
هنر و تجربه/بهزاد وفاخواه: گفتوگو با یک شاعر حتما طعم متفاوتی دارد، حتی اگر به بهانه بازی آن شاعر در یک فیلم سینمایی باشد. این طعم متفاوت با شنیدن یک کلمه خودش را نشان میدهد، وقتی که محمد شمس لنگرودی در اشاره به نمایشنامه رادیویی از واژه «نیوشنامه» استفاده میکند. یک کلمه کوتاه، خوشآهنگ و اصیل که میتواند جایگزین خوبی برای نمایشنامه رادیویی باشد، حاصل ذهنی که مقیم دنیای کلمات است.
شمس لنگرودی که نامی آشنا در دنیای ادبیات و شعر معاصر است، در فیلم «پنج تا پنج» ساخته تارا اوتادی نقش قاضی دادگاه را بازی میکند. او صاحب یک خانه ویلایی در شهرستانی دورافتاده است که گذر صابر شخصیت اصلی فیلم با بازی رضا کیانیان به این شهر افتاده است. اتاق خالی در تنها هتل شهر وجود ندارد و صابر مجبور است شبی را در خانهای سر کند. چهار پیرمرد ساکن این خانه از او میخواهند به جای پرداخت پول، در ازای یک شب اقامت در این خانه در بازی آنها شرکت کند. بازی آنها در واقع یک محاکمه است.
البته پنج تا پنج تنها تجربه شمس لنگرودی در دنیای سینما نیست. او امسال در جشنواره فجر فیلم «احتمال باران اسیدی» را داشت که نخستین ساخته کارگردانش بهتاش صناعیها بود. نقشی که او در احتمال باران اسیدی بازی کرد، نقش محوری این فیلم بود. پیش از هردوی این تجربهها، لنگرودی در «فیلم فلامنیگوی شماره سیزده» در نقش یک شاعر ظاهر شد. فیلمی ساخته حمیدرضا علیقلیان که تاکنون اکران نشده است.
این مصاحبه به علت سفر شمس به خارج از کشور، از طریق ارسال ایمیل انجام شد، مصاحبهای که شکل مکاتبه به خود گرفت.
شما دهه چهل را درک کردهاید که دهه اوج ادبیات و شعر در ایران بود و دهه تثبیت شعر نو. در کنار بزرگان شعر دهه چهل افراد و جریانهای دیگری هم بودند که به نوعی آوانگاردتر از بقیه بودند و تجربههایشان در ادبیات بعدها قدر دانسته شد یا بعضا گذشت زمان باعث فراموشی آنها شد. در دهههای هشتاد و نود سینما تقریبا همان نقشی را در فرهنگ ایران دارد که در دهه چهل شعر داشت. با این تفاوت که سینما هنری گران و پرهزینه است. امروز برای حمایت از سینماگران تجربه گرا چه اقدامهایی لازم است؟
در دهه چهل شانزده، هفده سالم بود که شعرنو داشت تثبیت می شد، من در شهر لنگرود زندگی میکردم و آشنایی چندانی نه با شاعران داشتم و نه شعرشان، بعدها اول از طریق مطالعه و بعد آشنایی با شاعران مهم بود که وارد ماجرای شعر شدم. قبول دارم که سینما و تئاتر ایران روزهای شکوفایی را دارد میگذراند اما هنوز آنقدر به پیچ و خم سینما آشنا نیستم که پیشنهاد دهنده باشم که سینماگران تجربهگرای امروز به چه حمایتهایی برای پیشرفت نیاز دارند.
دو فیلمی که امسال در آنها حضور داشته اید، هردو اولین ساخته کارگردانان آن هستند. کار با این جوانها را چطور دیدید؟
خب جوان شهامت و اشتیاق به تجربه دارد و اگر متوهم و خودرای و خودبزرگبین نباشد، دست آوردهای چشمگیری خواهد داشت. به همین دلیل من دوست دارم با آنها کار کنم. خوشبختانه با این سه جوانی که تا امروز کار کردهام، نه هر سه به اندازه هم، اما بسیار خوب بودند و من بسیار راضی بودم. هر سه گروه ساخت فیلم، عالی بودند.
شاعران درونگراترین هنرمندان هستند و سینماگران بهخصوص بازیگران برونگراترین. این تفاوت برای شما که هردو را حالا تجربه کردهاید، چگونه تجربهای بود؟
حقیقت این است که من سالهاست غرق شعرم. خواب و بیداریم در شعر می گذرد. و این برای کسی که در دوره فاجعه داعشی زندگی میکند، بهخصوص کسی مثل من که به هرحال زیر ساخت ذهنم، مردمی است خیلی هم دلپذیر نیست، و سینما محمل خوبی برای نزدیکتر شدنم به زندگی است.
جسته و گریخته خواندهایم که اولین روبهرویی شما با بازیگری، در سالهای اخیر نبوده، بلکه پیش از انقلاب کلاسهای بازیگری میرفتید. کلاس بازیگری رفتن شما در آن زمان به قصد بازیگر شدن بود؟ و اگر جواب مثبت است چه شد که از ورود به سینما پشیمان شدید؟
نه، رفتنم به کلاسهای بازیگری در آنوقتها به قصد بازیگری نبود. من به نیت اینکه مقوله “حس” را بشناسم، برای شعر، به کلاس بازیگری رفتم و بعدها هم بسیار از سینما و تئاتر دور شدم. اصرار دوست شاعرم رسول یونان برای بازی در فیلم «فلامینگوی شماره سیزده» مرا وارد سینما کرد. که البته الان از این اتفاق به همان دلیلی که گفتم خوشحالم.
چه چیزی در فیلمنامه یا گروه ساخت پنج تا پنج شما را به پذیرش پیشنهاد بازی در این فیلم ترغیب کرد؟
دوست عزیزم جناب رضا کیانیان به من پیشنهاد بازی در این فیلم را داد. بعد که فیلمنامه را خواندم، دیدم ایرانیزه شده نیوشنامه «پنچری» فردریش دورنمات است که بسیار عالی است. پنچری متنی فلسفی است؛ و به این معنا می پردازد که در همه ما، گناهکاری زندگی میکند. خب، همین امر به اندازه کافی جذاب نیست؟ بعد البته همکاران خوبی هم در طول کار داشتیم.
اشتغالات شما در دنیای ادبیات، تالیف کتاب تاریخ شعر نو، تدریس و شعر گفتن، وقتی هم برای دنبال کردن سینما برای شما گذاشت؟ سلیقه سینمای خود شما بیشتر به چه فیلمهایی گرایش دارد؟ چه کارگردان یا فیلمهایی نظر شما را جلب میکنند؟
نه، مانع نیست. اگر برنامه درستی باشد برای همه کاری وقت هست. و در سینما هم مثل شعر به کارهایی علاقهمندم که بیدلیل فقط برای مرعوب کردن مخاطب پیچیدهگویی مصنوع نکند. من هوادار آثار عمیق اما روشنم. هیچکاک یک نمونه است دیگر. من حتا کارهای جیم جارموش را بسیار دوست دارم. کارهای او به طور مصنوعی عجیب و غریب نیست، دنیایش همان است.
آیا کیفیتی از سینما که به آن بتوان لقب سینمای شاعرانه داد، وجود دارد؟ ممکن است برای آن مصداقی ذکر کنید؟
سینمای شاعرانه یعنی سینمایی که عناصر شعر مثل ایهام، ایجاز، استعاره، و عناصر دیگر شعر در آن وجود داشته باشد که شاید مهمترینش استعاره باشد. مثلا بعضی از فیلمهای همین جیم جارموش شاعرانه است. فرق اصلی شعر با یک متن غیر شعری در این است که مثلا در یک نوشته اقتصادی قصد آموزش است. اما در شعر، هر قدر هم شاعرش فیلسوف باشد، قصد آموزشی وجود ندارد. او حسی را که برای خودش هم چندان روشن نیست با ایما و اشاره با ما در میان میگذارد. برای همین در یک مجموعه شعر حرفهای شاعران متناقض است. حافظ یک جا می گوید «چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد» و چند صفحه بعد که حال و احوال ناشناختهاش فرق میکند میگوید «رضا به داده بده وز جبین گره بگشا..». آنها که نمیخواهند یک سیستم فلسفی به ما بدهند. چنین فیلمی هم واجد صفت شاعرانه است. فیلمی استعاری، موجز، پر ایهام و ساختارمند.