
آناهیتا قزوینی زاده در گفتوگو با هنر و تجربه
تجربهگرایی در آمریکا خیلی سخت است/ سوزن یک فیلم دانشجویی بود
هنر و تجربه/ زهرا عزیزمحمدی: آناهیتا قزوینیزاده متولد سال ۱۳۶۸ است و نزدیک به ۴ سال است برای ادامه تحصیل در رشته فیلمسازی از ایران خارج شدهاست. موفقیتی که او در سال ۲۰۱۳ با فیلم کوتاه «سوزن» در جشنواره کن (در بخش سینه فونداسیون) به دست آورد باعث شد تا او و دو فیلم کوتاهش، «بچه وقتی بچه بود» و «سوزن» در ایران بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. سوزن در اولین دوره نمایش فیلم کوتاه در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمد. با این فیلمساز جوان و پرانرژی درباره فیلمسازی کوتاه و دو دنیای متفاوت سینمای آمریکا و ایران در فضای مجازی گفتوگوی گرمی داشتیم. این گفتوگو از طریق اسکایپ انجام شده؛ نرم افزاری که در تمام این چهار سال پنجره ارتباط او با ایران و اتفاقات مهمی بوده که برای او در غیابش افتادهاست.
اکران سوزن در گروه هنر و تجربه چطور برایت اتفاق افتاد؟ اصلا چقدر از این گروه میدانی و ارتباطت با آن چگونه شکل گرفت؟
از آنجایی که همیشه این باور وجود دارد که تنها سینمای بدنه ایران میتواند سودآور باشد، اخباری که درباره شروع به کار گروه هنر و تجربه از ایران به من میرسید در ابتدا این تصور را برایم ایجاد کرده بود که این گروه فقط یک موقعیت رقابت ایجاد کرده که اگر فیلمی بتواند بیشتر از یک میزان مشخص بفروشد و ثابت کند که مردم به تماشای اینگونه فیلمها میآیند، در چرخه اکران باقی میماند تا خیلی از نظریههای سینمادارها و اکران کنندهها را باطل کند. بعد برای اکران فیلمهای کوتاه با من در تماس بودند و از آنجایی که فیلم سوزن هم خارج از ایران نشان داده شده بود و هم در خانه سینما جایزه گرفته بود میتوانست برای مجموعهای که درنظر داشتند گزینه خوبی باشد. من هم قاعدتا خیلی خوشحال بودم و چی بهتر از این؟
تجربه اکران برای یک فیلمساز کوتاه میتواند چه نتایجی به همراه داشته باشد؟ بازخوردی که خودت گرفتی چه بود؟
من آن دوره در ایران نبودم. اصلا از وقتی که از ایران آمدم، اتفاقهای خوب در ایران برای من افتاد برای همین همیشه غایب بودم. ولی بازخوردش را صددرصد میتوانم از راه دور ببینم. اینکه میبینم یک عده میروند این فیلم را تماشا میکنند و بعد از طریق شبکههای اجتماعی پیغام هایی میبینم که مثلا امشب رفته بودیم این فیلم را ببینیم، غافلگیر کننده است. از این فاصله بهترین بازخوردها را از داخل ایران دریافت کردم با اینکه حتی این فیلم به زبان فارسی هم نبود. برای همین هم این باور را دارم که سوزن یک فیلم ایرانی است. چون در ایران نمایشهای بسیار خوبی داشت و راجع به آن حرف زده شد. هنر و تجربه هم بخش مهمی از این بازخوردها را برایم به همراه داشت.علاوه بر این چیزی که خیلی جالب بود این است که در مقایسه با اینجا که اکران فیلم کوتاه به هر شکلش در سینماهای بزرگ و رسمی خیلی کم اتفاق میافتد و حتی این رسم که یک فیلم کوتاه بخواهد یک فیلم بلند را افتتاح کند دیگر به ندرت پیش میآید، همین که برنامهریزی شد تا فیلم در چند سینمای اصلی ایران نمایش داده شود، صادقانه میگویم هیجانانگیز بود.
درباره نحوه دسترسی به فیلمهای کوتاه گفتی، آنجا فیلمهای هنری و تجربی مخصوصا فیلمهای کوتاه چه جایگاهی دارند؟ مردم به این جنس سینما چه دیدی دارند؟
تماشای فیلم کوتاه برای مردم و برنامهریزها بیشتر از بعد کمیتی بررسی میشود تا کیفیتی. همه میدانند که افراد زیادی به دیدن فیلم کوتاه نمیآیند.به همین دلیل اکران فیلم کوتاه خیلی ریسک است.یک سری سینماهای بزرگ هستند که فقط شعبههایی خاصی از آنها فیلم مستقل یا هنریتر نشان میدهد و اکثریت سالنهایشان به نمایش فیلمهای بلاک باستر و با پروداکشنهای عظیم اختصاص دارد، هرگز ندیدم و نشنیدم که بخواهند اکران فیلم کوتاه داشته باشند. سینماهای دیگری هم هستند که فیلمهای مستقل، هنریتر یا بهتر است بگویم فیلمهای خارجی و غیرامریکایی نشان میدهند؛ مخصوصا فیلمهایی را که در جشنوارههای امریکایی یا اروپایی حضور داشتند.
فعالیت محافل هنری و مدارس سینمایی این زمینه چگونه است؟ اصلا چه راههایی برای دسترسی به فیلمهای کوتاه روز دنیا وجود دارد؟
برای دیدن فیلم به سالنهای کاملا مستقل یا«آرت هاوس»های کوچک میروم با ظرفیت نهایتا ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر که به شکل خلاقانهای برای نمایش فیلمها برنامه میریزند و سوددهی اقتصادیشان خیلی متفاوت است. در این سالنها هرازگاهی فیلم کوتاه نمایش میدهند ولی باز هم به شکل مناسبتی یا مثل شیوه کار سینماتکها و رویدادهای هنری.بیشترین جایی که ما فیلم کوتاه میبینیم، جشنوارهها هستند. اما خودم بیشتر فیلمهای کوتاه را به صورت آنلاین میبینم.مثلا تو یک فیلم کوتاه میسازی و آن را میفروشی به شبکههای آنلاینی که امکان نمایش فیلم را در اینترنت مهیا میکنند. این شانس خوبی است برای دیده شدن فیلم است. تلویزیون هم یکی از پولسازترین گزینهها است. یک سری معرفی کننده فیلم کوتاه در تلویزیون هم هستند که مثلا در ساعتهای خاصی فیلم کوتاه پخش میکنند.
به این اشاره کردی که اتفاقات خوب برای تو و فیلمت در غیابت افتاده. موفقیتهای سوزن از راه دور در ایران چه حس و حالی برای تو داشت؟ درباره بازگشت به ایران چه طور فکر یا برنامهریزی میکنی؟
خیلی بهش فکر میکنم. حتی من وقتی سوزن را میساختم بیشتر به این فکر میکردم این فیلم را کسانی خواهند دید که وقتی من ایران بودم با هم شروع به کار کردیم و سینما را با هم یاد گرفتیم. اینکه چه چیزهایی را در سینما ارزش میدانیم، چه شیوهای در بازی را میپسندیم، چه جور کارگردانی و چه کیفیتهایی را دوست داریم همه سلیقههای مشترکی است که از آن گروه میآید. همیشه هم وقتی رافکات میزنم یا کار تازهای را انجام میدهم چند نفر از دوستانم در ایران جزو اولین کسانی هستند که با آنها درباره مشورت میکنم و نظرشان را میخواهم. به دلیل همه اتفاقات خوبی که برای فیلم سوزن در ایران افتاد من این شانس را داشتم که با وجود زمان نسبتا طولانی که ایران نبودم اما با آدمها در تماس ماندهام. همین باعث میشود حس کنی امکان بازگشت وجود دارد. حتی ایده کار کردن پروژه در ایران را هم دارم. چون از طرف دیگر با آدمهایی که اینجا با آنها کار میکنم هم نتیجه خوبی گرفتهام. به تازگی من و دو تا از دوستانم که سر فیلم سوزن با هم کار کردیم یک کمپانی کوچک فیلم در شیکاگو راه انداختهایم. برای همین مجبورم کمی بیشتر بمانم تا این موقعیتها را حفظ کنم.
کمبود امکانات فیلمسازی در ایران،به طورقطع یکی از چیزهایی که میتواند تو را در ماندن یا برگشتن دو دل کند. تفاوت فضای تولید و تجربههای فیلمسازی خارج از ایران در مقایسه با داخل ایران چقدر دید تو را به این مقوله تغییر دادهاست؟
فیلم سوزن یک فیلم دانشجویی بود. برای همین اولین مقایسهای که در ذهن من شکل میگیرد تفاوت در حمایت همه جانبه مدرسه فیلمسازی در شیکاگو است. وقتی به دوره لیسانسم در ایران فکر میکنم و میبینم تقریبا به هیچ چیز در مدرسه دسترسی نداشتیم، خیلی حرص میخورم. همه دانشجوها از بیرون وسیله میگرفتند. دوربینهای خوبی در دانشگاه بود اما همه برای فیلمسازان حرفهای نه دانشجوها. انگار اصلا سیاستی برای حمایت از فیلمسازی وجود نداشت و معلوم نبود این مدرسه مدرسهی فیلمساز شدن است یا مدرسه کارشناس و نویسنده سینما شدن است.با وجود همه این مشکلات که در ایران وجود دارد اما در نهایت وقتی قرار باشد وارد سیستم بزرگتری برای کار در سینما بشوم مسلما سینمای مستقل ایران را به آمریکا ترجیح میدهم. چون اصلا میانهای با چیزی که از آن به عنوان سینمای مستقل امریکا نام برده میشود ندارم؛ نه محصولاتش را دوست دارم و نه اینکه به نظرم واقعا مستقل است. وقتی ما در ایران از سینمای مستقل حرف میزنیم واقعا خیلی از این دست فیلمها در استقلال کامل ساخته میشوند. چون واقعا حمایت نمیشوند، واقعا هزینهها پایین است و آدمها به شکل پارتیزانی میروند سر صحنه. درحالی که اینجا سینمای مستقل مینیهالیوودی است که سیستم داستانگویی بسیار جا افتاده، ستارهها و بازیگرهای خاص خودش را دارد. تجربهگرایی در آن خیلی سخت و کم اتفاق میافتد.به نظرم در ایران سختیهای حین کار باعث میشد آدمها خیلی الکی خوشبین نباشند. در ایران احساسات ما نسبت به کاری که میکردیم پیچیدهتر بود و این هنوز برای من خیلی واقعیتر است. اینکه یک وقتهایی از کار خودت بدت بیاید، یک وقتهایی به خودت شک کنی و جالب اینجا است که این پیچیدگیها اینجا قابل درک و ترجمه نیست. همه چیز خیلی سرراست و ساده است و همه از ابتدا از کارشان مطمئن هستند.
به گفته خودت با ساختن تازه ترین فیلم کوتاهت صاحب یک سه گانه درباره کودکی هستی. بعد از بچه وقتی بچه بود و سوزن کار سومت چه حال و هوایی دارد؟
فعلا اسمش «بارون درختنشین» است. داستانش حول یک قطعه تئاتر موزیکال میگردد که براساس کتاب ایتالو کالوینو است. کلیت داستان درباره اتفاقی است که بعد از اجرای آن تئاتر میافتد و یک جورهایی داستان تئاتر را بازنمایی میکند که مثل دو فیلم قبلی مربوط به بچهها و پدر و مادرهایشان است. فیلم نزدیک ۲۶ دقیقه است و شاید خیلی جشنواره ای نباشد. اما واقعیتش کاری که همیشه خیلی دلم میخواست را انجام دادم.
چرا کودکی؟ چطور به این نتیجه رسیدی که این تم تو است؟
برای ساختن اولین فیلم کلاسی یک دقیقهایام اولین داستانی که به ذهنم رسید داستان بچهای بود که مدرسهاش تمام شده، منتظر مانده و کسی دنبالش نمیآید. فهمیدم خیلی دوست دارم با بچهها کار کنم. بعد در دوره کلاسهای نویسندگی شادمهر راستین داستان «بچه وقتی بچه بود» به ذهنم رسید، پسربچهای که ناگهان میرود توی یک بازی و نقش مادرش را بازی میکند. فکر میکنم بیشتر دلیلش این است که در دوران کودکی خودم تجربیات بهیاد ماندنیتری نسبت به سایر دورانهای زندگیام اتفاق افتاده.دلیل دیگرش هم علاقه من به فیلمهای کانون پرورش فکری بود. من زیاد فیلمهای عباس کیارستمی، ابراهیم فروزش، امیر نادری و… را میدیدم که درخشان بودند و تصویر کودک در ذهنم تثبیت شده. ضمن اینکه ایران سینمای کودک قویای داشته و تحت تاثیر این سینما بودن، خیلی طبیعی است. تمهایی که به کودکی برمیگردد را بسیار دوست دارم. همین حالتهای «رل پلی»و نقش بازی کردنهای بچهها که در فیلمهایم از آن استفاده کردم، اتفاقاتی که به طوری مبهم مرز بین کودکی و بزرگسالی را مشخص میکند یا اولین برخورد ناگهانی کودکان با بزرگسالی چیزهایی است که زیاد بهش فکر میکنم و ناخودآگاه درموردش زیاد مینویسم.