
هنر و تجربه – زهرا عزیزمحمدی: در بخش اول گفتوگو با سعید ابراهیمیفر را از تعریف تجربه از نگاه این کارگردان شروع کردیم و رسیدیم به تشکیل گروه هنر و تجربه و البته کارگردانی فیلم «نارونی» و مرور اتفاقهایی که بر این فیلم و ابراهیمیفر گذشت.در بخش دوم ضمن ادامه بحث سینمای مستقل این روزها ، درباره حضور ابراهیمی فر در فیلمهای جینگو، یک شب، ماهی و گربه و اشکان و انگشتر متبرک و چند داستان دیگر که همگی در گروه هنر و تجربه اکران شده اند، صحبت کردیم.
بخش اول گفتوگو با سعید ابراهیمیفر
از آن جایی که بحث تقلید از فیلم سازان بزرگ و اختلاف نظرها در حال حاضر هم در سینمای ایران داغ است، فیلمسازان جوان بهخصوص آنهایی که برای مخاطب خاص و گروه هنر و تجربه هدفگذاری میکنند، در معرض این برخوردهای ضد و نقیض هستند، به نظر شما تکلیف فیلمساز جوانی که هم میخواهد جسارت داشته باشد و هم به انگیزه و تشویق کافی برای ادامه کار خود احتیاج دارد، چیست؟
من وقتی «نار و نی» را میساختم اصلا این فکر را نمیکردم که قرار است با این فیلم جشنوارههای دنیا را بگردم و یا معروف شوم. میگفتم این فیلم باید ساخته شود.این حرف مانند بغضی در گلویم باید گفته شود. پس شاید لازم است فرد قبل از هرچیز، انگیزه شخصی مهمی برای ساختن فیلمش داشته باشد. توصیه من به دوستان جوان این است که با عدهای از کسانی که در حریم خصوصی خودشان آنها را قبول دارند، سنگهایشان را وا بکنند و بگویند لطفا از من بیمورد تعریف نکنید و حقیقتی را که درباره کارم هست را به من بگویید. بعد از تمام شدن فیلم و قبل از نمایش آن برای عموم، فیلم را به معدود کسانی که به آنها اطمینان کامل دارند، نشان دهند تا به ضعفها و قوتهای کار خود آگاه شوند. هر فیلمسازی باید چنین کسانی را در اطراف خود داشته باشد. انسانهایی که نه با رودربایستی تعریف میکنند و نه با غرض انتقاد. اگر فرد به خیل عظیمی از افرادی اتکا کند که میان آنها تملقگو و تخریبکن هم هست فقط دچار بلاتکلیفی میشود.
توصیه دیگرم این است که هرگز دنبال کار سفارشی نروید.حتما قرار نیست این سفارش از جایی یا کسی باشد حتی ممکن است آدم به خودش سفارش دهد. مثلا این که میخواهم یک فیلم بسازم و سال دیگر با آن بروم جشنواره کن. این خوب است که به ظرفیت و تواناییهایمان آگاه باشیم تا بتوانیم فیلم خودمان را بسازیم ، اما بهتراست بیخود هم به کارمان غره نشویم چرا که این قدر در این دنیا فیلمهای خوب ساخته میشود که اگر چهار نفر از کارمان تعریف کردند نباید فکر کنیم به ته خط رسیدهایم.این راه اصلا ته خطی ندارد.
درباره حضورتان در فیلم «اشکان، انگشتر…» و همکاریهایتان با شهرام مکری بگویید. شما از مرحله فیلمنامه در جریان این فیلم بودید؟
بله، ابتدا طرحش را با من درمیان گذاشته بود و وقتی فیلمنامه را نوشت و آن را خواندم، دیدم چه فیلمنامه کاملی است و فوقالعاده تحت تاثیر قرار گرفتم. آن موقع کمتر در سینما فعال بودم و امکاناتی نداشتم که بتوانم برای تولیدش کمکی کنم. هنگام خواندن فیلمنامه نقش رضا خیلی برایم جذاب بود اما اصلا به شهرام نگفتم و بعدا او خودش این نقش را به من داد. شهرام با چند تهیهکننده سینما صحبت کرد اما پیشنهادهایی دور از آنچه میخواست دریافت کرد و حدودا سه سال گذشت. تا اینکه من یک تلهفیلم برای سیمافیلم میساختم که شهرام آن را مونتاژ میکرد. به شهرام گفتم فیلمنامه را به تهیه کننده آن تله فیلم مهدی کریمی هم بدهد بخواند و پیشنهاد کردم، به همان امکاناتی که دور و بر خودش هست، به شکل تولید فیلمهای کوتاهش به فیلمنامه نگاه کند و آنرا بسازد.اطمینان داشتم با چنین فیلمنامه درخشانی و استعداد فوق العاده شهرام حتما فیلم خوبی خواهد شد. با برآوردی که کردیم با بودجهای نزدیک به ۲۳ میلیون فیلم ساخته شد.
صحنهای از فیلم اشکان،انگشتر متبرک و چند داستان دیگر
چطور؟
نوع تولیدی که با شهرام مکری و گروهش به آن فکر کردیم یک فرمول است که به نظر من هم آن زمان درست بود و هم در این مملکت و با این وضع اقتصادی به قولی جواب میدهد. در دهه ۶۰ میلادی کسی در سینمای آمریکا به اسم «راجر کورمن» به عنوان تهیهکننده با این فرمول آمد که با طراحی فیلمنامههای کمخرج میتوان هزینههای تولید را کم کرد. به این صورت که فیلمنامه طوری نوشته شود که هزینهها در آن به حداقل برسد. مثل فیلمبرداری در لوکیشنهای واقعی به جای پلاتوهای گران استودیوها و…. توجیهش هم این بود که وقتی شما فیلمی با ۱۲۰هزار دلار بسازی به جای ۲میلیون و هشتصد هزار دلار، با فروشی که میکند هم پول خودش را درمیآورد هم سود میکند. او موفق شد فیلمهای کمهزینهای بسازد و در عین حال از عوامل و بازیگران حرفهای هم استفاده کند و ستارگانی چون جک نیکلسون را کشف کند. همیشه این آدم و ایدههایش برای من جذاب بود.
در حال حاضر با توجه به وضعیت اقتصادی که مملکت ما، سینمای ما و فیلمسازان ما دارند و با توجه به علاقه بسیار زیاد و فراگیر به فیلمسازی در میان نسل جوان و از طرفی امکانات نامحدودی که تکنولوژی ایجاد کرده، فکر میکنم خیلی از فیلمهای ما میتواند« راجرکورمنی» باشد. یعنی فیلمنامه حساب شدهای نوشته شود که موقعیتهای جذاب اما کمهزینه در آن طراحی شده باشد. اشکان …. در واقع با این تفکر و فرمول راجرکورمنی ساخته شد . این فیلم برعکس «ماهی و گربه» که فیلم نسبتا سنگینی است، اتفاقا مفرح است و مخاطب جور دیگری با آن ارتباط برقرار میکند و از آن لذت میبرد. به شهرام مکری توصیه کردم فیلمنامه این کار را منتشر کند. در فیلمنامه معلوم است فیلمساز زمان نوشتن دقیقا میدانسته میخواهد چه کار کند و آن را جلوی دوربین برده است.مطلب آخر این که من از آن کارگردانهایی هستم که سر صحنه زیاد علاقهای به حفظ کردن دیالوگها توسط بازیگران ندارم و از آنها میخواهم با حفظ کردن دیالوگهایشان جملات را فکرشده و تصنعی بیان نکنند و به قولی مال خود کنند. اما سر فیلم «اشکان…» آنقدر دیالوگها درست و دقیق بودند که اصلا نمیتوانستم تغییرش بدهم.
وقتی از شما که خودتان فیلم ساز هستید میخواهند به عنوان یک بازیگر در یک پروژه حضور داشته باشید معیارتان چیست و دیدتان به کارگردانهایی که به شما پیشنهاد بازی میدهند چگونه است؟ چگونه آنها را از هم تفکیک میکنید؟
طبیعتا مورد به مورد فرق میکند. اولین پل ارتباطی برای بازی، فیلمنامه است. به وسیله فیلمنامه تشخیص میدهم اصلا میخواهم جزیی از این پروژه باشم یا نه؟ بعد از آن باید ببینم آن کسی که قرار است کنار دوربین بایستد و به منی که خودم کارگردان هستم بگوید چه چیز را چگونه بگویم چه کسی است؟
حضورتان در «یک شب» و «جینگو» چطور اتفاق افتاد؟
درمورد فیلم یک شب و کار با نیکی کریمی، ایرج رامینفر که طراح صحنه و لباس این فیلم بودند، من را برای بازی به خانم کریمی پیشنهاد میکنند. شب اولی که سر صحنه حضور داشتم، برای این که جزو اولین تجربیات جدی بازیگریام بود، استرس داشتم. از آنجایی که اکثر عوامل پشت صحنه را می شناختم، برای کاهش اضطراب خودم شروع کردم با آنها گرم گرفتن و حواسم نبود که ممکن است همین کار خانم کریمی را معذب کند، بعد از آن شب قرار گذاشتیم هم من فراموش کنم که کارگردان هستم و هم خانم کریمی این مساله را فراموش کند و همان نوع برخورد با دوغیر بازیگر دیگرش را با من داشته باشد.
در مورد فیلم جینگو و کار با تورج اصلانی. بهار آن سال، فیلم جینگو را بازی کردم و زمستانش در فیلم ماهی و گربه بودم؛ دو نوع کار کاملا متفاوت با دو فرآیند عجیب. جینگو به نظرم یک کار کارگاهی بود و داستان آنقدر حین فیلمبرداری تغییر میکرد که تقریبا بدون فیلمنامه جلوی دوربین میرفتیم.درصورتی که در ماهی وگربه فیلمنامهای دقیق و اصطلاحا مهندسی داشتیم. در نتیجه جینگو از نگاه من یک فیلم کاملا تجربی بود. آنچه سر این کار از آن لذت میبردم فیلمبرداری کار بود چون تورج اصلانی فیلمبردار بسیار خوبی است. کادر و لنز و نور و … را بسیار خوب میشناسد. اما آنچه اصلا در حین کار وجود نداشت و میتواند حسن یا نقص باشد پیروی از یک ساختار مشخص برای فیلم است.
صحنهای از فیلم جینگو
تبعیت نکردن از قاعدهها یا پیشبینی نکردن ساختار فیلم ممکن است استراتژی یک فیلم ساز برای تجربه کردن باشد. این که بگوید برویم ایدهای را که در ذهن داریم به شیوهای جدید تجربه کنیم. شما این شیوه را آسیب سینمای تجربی میدانید یا خصلت آن؟
برویم چه چیزی را تجربه کنیم؟ من با هر شکل تجربهای موافقم. ممکن است استراکچر یک فیلم کاملا خالی و پوچ باشد اما بالاخره یک ساختاری وجود دارد و ذهن باید یک نظمی داشته باشد.الان معضلی در نسل جدید فیلم سازان وجود دارد که نسل ما دچار آن نبود. ما سینما را با نگاتیو یاد گرفتیم وبه خاطر محدود بودن آن قبل از ضبط باید فکر همه چیزها را میکردیم و تصمیم ها را میگرفتیم. اما حالا با هر دوربینی میشود تصویربرداری کرد و هاردها به شکل تمام نشدنی جا دارند. بنابراین بسیاری از فکرها و تصمیمها عملا سرصحنه گرفته میشود.
به نظر شما تاخیر ۹ساله برای اکران فیلم «اشکان…» چه فرصتهایی را از آن گرفت و حالا اکران آن را در گروه هنر و تجربه چگونه پیشبینی میکنید؟
تهیهکنندگی هر فیلم دو مرحله دارد. یک مرحله تولید است و مرحله دیگر پخش و اکران آن است که همان طور که گفتم در این مملکت به آن توجهی نمیشود. فیلمها مدام تولید میشوند و علاوه بر دولت، خیلی از دوستان تهیهکننده هم در قبال پخش و اکران آنها بیتفاوت یا منفعل هستند. متاسفانه فیلم اشکان هم دچار این مشکل شد با این که در جشنواره استقبال زیادی از آن شد و چند نمایش اضافه گرفت و نقدهای بسیار خوبی هم برای آن نوشته شد. آن سال بعد از فیلم درباره الی، اشکان دومین فیلم منتخب منتقدین بود. یعنی همه اینها بهترین فرصت برای اکران یک فیلم را مهیا میکند که از دست رفت و متاسفانه تهیهکننده از این قضیه غفلت کرد.آنچه از زمان اولین فیلم سینمایی من تا امروز که گروه هنر و تجربه ایجاد شده همواره وجود داشته و مورد اهمیت است تشخیص زمان و مکان نمایش اکران فیلمهای خاص است. آن زمان معاونت سینمایی هر سال جدول اکران ارائه میداد و مشخص بود که فیلمها چه زمانی و در کدام سالنها نمایش داده میشوند. برای همین عدالتی نسبی در اکران وجود داشت. نار و نی سال ۶۹ در دو سینمای کریستال وعصر جدید اکران شد. طبیعتا کریستال بعد از یک هفته فیلم را برداشت اما عصر جدید آن را ۴۴ روز نمایش داد. به گفته مرحوم هوشنگ کاوه مالک سینما عصر جدید، این فیلم از آن فیلم هایی بود که در نیمه اول اکران خود بانصف جمعیت سالن نمایش داده میشد اما کمکم که دهان به دهان تبلیغ شد در روزهای انتهایی اکرانش سالن پر میرفت.حالا همین اتفاق برای بعضی از فیلمهای هنر و تجربه میافتد. فیلمها کم کم مشتری خودشان را پیدا میکنند و فروش خوبی هم میکنند. این کار را میشد در سال ۶۷ هم انجام داد. این فرمول و فکر مال ما نیست. شیوههایی است که سالیان سال است آن طرف دنیا انجام میدهند.