ماهنامه هنر و تجربه – سحر عصرآزاد:«کپی برابر اصل» فیلمی است که با دستمایههای آشنای سینمای عباس کیارستمی، رابطه یک زوج را در دو مقطع تعیین کننده به چالش میکشد و در این میان قضاوت میان یک رابطه اصیل واقعی از یک رابطه نمایشی را به مخاطب واگذار میکند.
کیارستمی از زمان ساخت فیلمهای کوتاه و مستند تا فیلمهای بلندی که تحت عنوان فیلمهای کانونی (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) درباره کودکان و نوجوانان ساخته و نهایتا فیلمهایی که با نگاهی همهجانبه به اقشار و گروههای مختلف انسانی به تصویر کشیده، مضامین گسترده و مشترکی را دستمایه کار قرار داده که به فراخور درام انتخابی، برخی از آنها بسط یافتهاند.
از تقارن مرگ و زندگی تا مرز عشق و نفرت، واقعیت و ذهنیت و… نهایتا با این مضامین بدون تاریخ مصرف، فیلمهایی ساخته برای یک عمر که تماشای آنها در طول زمان همراه با تجربههایی متفاوت و منحصر به فرد است.
«کپی برابر اصل» از آثار متاخر این فیلمساز است که رابطه یک زوج را در دو مقطع تعیین کننده و مهم مورد کالبدشکافی قرار میدهد و از خلال آن، توجه مخاطب را به مفاهیم درونیتری جلب میکند که در زیر لایه فیلم پنهان است.
هرچند قصه فیلم به واسطه توالی زمانی (یک روز) و حضور بازیگران یکسان، در یک روایت به هم پیوسته به تصویر درمیآید اما میتوان فیلم را به دو مقطع مجزا تقسیم کرد که به واسطه یک گره دراماتیک و تعیینکننده در امتداد هم قرارگرفتهاند.
مقطع اول به آشنایی یک زوج میپردازد؛ زنی عتیقهفروش که با پسر نوجوانش در شهر کوچکی در توسکانی ایتالیا زندگی میکند و به جلسه معرفی کتاب یک نویسنده انگلیسی میرود. دیدار بعدی آنها در مغازه عتیقهفروشی به گشتوگذار در شهر برای خرید عتیقه میانجامد و گفتوگوهایی درباره اهمیت نسخه اصل یا کپی یک اثر هنری با هم دارند.
در مقطع دوم، همین زوج در ادامه روزی که با هم سپری میکنند به واسطه چرخشی دراماتیک، تصمیم میگیرند نقش زن و شوهری را بازی کنند که پانزدهمین سال ازدواج خود را پشت سر گذاشتهاند.
در واقع با فیلمی سروکار داریم که با وجود نشانهها و کدهای لازم برای پیگیری قصه همراهی یکروزه این زوج، به جهت منطق داستانی دچار پیچیدگی خاصی است که تنها به مدد تمهید و گرههای دراماتیک میتواند توالی تجربه این دو مقطع مهم را در یک روز امکانپذیر کند.
مقطع اول به آشنایی و روشن شدن جرقه آغاز رابطه بین یک زوج غریبه و یافتن نقاط مشترک برای گفتوگو و همراهی میپردازد و مقطع دوم به رابطه زوجی که ۱۵ سال زندگی مشترک آنها در گذر زمان و روزمرگی دچار فرسودگی شده و در جستوجویی راهی برای احیای این رابطه و حرف زدن با یکدیگر هستند.
همانطور که اشاره شد طبعا قرارگرفتن این دو مقطع از رابطه یک زوج در یک راستا با توالی زمانی به مدد تمهیدات دراماتیکی امکانپذیر شده که از ملزومات دنیای فیلم و قصه است. این تمهید دراماتیک هم یک اتفاق به ظاهر ساده است که این زوج آن را جدی میگیرند و تصمیم میگیرند آن را عملی کنند. به همین دلیل است که آنها از آدمهای معمولی فاصله میگیرند و تبدیل به شخصیتهای نمایشی میشوند که قصه زندگیشان ارزش آن را دارد که بر پرده نقرهای نقش ببندد و دیده شود.
آن تمهید دراماتیک هم این است که با اتفاقی ساده، زن صاحب کافیشاپ این زوج تازه آشنا را یک زوج قدیمی تصور میکند و این تصور را با زن در میان میگذارد. وقتی زن این موضوع را با مرد در میان میگذارد هر دو در دیالوگی که از پس ذهن هر یک عبور میکند بدون آن که حرفی به زبان بیاورند تصمیم میگیرند همین تصور غیرواقعی صاحب کافیشاپ را جدی بگیرند و در این نقش بازی کنند.
اینجاست که دنیای درام و شخصیتهای نمایشیی که قدمی فراتر از رئالیسم و واقعیت برمیدارند به مخاطب این امکان را میدهند که دو مقطع متفاوت و مجزا از زندگی یک زوج را در یک روز و به فاصله چند ساعت مشاهده و تجربه کند و از قِبَل آن، پرسشهایی حیاتی در ذهنش شکل بگیرد که حرف درونی فیلم است.
چه تمایزی بین این دو مقطع وجود دارد و چهطور میتوان تشخیص داد، واقعیت و اصالت از آنِ رابطهای است که همان روز آغاز شده یا رابطهای که ۱۵ سال از آغاز آن میگذرد و دچار روزمرگی شده است؟
در واقع اگر گره دراماتیکی را که با واسطه دیالوگ صاحب کافیشاپ ایجاد میشود، حذف کنیم، چهگونه میتوان رابطه اصیل را از رابطه نمایشی یا نمایش یک رابطه اصیل و واقعی تمییز داد؟ آن هم وقتی در هر دو مقطع، زن و مرد کاملا برخاسته از شرایط آن موقعیت هستند و کنش و واکنشهایشان به شدت حسی و ملموس است.
نکته ظریف دیگری که به باورپذیری این رفتار زن و مرد در سپردن خود به تصور صاحب کافیشاپ کمک میکند، گفتوگوهایی است که در مقطع اول حین گشتوگذار در شهر بین زن و مرد تازهآشنا جاری میشود و هریک دیدگاه خاصی درباره هنر اصیل و کپی دارند که باعث میشود بر همین بستر، چالش مشترکشان درباره تم درونی شکل بگیرد. به همین دلیل وقتی هر دو در معرض این اتفاق قرارمیگیرند، با پس زمینه ذهنی که از یکدیگر دارند، خود را به بازی میسپارند تا پاسخ روشنی برای پرسشهای درونیشان بیابند. غافل از آن که برای این پرسش حیاتی، پاسخ روشن و مشخصی وجود ندارد؛ همانطور که بعد از دیدن فیلم نمیتوان گفت نسخه اصل و کپی یک رابطه (رابطه به مثابه یک اثر که در نوع خود تعبیری بکر و منحصر به فرد است) ارجحیتی به یکدیگر دارند یا نه؟ بهخصوص وقتی هر دو بازتاب حس و حال و روح حاکم بر موقعیت خود هستند.