هنروتجربه-حدیث جان‌بزرگی:به طور معمول ما انسان‌ها هستیم که در زندگی واقعی برای طبیعت اطرافمان تصمیم می‌گیریم. از این حیث معمولا انسان موجودی صاحب اراده و حیوانات و طبیعت، مقهور خواسته‌های انسانند. تنها جایی که انسان نمی‌تواند در مقابل طبیعت قد علم کند آنجاست که توان مقابله با نیروی غریزی طبیعت را نداشته باشد. اما برخلاف این قانون همیشگی، آنچه جالب توجه است آنجاست که حیوانی نه بر مبنای غریزه که بر مبنای اراده خود، تصمیم بگیرد به خواسته انسان تن درندهد. این دقیقاً اتفاقی است که در مستند «آتلان» می‌افتد.
در این فیلم اسبی به تصویر کشیده می‌شود که علاوه بر صاحب هویت بودن همچون انسان (یعنی داشتن اسم، شغل، خوردن و خوابیدن و…) از جنبه روحی در معرض زاویه دید کارگردان قرار می‌گیرد. اسب که ایلحان نام دارد همیشه در مسابقات اسب‌دوانی برنده بوده و مورد توجه همگان از جمله صاحبش، علی، قرار می‌گرفته اما حالا در هیچ مسابقه‌ای حتی از نقطه شروع هم حرکت نمی‌کند. نکته اینجاست که علی رابطه‌ای عاطفی با ایلحان دارد. اسبی یتیم که حکم پسر علی را پیدا کرده و علی همچون مردان دیگر ترکمن‌صحرا زندگیش با اسب گره خورده. او این جمله را از پدرش در فیلم ذکر می‌کند: «اگه اسب یتیمی اومد تو خونه‌ت باید تا آخر مراقبش باشی»… حقیقتا به چه دلیل ایلحان دیگر نمی‌خواهد در مسابقه شرکت کند و از‌‌ همان ابتدا توقف می‌کند؟ آیا فهمیده که این مسابقه با دیگر مسابقات تفاوت دارد و قرار است با جایزه آن، عروسی صاحب خود را راه بیندازد؟ این سؤالی است که با دیدن فیلم در ذهن تماشاگر شکل می‌گیرد.
اوج ماجرا آنجاست که علی، ناامید از برنده شدن ایلحان گرچه با اکراه اما تصمیم به فروش ایلحان می‌گیرد تا با پول حاصل از آن، خانواده عروس را از انتظار مراسم عروسی و شروع زندگی جدید‌‌ رها کند. در لحظه جدایی، ایلحان درست مثل کودکی که می‌خواهند او را از والدش جدا کنند تقلَا می‌کند که وارد ماشین حمل نشود. صاحب جدید، او را به سمت ماشین می‌کشد و او به سختی مقاومت می‌کند. ایلحان نه برای علی مسابقه می‌دهد و نه او را ترک می‌کند! زیبایی این مستند که علی‌القاعده در آن داستانی برای ری‌اکشن‌های اسب نوشته نشده تا اسب آن را بازی کند در همین مطلب خلاصه می‌شود: به نظر می‌آید ایلحان نمی‌خواهد علی را از دست بدهد، چه به لحاظ معنوی (یعنی با ازدواج علی) و چه به لحاظ فیزیکی (یعنی فروش او به صاحبی جدید و رفتن از محل زندگی علی)؛ درست مثل کودکی که نمی‌خواهد پدرش را به عنوان تنها کسی که در زندگی دارد از دست دهد. کودکی که نه می‌خواهد پدرش ازدواج کند و توجهش معطوف کسی دیگر شود و نه می‌خواهد برای همیشه او را ترک کند و به شهری دیگر رود.
در «آتلان» همه چیز درست‌ سر جای خود قرار گرفته است. اتفاقات ضمن غیرقابل پیش‌بینی بودن، به دلیل انتخاب و نگاه درست کارگردان نسبت به سوژه، چنان درامی را رقم می‌زنند که فیلم را به اثری قابل توجه در ابعاد جهانی بدل می‌کنند. بدیع بودن و زیبایی داستان به همراه فیلمبرداری، موسیقی و تدوین درست، فیلم را به اثری چون نقاشی یا شعر شبیه می‌کند؛ چیزی که در کمتر فیلم مستندی با محوریت حیوان دیده می‌شود؛ بارقه‌هایی از ملودرام و شاعرانگی تا مخاطب کاملاً به لحاظ عاطفی با یک اسب همدردی کند.
پایان‌بندی فیلم نیز می‌تواند بر رگه‌های ظریف ملودارم خلق شده صحه بگذارد. علی که پس از فروش ایلحان دلتنگ او شده و از جای خالی او در رنج است مدتی بعد به سراغ اسب می‌رود. او می‌گوید: «ایلحان برام یه چیز دیگه بود. وقتی چهار نعل می‌رفت پرتم می‌کرد تو ابر‌ها…» اما وقتی ایلحان را در محل زندگی جدید خود و تحت سرپرستی صاحب جدیدش می‌بیند نقطه اوج دیگری رقم می‌خورد؛ اسب سرکش نه تنها مثل یک کودک معصوم رام شده و دیگر برای به‌دست‌آوردن و یا از دست ندادن چیزی تقلَا نمی‌کند، بلکه کار ویژ‌ه‌ای نیز نمی‌کند! اسبی است مثل همه اسب‌های دیگر. یا کودکی که پس از از دست دادن تنها والدش مویه‌های فراوان کرده و اکنون به قرار رسیده. او تقدیر را به ناچار پذیرفته اما دیگر آن ایلحان گذشته نیست. مثل حیوانی که در قفس افتاده یا ماهی‌ای که در تنگ آب افتاده به ناچار شرایط جدیدش را پذیرفته و از زاویه لنز دوربین چیزی نیست جز یک حیوان تسلیم!
پایان‌بندی فیلم غروبی است که با نگاه زیبای فیلمبردار (سامان لطفیان) به تصویر کشیده شده و در آن علی و صاحب جدید ایلحان سوار بر دو اسب نشان داده می‌شوند که در دریا حرکت می‌کنند. غروبی پرمفهوم که پایانی است در جهت تکمیل بوم نقاشی کارگردان. چیزی که به درستی در انتهای فیلم نشسته است.

نسخه pdf شماره سیزدهم ماهنامه هنروتجربه