
برگزاری نشست نقد و بررسی فیلم «دختر٫٫٫مادر٫٫٫دختر»
رضایی: غربت و کوچکی انسان در برابر طبیعت را به تصویر کشیدم
هنر و تجربه: نشست نقد و بررسی فیلم «دختر… مادر…دختر» ساخته پناهبرخدا رضایی شب گذشته (۲خرداد ۹۴) در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در این نشست پناهبرخدا رضایی، مهدی رضایی(تصویربردار فیلم) در کنار دو منتقد سینما سید رضا صائمی و شاهین امین به بحث پیرامون فیلم پرداختند.
در ابتدای جلسه، شاهین امین با بیان اینکه فیلم دختر… مادر… دختر دارای تصاویر زیبا و پر از کارتپستالهای چشم انداز است، گفت: «البته میتوان از نظر فرمی و از لحاظ روایی در مورد آن بحث کرد. میخواهم از کارگردان فیلم بپرسم که اساسا چرا این قالب و فرم تصویری را انتخاب کردهاست؟»
پناهبرخدا رضایی در پاسخ با اشاره به این که دختر…مادر…دختر، فیلمی در ادامه روند فیلمسازی اوست، توضیح داد: «پس از دختر…پدر…دختر و چراغی در مه حس میکردم باید فیلم دیگری بسازم که روایت اندک داشته باشد و مخاطب در آن با طبیعت ارتباط بیشتری بگیرد. این فیلم بیش از هرچیز یک تجربه بود و حال باید عکسالعملها در مورد آن را بررسی کنم.»
او در ادامه افزود: «در نظر داشتم در این فیلم قصهگویی حداقلی را به سوی هنر نقاشی ببرم. علاقه شخصی و دیرینهام به عکاسی، نقاشی و شعر همه به شکلی خلاصهوار میرسد به دختر…مادر…دختر.»
سپس شاهین امین از فیلمبردار اثر درباره نحوه همکاری و همراهی با کارگردان پرسید. مهدی رضایی در پاسخ گفت: «بیشتر آنچه که در فیلم اتفاق میافتد نگاه پناهبرخدا رضایی به قصه فیلم بود. با آشنایی نسبت به آثار گذشته این کارگردان توانستم شرایط نوری و تصویری که خواست او بود را فراهم کنم.»
در ادامه پناه برخدا رضایی در مورد ساخت فیلم خود توضیحاتی داد: «از آنجایی که در اقلیم فیلم به دنیا آمدهام، در پیشتولید نیازی به دیدن لوکیشن نبود. چیزی نزدیک به یک ماه هرروز به همراه تصویربردار به تپهها میرفتیم و عکس میگرفتیم. ۶ جلسه در زمانهای طلایی به فیلمبرداری پرداختیم. در این فیلم سعی شده است مضمون مورد نظر و نسبت شخصیتهای فیلم، یعنی دختر، مادر و مادربزرگ به صورت یک قصه روایت شود. پس از پایان فیلمبرداری و مونتاژ فیلم آن را به دست شاعر سپردیم و احمدرضا احمدی نیز برای آن شعر سرود.»
به دنبال صحبتهای پناهبرخدا رضایی، سیدرضا صائمی منتقد نشست نیز به بحث ورود پیدا کرد: «سینما به واسطه هنر هفتم بودناش همواره با هنرهای پیش از خود – عکاسی و نقاشی – در ارتباط بوده است. پناهبرخدا رضایی توانسته است در این فیلم برخلاف دیگر کارگردانان امروز که سینما را بیشتر با ادبیات پیوند میدهند، سینما را با ماهیت سینما یعنی عکاسی و تصویر پیوند دهد. در عین تکیه بر وجوه سینمایی و قاببندیهای زیباشناسانه، تصویر با درام درونی قصه نیز نسبت دارد و تنهایی آدمها با درام طبیعت ارتباط معنایی برقرار کرده است.»
صائمی در عین حال با بیان این نکته که برای تماشای فیلم به یک حوصله فراتر از حالت معمول نیاز است، تاکید کرد: «در این اثر گفتارمتن (نریشن) است که قصه را میگوید و به واسطه آن است که موقعیت آدمها را درمییابیم. سوال من این است حال که چنین قصهای واقعیت ندارد و از تخیل نویسنده تبدیل به درام شده است، چرا از دیالوگ در کنار نریشن هیچ استفادهای نشده؟ چرا که این تلقی به وجود میآید که با یک فیلم مستند رو بهرو هستیم. در این صورت اگر فیلم را به دید یک مستند نگاه کنیم و نه یک فیلم قصهگو، عناصر و مولفههای بسیار قابل قبولی دارد.»به اعتقاد صائمی فیلم در برخی صحنهها میتوانست به لحاط زمانی کوتاهتر باشد تا در عین انتقال حس تنهایی به مخاطب، ریتم تندتری به خود بگیرد؛ چرا که خود فیلم و کاراکترها در سکون به سرمیبرند.
پناهبرخدا رضایی با تاکید بر این که نگاه کارتپستالی به فیلم را تایید نمیکند، از نگاه کیفی خود به مخاطبان گفت: «خود من آگاه بودم که چه تعداد تماشاگر قرار است فیلم را ببینند. خوشحالم از این که فیلم به اکران رسیده است اما بیراه است اگر بگویم انتظار داشتم سالن را امروز شلوغ ببینم. برای من شخصا تعداد مخاطب مهم نیست؛ بلکه این که از میان مخاطبان اندک عدهای فیلم را دوست داشته باشند، ارزشمند است. تلاش کردم المانهایی نظیر تنهایی و غربت انسان و کوچکی او در برابر طبیعت را به تصویر بکشم. سعی شده است همه چیز به زبان سینما نزدیک شود و اتفاقات و مفاهیم از طریق تصویر منتقل شود. برای انتقال حس سکون و آرامش به عمد خواستم ، قصه از زبان کاراکترها گفته نشود و ریزقصهها پر فراز و نشیب نباشند.»
در ادامه امین پرسش خود رادرباره ریتم و سکون در فیلم را چنین مطرح کرد:« با کسر ۱۵ یا ۲۰دقیقه از زمان فیلم چه لطمهای به آن میزد؟ از نظر من ریتم مونتاژ در مرحله دوم قرار میگیرد. ابتدا باید ریتم درونی فیلم را رعایت کرد. فکر نمیکنید همین سکون بیش از حد که برای القای آرامش به کار گرفته شده، با تکرار چندباره میتواند به ضد خود عمل کند و آرامش را از مخاطب سلب کند؟»
رضایی در پاسخ اشاره کرد که باید به اثر دیدی تجربی داشت: «همین که دیدگاههای متفاوتی درباره فیلم وجود دارد و عدهای آن را به چشم فیلم داستانی میبینند و عدهای نگاه مستندگونه به آن دارند، برای من خوشایند است. فکر میکنم این نوع فیلمها باید از ابتدا نیز حوصلهاش مشخص باشد. این تفاوت در نگاه به فیلمهای مختلف همانند تفاوت رباعی است و غزل. رباعی مخاطب خود را دارد و غزل مخاطب خود را. گرچه موافقم اگر داستان بیشتری در فیلم وجود داشت، گفتمان درون فیلم مخاطب را بیش از اینها همراه میکرد.»
صائمی در ادامه اشاراتی هم به شباهتها میان ساخته رضایی و آثار شهید ثالت کرد: «در نهایت مخاطبی از این اثر استقبال میکند که جهان درونی او با جهان بیرونیاش انطباق داشته باشد. با دیدن این فیلم ناخوداگاه به یاد دو فیلم افتادم: یکی فیلم “خانه سیاه است” فروغ فرخزاد و دیگری “طبیعت بیجان” سهراب شهیدثالث. به هرحال اکثر مخاطبان ما به دنبال فراز و نشیب هستند. قطعا مخاطبی که دنبالگر این جنس از آثار است، دختر…مادر…دختر میتواند او را راضی کند. اما نمیتوان این طور هم گفت که هر فیلمی مخاطب خاص خودش را دارد.» رضایی هم در ادامه با یادآوری از دو فیلم قبلی خود گفت: «در چراغی در مه و دختر…پدر…دختر به فیلمهای شهیدثالث اشارات میزانسنی شده است. همینجا میخواهم برای روح این استاد طلب آمرزش کنم و از صحبتهای امروز هر آنچه که خوب است را به این هنرمند تقدیم کنم. به شدت و به شکلی تخصصی به سینمای او علاقهمندم. در این فیلم سعی کردم علاوه بر ادای دین به این سبک از سینما، برداشتهای شخصی و فضاهای دلخواه خود را در فیلمهایم داشته باشم.»
در بخشی از نشست یکی از حاضران به اظهار نظر درباره فیلم پرداخت: «تنهایی و غربت شخصیتها در فیلم به خوبی نمایش داده است. اما آرامشی در آن وجود ندارد و سراسر فیلم تلخی زندگی دیده میشود.» رضایی در جواب این مخاطب نشست توضیح داد: «این مضمون که در نظر شماست، در ذهن خود ما نیز وجود داشت. تم فیلم انتظار است. همین که آدمهای فیلم منتظرند، یعنی بارقههای امید کماکان وجود دارد؛ منتها در جهان فیلم، اندازهاش همینقدر کم است.»
شاهین امین اما تم اصلی فیلم را بیش از آن که انتظار باشد، تکرار دانست و سپس از کارگردان پرسید: «تکرار از انتظار جلوه بیشتری دارد. آیا این حجم از نمایش تکرار در فیلم لازم بود؟آیا برای القای حس تکرار مدام باید تکرار را نشان دهیم؟ » رضایی در پاسخ زندگی آدمهای فیلم خود را سراسر تکرار توصیف کرد: «اگر تنها مدت محدودی با آنها زندگی کنید میبینید که درام و ریتم زندگیشان همین است. تکرار جزئی از زندگی این مردمان است.»
منتقد جلسه در ادامه و در تایید صحبتهای مجری برنامه افزود: «در این مفهوم تکرار و نشان دادن ملال ناشی از آن، کاش در کنار تصویر موقعیتهای دیگری از زندگی این مردمان به تصویر در میآمد. در طول تماشای فیلم مدام به این فکر میکردم که اینها در تمام مدت سال درآمدشان از کجا تامین میشود و معیشتشان به چه شکل است. اگر به وجوهی از این دست در زندگی شخصیتها پرداخته میشد، فیلم تنوع دراماتیکی بیشتری پیدا میکرد. چرا که ما علاوه بر بیزمانی در فیلم، بیمکانی را نیز احساس میکنیم. میشد ملال، تنهایی و انتظاری که مد نظر کارگردان بوده است، در کنار نمایش بخشهای دیگر این آدمها قرار بگیرد تا ریتم بهتری را شاهد باشیم.» صائمی در پایان تحلیل نهایی خود را از دختر…مادر…دختر این گونه بیان کرد: «فیلم یک تاویل شاعرانه – فلسفی از زندگی است. شعر تلخی از طبیعت در آن بیان میشود. شاید این تلفیق تلخی قصه و زیبایی تصاویر به واسطه درک یک شعر دردناک بتواند توجیه شود. در عین حال فیلم یک تفسیر هستیشناسانه درباره تنهایی و غربت نیز هست. در لحظاتی از فیلم داشتم به این فکر میکردم که در نهایت همه آدمها تنهایند و این تنهایی در طبیعت بیشتر احساس میشود.»
شاهین امین در بخش دیگری از صحبتهایش به اظهار نظر در خصوص شیوه روایت فیلم پرداخت: «کاش میشد فضاهای دیگری از زندگی این آدمها را داشتیم تا فرم روایی این فیلم شکلی پیدا میکرد که بیشتر توضیحدهنده وضعیت آن آدمها و تصویر زندگیشان باشد. در برخی صحنهها از فیلم، شعرهای احمدرضا احمدی توضیحدهنده آنچه است که در تصویر کمتر میبینیم. به طور مثال نمای نزدیک از سگی را میبینیم در حالی که در نریشن گفته میشود “سگی در دور دست…” در صورتی که ما در آن پلان نه جادهای را میبینیم و نه سگی. میشد در فیلم از این شعرها کمتر داشته باشیم و تصاویر خود، گویای خود باشند. سوال من این است که چرا به آن سمت نرفتید و تکپلانهای خود را بر فرم کلی تصویری فیلم ارجحیت دادید؟» کارگردان مادر… دختر.. مادر پاسخ داد: «شاید جاهایی با شما موافق باشم که گفتار فیلم میرود به سمت و سوی تصاویر. از نظر من این گاهی چیزهای بسیار به فیلم اضافه میکند.»
پناهخدا رضایی در پایان ضمن تشکر از صداگذار و آهنگساز فیلم، ظهور یک فیلمبردار جوان و توانا را نوید داد : «شاید بخشی از رسالت ما در کنار فیلمسازی وارد کردن یک سری نیروی جوان به سینما باشد. مهدی رضایی با علاقه و وسواس خاص خود در تصویربرداری میتواند در آینده در سینمای ایران بدرخشد.» رضایی سپس از همسر خود تشکری ویژه کرد و بخش بزرگی از مسیر خود در هنر سینما را مدیون او دانست.