
گفتوگوبا محمدعلی سجادی (بخش اول) :
سینمای تجربه،ناگزیر از اتکا به تجربیات گذشته است/ به جای مسخره کردن، پدیدهها را بشناسیم
.هنر و تجربه – زهراعزیزمحمدی:محمدعلی سجادی وقتی از سینما میگوید از عشق و عاشقی آدمها و یک پدیده حرف میزند؛ کارگردان پرکار دهه شصت و هفتاد سینمای ایران در سالهایی که ظاهرا کمکار به نظر میرسد، اتفاقا بسیار بیقرار است؛ بیقرار تجربه کردن مدام در سینما و هنر. آنچه میخوانید گفتوگوی ما است با محمدعلی سجادی درباره ماهیت تجربهگرایی در هنر سینما؛ کارگردانی که با ساختن سه فیلم تجربی در سالهای اخیر هم چنان تلاش میکند تا در ساحت فیلمسازی جوانی کند.او این روزها برای تازهترین فیلم سینمایی خود با نام «تمرینی برای یک اجرا» مجوز ساخت دریافت کردهاست و به زودی پیش تولید آن را آغاز میکند.
آقای سجادی شما به عنوان یک هنرمند تجربهگرا (نه تنها در سینما بلکه در سایر هنرها مثل شعر و نقاشی) تجربهگرایی در سینما را چهطور معنا میکنید؟
این سوال کوتاه جواب وسیعی دارد.به نظر من سینمای تجربی با خود سینما متولد شدهاست. تجربه در تاریخ سینما با خود لومیر و ژرژ ملییس شروع شده. از همان زمان که آنها دوربینشان را میکاشتند تا اولین اتفاقات دورانشان را از طریق سینما کشف کنند. مثال بهترش وقتی است که ژرژملییس درحال فیلمبرداری بود و به طور اتفاقی وقفهای در فیلمبرداریاش رخ داد. دوربین اتصالی کرد و دوباره راه افتاد و این اولین تجربه کات در سینما بود. سینما هم مثل هر پدیدهای برای تجدید حیات خودش نیاز به تجربیات تازه دارد. این تجربیات گاه در ابعاد آماتوری اتفاق میافتند، گاه به سطوح سینمای حرفهای گسترش پیدا میکنند و گاه مستقلاند. به همین دلیل است که شما در طول تاریخ سینما میبینید که مسیر فیلمسازی حرفهای و فیلمسازی تجربی دائما در حال بازی پینگ پنگ با هم هستند و مکمل یکدیگراند. چون سینما ناگزیر به تجربه است و تجربه قابل تفکیک از سینما نیست.مثلا به نظر من «همشهری کین» یک فیلم/ تجربه تازه است در آن مقطع از سینما، چون دارد در ابعاد حرفهای تجربهای میکند که پیش از آن نشده اما سینمای تجربی در شکل خاصترش تجربههایی است که فیلم سازان دهه ۶۰ و۵۰ انجام دادند. سینمای تجربی میتواند با ساختن فیلم تجربی گاه یکی باشد و گاه نباشد. ممکن است شما در ساحت سینمای روایی تجربیاتی را انجام دهید؛ مثل کاری که هیچکاک به عنوان یک فیلمساز حرفهای در فیلمی مثل « روانی» انجام میدهد. یا آلتمن و اسکورسیزی و حتی کاپولا که برای من الگو هستند ، وقتی در ۷۰ سالگی تجربههایی از جنس دوران دانشجویی انجام میدهند یا میدادند. برای همین هم فارغ از خوب و بدش میخواهم، این تجربهها را انجام میدهم. نفس تجربه کردن همیشه باید همراه یک انسان خلاق باشد. پس تجربه کردن را نباید محدود به سینمای آماتوری کنیم و آن را به حاشیه برانیم. هنر و تجربه درون دل سینما و ضرورت سینما است. ستیز ابدی کهنه و نو است که سینما را سرپا نگه میدارد . انسان همواره قواعدی را طراحی میکند و بعد از مدتی خود به خود آنها را ترمیم یا تخریب میکند!
اگر تجربه تا این حد با ذات سینما ممزوج و غیرقابل تفکیک است، پس مخالفتها با آن از کجا آغاز میشود؟
در موج نوی فرانسه هم وقتی یک مشت جوان میآیند و میخواهند سینمای قبلی را نفی کنند، یک عده از سینماگران حرفهای شروع میکنند به بد و بیراه گفتن به آنها؛ شبیه اتفاقاتی که در حال حاضر در سینمای ایران میافتد. آن سینماگران قدیمیتر یا این شکل سینما را نمیفهمیدند یا میفهمیدند و به خاطر منافعشان نفیاش میکردند. ما جامعه جوانی داریم که دلش میخواهد در همه عرصهها تجربه کند و یک عده فسیل هم داریم که بالای سرمان میایستند و نمیگذارند جوانها حیات اجتماعی داشته باشند. حالا این قضیه در ابعاد سینما هم این طور تجلی پیدا کرده. آنها هم یا نمیتوانند یا نمیخواهند وجود چنین سینمایی را هضم کنند. وقتی همه پدیدههای جهان را کنار هم ببینیم بهتر میتوان این اختلافات را درک کرد.
اگر میزان جذب مخاطب را عاملی بدانیم که بین این دو نوع سینما خط میکشد، به نظر شما میتوان با سینمای هنری و تجربی مخاطب جدیدی را به سینما کشاند؟
سینمای تجربی اسمش رویش هست؛ در نفس خودش دارد، تجربه میکند. طبیعتا یک فیلمساز حرفهای هم میتواند رویکرد تجربی داشته باشد. کاری که خود من همیشه سعی میکنم، انجام دهم. اما این فقط یک بعد سینمای تجربی است. سینمای مستقل و تجربی لازم و ملزوم یکدیگر هستند. طبیعی است وقتی تجربه میکنی، آن تجربه میتواند مخاطب عام نداشته باشد. منظورم اصلا این نیست که نباید به مخاطب فکر کرد. چون مخاطب در ذات سینما است و سینما بدون مخاطب اصلا معنی ندارد. در واقع اگر مخاطب را حذف کنیم، دیگر معنا ندارد. برخی از دوستان سوپرانتلکتوال ما میگویند ما فیلممان را برای مخاطب نمیسازیم. ببخشید پس اصلا برای کی میسازی؟ برای چی میسازی؟ سالن خالی که با مفهوم سینما در تناقض است. باید مخاطب بلیت بخرد که این چرخه فعال باشد. حتی کتاب هم اگر مخاطب نداشته باشد، به چاپ دوم نمیرسد. هر هنری این گونه است. اینکه نسخه بپیچیم و فکر کنیم همه باید مثل ما فکر کند، نشان میدهد ما حتی در فضای روشنفکریمان هم ذهن دموکراتیک نداریم. فکر میکنیم هرچه فیلمفارسی و سینمای عامی و سطحینگر هست، باید نابود بشود، در حالی که همه جای دنیا سینما همین شکلی است؛ هالیوود اگر نباشد، جیم جارموش یا هال هارتلی از آن در نمیآید. خود من در فیلم «سیاوشان» تجربههایی به لحاظ روایت و فرم کردهام که عدهای آن را پسندیدند و عدهای نه. خودم هم در سال ۱۳۹۲ اعلام کردم، این فیلم را برای اکران عمومی نساختهام. برای اینکه میدانم سالن سینما هزینه دارد و چنین فیلمی آن هزینهها را تامین نمیکند- هرچند کسانی هستند که با بودجههای آنچنانی فیلم میسازند که نه دنیا را دارد و نه آخرت را و امکان اکران عمومی و حمایت و … دارد- همین الان اگر تو بخواهی با دوربین موبایلت تجربه جدیدی در سینما داشته باشی، زمانی میتوانی این کار را بکنی که اصل سینما وجود داشته باشد. پس نکته مهم این است که اگر سینمای حرفهای وجود نداشته باشد، سینمای هنر و تجربه هم وجود ندارند و اگر تمام انرژیمان را بگذاریم، سر فیلمهای هنر و تجربه، دیگر تماشاگری وجود نخواهد داشت و هنر و تجربه هم وجود نخواهد داشت.یک فیلمساز جوان باید این را درک کند که نمیتوان به مخاطبی که امکان دیدن این همه سریالهای رنگ و وارنگ را دارد یا کسی که خسته از کار برمیگردد و میخواهد دست زن و بچهاش را بگیرد و به سینما ببرد، ناگهان تجربهای خام نشان داد. پس باید یک پرونده جداگانه برای چنین فیلمهایی تعریف شود که حالا این اتفاق افتاده. بنابراین کسی که به دیدن فیلم هنر و تجربه میآید، دیگر توقع تماشای فیلمهای صرفا سرگرم کننده ندارد. آنها میآیند که شاهد تجربهی تازهای بر پرده باشند.
به نظر شما تشکیل گروه هنر و تجربه چگونه میتواند در تولید فیلمهای سینمای ایران تاثیر بگذارد؟
هنر و تجربه ضرورت اکنون این سینما است. سرمایهگذاری و امکاناتی که برای هنر و تجربه شده، بسیار هم خوب است. بالاخره دولتی است و از جانب دولت حمایت میشود که طبیعی و درست هم هست. همه جای دنیا دولت وظیفه دارد از سینمای هنری و تجربی حمایت کند اما تبعیض هم نباید قائل شوند. نباید سلیقههای خودشان را دخیل کند یا مرعوب عناوین و آدمها بشوند. در حال حاضر همه چیز اعم از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما در حال گذار است. تماشاگران ما دچار مشکل معیشتی هستند و سینمای ما به لحاظ حرفهای دارد درجا میزند. بههرحال باید در نظر داشت که مخاطب در حال حاضر ـ البته در کل جهان ـ بیشتر جلوی تلویزیون مینشیند و سریالها حرف اول را میزنند. اگر کسی به این موارد توجه نکند یا ساده لوح است یا خودش را به نفهمی میزند. بنابراین سینمای حرفهای ما به یک سری نیروهای جوان و اندیشههای تازه احتیاج دارد. سینماگران حرفهای نباید نگران تضعیف سینمای حرفهای از طریق گسترش اکران هنر و تجربه باشند. نباید بهشان بربخورد و بگویند با وجود دوستان جوان هنر و تجربه جایشان تنگ میشود. کمی به خودتان تکان دهید و فکرهای تازه و جوان بکنید. به خودم میگویم: آقای محمدعلی سجادی تو باید به فکر راههای تازه باشی. اگر بلد نیستی پس نق نزن! این سینما احتیاج به نیروی جوان دارد. از طرفی هنر و تجربه هم نباید خودش را لوس کند. جوان! به تجربیات بزرگان این سینما احترام بگذار و سینمای قبل از خودت را بشناس. تاریخ سینمای ایران و جهان را بدان. خیلی از تجربیاتی که قصد داری، در فضای زیبایی شناختی انجام دهی، پیش از تو در دهه شصت و در فضای سینمای زیرزمینی اروپا و آمریکا اتفاق افتادهاست. پس به جای مسخره کردن، پدیدهها را بشناسیم و بدانیم از هر کدام از آنها کجا میشود، استفاده کرد. زود نگوییم فلان فیلم مبتذل است و با گرفتن هر جایزهای فکر نکنیم اتفاقی افتاده؛ سینما خیلی وسیع و گسترده است. پدیدهای مثل سینما ناگزیراز تجربه کردن است. سینمای تجربه، ناگزیر از اتکا به تجربیات قبل از خودش است. شما وقتی تجربههای قبلتر از خودت را ندانی، نمیتوانی تجربه تازه بکنی.