
نشست نقد و بررسی «پنج تا پنج» در اصفهان برگزار شد
تارا اوتادی : من اصغر فرهادی نیستم ولی سعی میکنم که اصغر فرهادی بشوم!
عقیل قیومی، هنروتجربه: عصر دوشنبه بیستوپنجم خرداد، حوزه هنری اصفهان میزبان تماشاگرانی بود که آمده بودند تا نخستین فیلم بلند تارا اوتادی را در حضور کارگردان و فیلمنامهنویساش- ماهان حیدری- تماشا کنند. منتقد مدعو هم آنتونیا شرکا بود.
اوتادی در ابتدای سخنانش اعلام کرد که رشتهی تحصیلیاش معماری بوده و سینما را خصوصی آموحته و بعد به فکر ساختن نخستین فیلمش افتاده است: « پس از مشورت با ماهان حیدری که از دوستان نزدیک من است چندین طرح را بررسی کردیم و از میان آنها سرانجام تصمیم گرفتیم طرح فیلم پنج تا پنج را به مرحلهی ساخت برسانیم که اقتباسیست از نمایشنامهی پنچری اثر فردریک دورنمات.» ماهان حیدری هم در ابتدای صحبتهایش زیباییهای اصفهان را ستود و یادی کرد از زندهیاد حمید سمندریان که اولین بار دورنمات را به ایرانیان معرفی کرد: « در ایران بر خلاف جهان کارگردانان اندکی سراغ اقتباس میروند . در اقتباس در ایران سرآمد همه داریوش مهرجویی است و در سالهای اخیر هم بهرام توکلی با اقتباس جذابش از نمایشنامهی تنسی ویلیامز فیلم “اینجا بدون من” را ساخت. با وجود اینکه گفته میشود مردم علاقهای به کارهای تکلوکیشنی ندارند، از این فیلم بسیار استقبال شد. در تاریخ سینما هم “طناب” اثر هیچکاک و “دوازده مرد خشمگین” اثر سیدنی لومت که دوازده نفر فقط در یک اتاق دارند دیالوگ میگویند آثاری فوقالعادهاند و همچنین “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته” که یکی دیگر از آثار دیالوگمحور است. انگیزهی ما هم این بود که یک کار اقتباسی بر مبنای ادبیات بسازیم و بنابراین به سراغ این نمایشنامهی جذاب رفتیم. نمایشنامهای که صبغهای روانشناسانه دارد و حرفش هم این است که هر کسی در هر جایی روزی میتواند بنشیند و با خودش حرف بزند و گذشتهاش را مرور کند و دریابد که شاید گناهکار بوده است و بنابراین خودش را به محاکمه بکشاند.»
آنتونیا شرکا:فیلم به دام حرافی نمیافتد
شرکا نکتهی تحسینبرانگیز فیلم را به عنوان یک کار اول ساختار حرفهای آن و تک لوکیشن بودنش بر مبنای نماشنامه با شخصیتها و فضایی محدود میداند: « فیلم به راحتی میتوانست خستهکننده شود و امکان دنبال کردن آن را برای تماشاگر دشوار کند اما با تدابیری که کارگردان برای دکوپاژ، میزانسن، نورپردازی و بازیها اندیشیده باعث میشود که فیلم به دام حرافی نیفتد. مهمترین عنصر فیلم در میان بازیگران رضا کیانیان است؛ بازیگر بزرگی که حضورش هر جایی بارز است. حتی فکر میکنم حضور او بر فیلم سنگینی میکند و بازی غلیظش باعث میشود به جای اینکه خودمان به نتیجهای برسیم دربارهی این آدم، کیانیان این فرصت را از ما میگیرد. با آدمی خشمگین و طلبکار از همه مواجهیم که دلش میخواهد همه را بخرد و خب این از ویژگیهای شخصی نقش است. شخصیتها در نمایشنامههای دورنمات هر چند بازی میکنند ولی عجیب درگیر واقعیت میشوند و این نقطهی کلیدی این فیلمنامه هم هست. گونهای روشِ درمانی یا سایکودرام برای شخصیتی که به سمتی میرود تا اعترافاتی بکند که هیچگاه در خلوت خود به آن فکر نمیکرده و در جایی چنان درگیر این بازی میشود که مرز بین واقعیت و خیال برداشته میشود. اگر بخواهیم نگاهی واقعگرایانه به فیلم داشته باشیم، این فیلم قالب یا ژانری ندارد که بخواهد به بسیاری از پرسشهای ما پاسخ گوید. اینکه چهار پیرمرد بازنشسته و وارسته در ویلایی روزگارشان را سپری میکنند، از این جهت سؤالبرانگیز است که اینها واقعاً چه کسی هستند و اینجا واقعاً کجاست. ولی به فیلمنامه که دل میسپاریم حتی میشود تصور کرد که اینها تصور یک برزخ هستند. اینجا ناکجاآبادیست در آخر دنیا که چه بسا خودمان هم دلمان بخواهد روزی در مقابل چنین دادگاهی حضور پیدا کنیم. آدمهایی که بیایند و در میانه یا پایان زندگیمان عملکرد ما را زیر سؤال ببرند.» شرکا در ادامه به ریتم فیلم اشاره میکند و اینکه کارگردان چه کرده که فیلمش خستهکننده نشود.
ماهان حیدری : فیلم واقعگرا نیست
کارگردان به متن جذاب فیلمنامه و دیالوگهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود اشاره میکند: « همینهاست که بیننده را جذب میکند چون ما جذابیت دیگری در فیلم نداریم. لوکیشن ثابت است و هیچ بازیگر زنی هم در فیلم نیست. بیشتر کاتها هم که بین صابر و دادستان است. کلا فضای فیلم میتواند حوصلهبر شود ولی با تکنیک میشود کارهایی کرد که این اتفاق نیفتد. نمایشنامه و حتی خود زندگی صابر ساعدی این قابلیت را دارد که شما یک جاهایی فلاشبک بزنید و مثلاً زن یا دختر صابر ساعدی یا مادرش را که اینهمه از او متنفر است نشان داد. ولی دوست داشتم بیننده حس کند که خودش هم در آن فضا گیر افتاده و وضع و حال صابر را احساس و درک کند.» شرکا با توجه به لحن فیلم اعتقاد دارد که خیلی تکلیف فیلم با خودش روشن نیست:«احساس میکنیم با فیلمی جنایی یا معمایی سر و کار داریم. ولی وقتی وارد خانه میشویم، به حوزهی فلسفهی اخلاق وارد میشویم؛ اینکه ما تا چه حد حق داریم قضاوت کنیم و حتی قضاوت بشویم و این حس معمایی به مرور به نفع بحث قضاوت تعدیل میشود. حتی جاهایی رگههایی از طنز توی فیلم است و همدلی میکنیم با قهرمان. بعد جاهایی میبینیم که چقدر فیلم جدی میشود و دادستان و قهرمان فیلم با لحنشان ما را میترسانند و دافعه پیدا میکنیم. این ناهمگونی در لحن فیلم مقداری سکته ایجاد کرده .» شرکا خطاب به فیلمنامه نویس میگوید که در نمایشنامه و جاهایی در فیلم مدل حرف زدن این آدمها خیلی ایرانی نیست و حداقل برای ما خیلی ملموس نیست و چه تلاشهایی کرده برای ایرانیزه کردن این نمایشنامهی قدیمی؟ حیدری با اشاره به اینکه بافت هیچ نمایشنامهی خارجی بومی نیست، بر این مسئله تأکید میکند که قصدش رفتن به سمت سویههای روانشناسانهی اثر بوده است. البته اشاره میکندکه مابه ازاهای این آدم وجود دارند و با نام بردن از برخی مفسدان اقتصادی ادامه میدهد که این آدم مابهازاهایی دارد ولی ادامه میدهد که فیلم اصلاً رئال نیست و فضایی سورئال دارد: « شاید فضا خیالی باشد. از منظر واقعگرایانه اصلاً شاید این چهار پیرمرد وجود نداشته باشند. اصلاً چرا باید وجود داشته باشند؟! اگر چه حرف فیلم مهم و واقعی است ولی نوع فیلم یک فانتزیست.» فیلمنامهنویس در تأیید حرفهایش به قبرهایی اشاره میکند که صابر در آستانهی ویلا میبیند: « ممکن است صابر ساعدی همان جایی که ماشینش متوقف شد خودش هم برای همیشه متوقف شود. دارد محاکمه میشود و آن آدمها هم اصلاً نیستند. گویی با خودش حرف میزند.»
شرکا با اشارهی مجدد به ساختار حرفهای فیلم، دریغ میخورد از اینکه کاش یکجاهایی از شیوهی دوربین روی دست استفاده نمیشد و نظارهگر این تکانتکانهای دائم نبودیم. اوتادی میگوید فارغ از بحث تکنیک، این کارش قدری سلیقهای بوده: « اصولاً فیلمهایی که به شیوهی دوربین روی دست بوده را دوست دارم ولی برای این فیلم به دلیل ایستایی لوکیشن و ایستایی موضوع، دلم میخواست بیننده حس کند که انگار این سرِ خودش است که دارد تکان میخورد و خودش را در آن میان حس کند.» شرکا با اشاره به خصلت یکسان نمایشنامههای آن دوران که نگاهی مطلق و خطکشیشده به مبحث قضاوت دارند، بر این باور است که با نگاه نسبیگرای آدمهای امروزی، این پرسش مطرح است که اصلاً این آدمها کی هستند که دارند این آدم را قضاوت میکنند و به اشد مجازات محکومش میکنند:« اگر این دادگاه یک دادگاه انسانیست، چه کسی قرار است این متر و محک انسانیت را تعیین کند. آدمها چطور به خودشان اجازه میدهند که به خاطر اینکه کسی سی سال است مادرش را ندیده و اینکه ساختمانی را ویران کرده و ما نمیدانیم سرنوشت آدمهایی که در این ساختمان کار میکردند چه شده یا به خاطر اینکه یک مرده را عمل کرده تکلیف او را یکسره کنند. خب کار بدی کرده ولی مقصر مرگ آن بیمار که نبوده است. این اشد مجازات برای من قابل قبول نیست. این اشد مجازات اگر از قواعد بازی است پس چرا اجرا نمیشود.» کارگردان این پرسش را به چالش میکشد که آیا اگر کاری هیچ منع قانونی نداشته باشد، لزوماً انسانی هم هست: « نخواستم بگویم صابر به دلیل ندیدن مادرش مجرم است و در فیلم هم به عنوان جرم شناخته نمیشود. این دو وجه شخصیت صابر برایم مهم بوده که یک زمانی پول نداشته و حالا که به پول رسیده فکر میکند همهی دنیا مال اوست. میتواند همه را بخرد، توهین کند و بیتربیت باشد و آدمها را با پولش بخرد. شخصیتی زیادهخواه دارد. چنین آدمهایی در جامعه زیاد هستند. خواستم این پرسش را مطرح کنم که درست است که این کار من قانونی است، ولی آیا به تأثیر ویرانگری که روی افرادی از جامعه هم میگذارد فکر کردهام؟!» اوتادی در توضیح اجرا نشدن حکم هم میگوید که در همان ابتدا قاضی میگویدکه تا پایان دادگاه، دادگاه را ترک نکنید. پس بازی تا آخر دادگاه است. تا آنجایی که آنها یک شب اتاق اجاره میدهند در ازای یک شب بازی. با صادر شدن حکم بازی تمام شده و او صبح فردا متوجه میشود که بازی تمام شده ولی واقعاً همان دیشب بازی تمام شده بود.»
تماشاگری شخصیت صابر را بسیار سطحی و آزاردهنده توصیف میکند و میگوید اگر نشان دادن دو وجه شخصیت مهم بوده اصلا در فیلمنامه به اصطلاح درنیامده و با توجه به هوش و تحصیلات این پزشک رفتارهایش بسیار غیر منطقی و آزاردهنده است. فیلمنامهنویس هم باز اشاره میکند که فیلمنامه رئال نیست و شخصیتها که واقعیاند هیچ ارتباطی با خط کلی داستان که غیرواقعی است ندارند: « این کار چون اقتباسیست چنین روندی را هم میطلبد. از یک جایی شروع میکنیم و فکر میکنید که رئال است ولی نه نیست! از منظر رئال با انبوهی پرسش بیپاسخ مواجههایم. اینکه چرا سراغ پیرمردها میرود و باهاشان شام میخورد همهی اینها یک علامت سؤال است و آن حکم و پایانبندی هم. در فیلم خوبی و بدی را نسبی ندیدیم و اولین سؤالی که مطرح میشود این است که این آدم خوب است یا بد. این آدم باهوش است و از خیلی از ارتباطهایش استفاده میکند. مسئله این است که خیلی نمیتوانیم عمیق شویم و ناچار تلنگری میزنیم. نمیتوانیم به خیلی از مسائل فیلم که جای کار هم دارند ورود کنیم!»
تماشاگران پرسشهایی دارند دربارهی اینکه این شخصیت با این همه محرومیتهایی که در کودکی کشیده و با داشتن پدری که به زحمت دستش به دهانش میرسیده، چهگونه به اینجا رسیده؟ فیلمنامهنویس توضیحاتی میدهد از اینکه این شخصیت از خانه فرار کرده و بعد مناسباتی داشته با آدمهایی که در فیلم بازمیگوید و به این حجم از ثروت و مکنت رسیده است. تماشاگری به نشانهی اعتراض میگوید که شما از یک طرف میگویید فیلم رئال نیست ولی توضیحاتی که میدهید یعنی اینکه دارید فیلم را رئال توصیف میکنید و این درست نیست. همهی زمینهچینیهایتان رئال است و بعد میگویید فیلمام رئال نیست! ما به قهرمان نزدیک نمیشویم. قهرمان در نمایشنامه با قهرمان شما بسیار متفاوت است. این باور در ما به وجود نمیآید که خودمان را جای قهرمان بگذاریم و بگوییم اگر من بودم چه میکردم. کارگردان میگوید که هدف نهاییاش این بوده که به جایی برسد که تماشاگر کارهای این شخصیت منفی و بد را از جنبههایی دیگر هم بکاود و با خود بگوید این آدم خیلی بیراه هم نمیگوید و یکجاهایی من هم همینگونه فکر میکنم: « آدمهایی که با خودشان میگویند به من چه که بقیه مردم چه بلایی به سرشان میآید!» فیلمنامهنویس و کارگردان نمیتوانند این تماشاگر را متقاعد کنند. این تماشاگر معتقد است که بر مبنای فلسفهی فیلم باید خودمان را بگذاریم جای قهرمان فیلم و دچار تردید شویم در بارهی خودمان ولی اتفاقی که درون تماشاگر میافتد چیز دیگریست: « حتی دادگاه فیلم هم باورپذیر نیست و در صورتی که در نمایشنامه وکیل مدافع بسیار کمک میکند تا آن پزشک دادگاه را باور کند و بترسد ولی در اینجا این وکیلمدافع واقعاً حضور بیخاصیتی دارد. یا مأمور اجرا که در نمایشنامه یک شخصیت قلچماق بود که متهم اصلاً نمیتوانست از دست او دربرود ولی در اینجا یک شخصیت اتوکشیده است که مدام آب و نوشیدنی میآورد و پذیرایی میکند.»
تماشاگر دیگری معتقد است که در دیالوگها لحظهی قرائت و اجرای حکم برای تماشاگر باورپذیر نشده و پلهپله باید به چنین باورپذیری و فروپاشی روحی شخصیت میرسیدیم که این اتفاق نیفتاده. این تماشاگر با تحسین کلیت فیلم میگوید: « شما در همهی نمایشهای فیلم که سنجاق نمیشوید به فیلمتان که دائم بگویید این فیلم رئال نیست. شما باید در فیلم این را نشان میدادید. تمام قواعد رئال را دارید رعایت میکنید. ای کاش بعد از پایان دادگاه نشان میدادید که او در ماشیناش از خواب بیدار شد و تمام پرسشهای ما دربارهی چرایی رفتارهای صابر ساعدی بیاثر میشد. فروپاشی شخصیت صابر باورپذیر نیست ، ولی فیلم به عنوان یک کار اول امتیازهایی دارد از جمله توجه به جزییات مثلاً انتخاب کتوشلوار سفید برای صابر که با شخصیت او تضاد دارد.»
تماشاگر دیگری گریزی میزند به آثار اصغر فرهادی و اینکه آنجا هم بحث قضاوت و مباحث اجتماعی است ولی شخصیتها باورپذیرند ولی اینجا این آدمها را که یک مشت شکمسیر الکیخوش هستند باور نمیکنیم و فیلمنامهنویس هم هر بار ترجیعبند کلامش این است که این فیلم رئال نیست و اگر قرار بود به سمت واقعنمایی این آدمها برویم فیلم اصلاً امکان اکران نداشت. کارگردان جوان فیلم هم نقصهای فیلمش را میپذیرد: « اگر نتوانستهاید با فیلم همراه شوید و با صابر همدلی کنید این نقص من است. من اصغر فرهادی نیستم ولی سعی میکنم که اصغر فرهادی بشوم!» صدای کف زدن تماشاگران در سالن میپیچد.
عالی بود. واقعا یجزو محدود کارهای سینمای ایران بود که دوست داشتم. این طرز تفکر خاصی میطلبه. نمیگم طرز تفکر برتر از دیگران میطلبه عرض میکنم طرز تفکر خاص. مثلا من میتونم یک درونگرا یا مبتلا به اختلال وسواس فکری باشم با طرز تفکر خاص در حالیکه لزوما برتر از بقیه نیستم. دغدغه نویسنده (اقتباسگر) و کارگردان رو درک میکنم و بسیار بهشون تبریک میگم که حتی اگر از ۱۰….۰ نفر یک نفر به فیلمشون جذب شده باشه،همیشه این فیلم در خاطرش میمونه. عالی بود. کاش روی “جا ماندن صابر (چه انتخاب اسم مناسبی) در سربالایی و صحنه سنگ قبرها بیشتر مانور میدادین. کاش بازی تورج نصر عزیز بهتر هدایت میشد.راجع به وکیل مدافع که تماشاگری انتقاد کردن باید بگم اتفاقا کارگردان و نویسنده عمدا یه آدم فرتوت رو در این نقش گذاشتن (با احترام به هنرمند گرانقدر کشورمون که این نقش رو به زیبایی ایفا کردن) که بلاهت صابر رو در باور چنین دادگاه فکستنی نشون بدن. در واقع کارگردان مدام داره برای ما سرنخ میده که تماشاگران این فقط یک بازیه و اعدامی در کار نخواهد بود اما کدوم یکی از ما تونستیم این سرنخ رو بگیریم؟ آیا این ما نبودیم که تا خود سپیده دم (آن طور که خود صابر قبلا دستور داده بود ساعت ۵ صبح بیدارش کنن تا به کارهاش برسه) باور داشتیم صابر اعدام خواهد شد؟ اگر کسی ادعا کنه که عدم اعدام صابر رو با قاطعیت پیش بینی کرده بوده، من به هوشش آفرین میگم و انتقادش رو میپذیرم.ببخشید میخوام جسارت رو تا اونجا پیش ببرم که بگم این کار از کارهای جناب آقای فرهادی هم بهتر بود (اما در انتقال حس در دادگاه مشکل داشت و این ضعف بزرگ کارگردان و فیلم نامه نویس در تهیه دیالوگ های متقن و کوبنده بود به طوریکه کوبندگی عاطفی اثر کم بود (منظورم خشم و پرخاش نیست کوبندگی عاطفی که حتی میتونه با سکوت ایجاد بشه و مخاطب رو میخکوب کنه) دست مریزاد خانم اوتادی استاد کیانیان آقای حیدری. به سینمای ایران امیدوار شدم منتظرم کار حامد بهداد و باران کوثری رو در هفت ماهگی ببینم و کار جدید تینا پاکروان رو و کارهای دیگه از رضا کیانیان عزیز