هنر و تجربه: باشو غریبه کوچک ۲۳ بهمن ماه ۱۳۶۸ و ابتدا در تهران و رشت به نمایش درآمد. دورهای که باشو اکران شد، زمانی بود که درخشش سینمای ایران بر پایه حضور فیلمهایی که کودکان را در محور خود قرار میدادند کمکم شروع شده بود و اگرچه هنوز حضور سینمای ایران برای جشنوارههای خارجی تبدیل به یک عادت نشده بود اما سینمای ایران با «دونده» و «خانه دوست کجاست» قدم در راه موفقیت گذاشته بود.
در این شرایط نمایش فیلم در اروپا و آمریکا در سال ۱۹۹۰ باعث دیده شدن فیلم شد و بعضی از مهمترین روزنامهها یا مجلات سینمایی روی «باشو، غریبه کوچک» نقدها و ریویوهایی منتشر کردند.
در زیر نمونهای این از نقدها را از روزنامه لس آنجلس تایمز و مجلات لس آنجلس ویکلی و کایه دو سینما به صورت خلاصه شده آوردهایم که خواندن آن خالی از لطف نیست.
————-
«آنچه در این فیلم چشمگیر است (دستکم برای تماشاگر غربی) نحوه گشوده شدن عقده باشو و توسعه ناهموار رابطه او با نایی است، بدون آنکه آشکارا به روانشناسی او پرداخته شود؛ کاری که تنها از طریق بازی و حرکات به انجام میرسد. سرعت فیلم باشو تا حدی کند است(گاه گویی با زمان واقعی همپایی میکند)، اما ظواهر بیتکلف فیلم- مناظر روستاهای شمال ایران، ارتباط نایی با پرندگان از طریق تقلید صدای آنان، ظهور رویاگونه مادر مرده باشو، کوششهای پسرک برای تسریع بخشیدن به رشد گیاهان با آواز خواندن و معالجه بیماری سخت نایی با آواز – شباهت متزاید باشو و نایی و قدرت عاطفی پیچیده و ناخودآگاه رابطه آنان را تکمیل میکند.»
الا تیلور ، مجله لس آنجلس ویکلی ، ۸ ژوئن ۱۹۹۰
«در دهکدهای آتش گرفته دوربین پسرکی را دنبال میکند که موفق میشود سوار ماشینی باری شود که پس از گذشتن از پهنههای بیابان به شمال سرسبز ایران میرسد و پسرک نزدیک دهکدهای کنار دریای خزر از ماشین باری پیاده میشود. این پسرک سیاهچرده و خوشترکیب کودکی ده سال به نام باشوست که میتوانست بیگانهای از سیاره دیگر باشد. روستاییان که شیوه زندگیشاندر طول هزارسال تغییر چندانی نکرده، لهجه عربی پسرک را نامفهوم مییابند و پسرک هم لهجه آنان را نمیفهمد و به علت پوست تیرهاش او را به زغال تشبیه میکنند. حتی نایی (سوسن تسلیمی) با اجزای صورت مشخص، زیبا و سختکوش، که دو بچه کوچکش باشو را در مزارع یافتهاند، به او سنگ میاندازد. اما معلوم است که این«مادر زمین» زیبا سرانجام او را میپذیرد.
در حرکات و استعداد آتشفشانی تسلیمی و در مهربانی و خشم و طنز او نشانههای بسیاری از آنا مانیانی وجود دارد. این هنرپیشه درخشان و عفراویان بااستعداد این فیلم را از سطح احساسات بازی فراتر میبرند. شکوفایی عشق نایی به باشو با تلاش کودک برای یافتن پایگاهی در سرزمینی کاملا غریبه و محیطی دشمنخو به موازات هم پیش میروند.
باشو غریبه کوچک شعفی ناب است که در آن حرکت اشتباهی نیست و خنده و اشک را به هم میآمیزد. هر حرکت دوربین ، حتی نحوه قرار گرفتن آن و ترکیب کلی فیلم، هر قطع و وصل فیلم دقیق و صحیح است و به بازگویی روایت کمک میکند. باشو غریبه کوچک در نهایت شهادتی است به قدرت عشق در استحاله انسانها و فراتر بردن ابعاد تجربه، تعلیم و قومیت. هرچند اندکی از دو ساعت کمتر است، باشو ( که مجله تایمز آن را مناسب بزرگسالان تشخیص داده و برای کودکان آن را خشن دانسته) همواره سرزنده و مطلوب است و همانقدر که بیعیب است فروتن است.»
کوین توماس ، روزنامه لس آنجلس تایمز ، ۸ ژوئن ۱۹۹۰
«.. آنجا که باشو در میان اشک و آه و رجعت به گذشته داستان خود را برای زنی حساس که حتی زبان او را نمیفهمد تعریف میکند، فیلم به تراژدی یونانی نزدیک میشود. باشو فیلم نمایشنامهنویس و فیلمساز ایرانی، بهرام بیضایی، است که منتقدان در سال ۱۹۸۰ فیلم «چریکهی تارا» او را در کن تحسین کردهاند. مسلما پس از «آن سوی آتش» کیانوش عیاری، «خانه دوست کجاست؟» و «کلوزآپ» عباس کیارستمی، سینمای ایران هنوز برای غافلگیر کردن ما برگهایی در آستین دارد. در باشو، دو پلان به راستی حیرتانگیز وجود دارد، دو تصویر میخکوبکننده، نه تصاویری ثابت بلکه پلانهایی که خود بازیگران در آن ثابت میشوند و تماشاگر در برابر زیبایی و هوشمندی سینمای بیضایی میماند: در تعلیق کامل در ریتم متعالی فیلم، در برابر دو سطح پرتنش، در برابر دو لحظه تاریخ.
تنش فیلم بالا میگیرد: باشو از بمباران گریخته است، خانه و خانوادهاش سوخته، در کامیونی از جهنم دود و خاکستر جان به در برده است. انفجارهایی تازه، بسیار دورتر از آنجا وادارش میکند که از کامیون بیرون جهد. اکنون در ایرانی ناشناس است، ایرانی سبزآبی، ایرانی کوهستانی، خود را در شالیزاری مییابد، ویتنام است؟ جنگ است یا صلح؟ دو بچه با سگی بازی میکنند؛ باشوی خفته را مییابند، دودزده، دودی پوست. «مامان» کل پرده از چهره زن نگران پر میشود. زنی که چشمانش در کادر هندسی روسری سفیداش قاب شده است و با هریک از دستان یک طرف روسریاش را گرفته است. نگاه نگران زن به سوی فرزندان است؛ و نگاه مشکوک به سوی آن بیگانه. تاثیر این پلان ثابت به قدری زیاد است که این حرکت در عین سکوت متضمن حرکت هم هست. ضرورت داستان (ضرباهنگ تدوین) به زیبایی لحظهای صدمه نمیزند…»
کایه دوسینما، شماره ۴۴۰، آوریل ۱۹۹۱