیهای که نسبت داده میشود به فیلم-جستارها همین آماتوری بودن است. بخصوص کارهای ابتدایی آلن رنه که رسما دارد تمرین فیلمسازی میکند. مثال از وجوهِ جذابِ فیلم صحنههای خارجی این است که صداها گاهی شنیده نمیشود یعنی صداگذاری به طورِ مشخص ایراد دارد و این ایراد بخشی از فیلم میشود و در آن جای میگیرد.»
در ادامه امینصالحی ب گفت: «ذکر چند نکته در اینجا از فیلم جالب به نظر میرسد. اینکه نوعِ فضاسازی و قصهی فیلم فضاسازیِ افقیست. حادثه، حادثه را ایجاب نمیکند. ارتباطِ تصاویر گسسته است. این اتصال را ارتباطِ بینِ گفتار و تصویر پدید میآورد. این ارتباط نه همیشه ایجابیست و نه همیشه نفیکننده. گاهی ایجابیست، گاهی نفیکننده. مثلا در اپیزودِ دوم صدا نوعی آلودگیِ صوتیست، گفته میشود ولی شنیده نمیشود. اندره بازن نیز اصرار داشت پریشاذهنی و پریشامتنی جزء ذات این فیلمهاست.»
امین صالحی تاثیرپذیریهای فیلم را که خوب هم اجرا شدهاند و شباهت به آثار وودی آلن دارند را نکته مثبت فیلم دانست و گفت: «نمایش تناقضها اعجاز میکند. طنز را میسازد. خیلی از جاهای فیلم مرا به یادِ سنتِ کمدی کافهای دههی پنجاه میاندازد که مطلبی را در آن فرد بیان میداشت که خیلی خندهدار هم نبود ولی با توجه به تضاد و ارجاعِ بینامتنیشان از نکتهی شناسی آشناییزدایی میکرد.»
در آخر نشست نظر علیرضا رسولینژاد نسبت به بحثهای صورت گرفته خواسته شد و او گفت: «ایرادی که دوستان به ریتم داشتند؛ بنظرم بیش از اینکه ریتم مشکل داشته باشد؛ ایراد از سطحِ ایدههاست. ایدههایی که سطحِ پایینتری دارند و اجرای ضعیفتری دارند فیلم را دچار مشکل میکند. بخصوص در اپیزودِ سوم. شما فضای پرمایهای دارید که ترکیبِ کردنِ اینها با صدای صحنه و راوی و موسیقی کار دشواریست که در ایران هم سنتِ ریشهداری نداشته است. البته اشارهای که به صداگذاری کار شد صحیح است و بخشِ زیادی به کاستیهای من برمیگردد.
درموردِ فرنگیبودن باید اشاره کنم که بله. کار فضای ترجمهای دارد. من در آن دوره در حال و هوای فیلمهای اولیهی وودی آلن و زلیگ بودم و با مشاهدهی اثر گویی میخواستم آنها را در ایران پیدا کنم. به نظرِ من دستاوردها و ژستها و فیگورهای سینما جهانی شدهاند. یکی از دلایلی که سینمای کرهجنوبی توانسته در سینمای ژانر موفق باشد این است که بهتر توانسته وجوهِ جهانی را درک کند و مثلا بتواند فیلمِ ترسناک بسازد ولی ما در این هشتاد سال نتوانستهایم فیلمِ ترسناکِ خوب بسازیم. اگر هم ساخته شود شاید گفته شود که این اداییست. فیلمِ پلیسی به همچنین. حتی فیلمهای کارآگاهی که الان من درگیرشان هستم و میبینم، حتی در خودِ امریکا هم کارآگاهان واقعی نبودند و در جهانِ فیلم وقتی در قالبِ سینمایی و داستان قرار میگیرند به این شکل درمیآمدند. ما با این جهان-فیلمها خیلی فاصله داریم و باید بیشتر کار کنیم. من هم در این فیلم-مقاله از شمایل و فیگورهای سینمایی سعی کردم بهره بجویم.»
در موردِ توریستیبودنِ فیلم و اینکه شایان و شارلین وارد بحثها نمیشوند، رسولینژاد پاسخ داد :« شایان و شارلین نه شخصیتاند و نه تیپ. اینها بیشتر شمایل و فیگورهایی هستند شبیهِ کاراکتر در داستانهای مصور که تنها محملی برای پیشبردِ روایت هستند. فیلم به آنها نزدیک نمیشود. در موردِ نقشِ پررنگِ موسیقی هم طبیعیست فیلمی که تا این حد به موضوعاتِ گوناگون سرک میکشد و اشاره میکند اگر توسط موسیقی و راوی واکسینه نشود فیلم دچار ادا و اطواری میشد که هیچ جوره نمیتوانستیم جمع و جورش کنبم.»
این نشست درانتها با آرزوی تشکیلِ این جمع بارِ دیگر در رشت و ادامهی چنین میزگردهایی همراه با اکرانِ فیلمهای هنر و تجربه؛ با اهدای هدایایی به مهمانهای برنامه پایان یافت.
عکسها : هومن فاخته، ملاحت ستاری