هنر و تجربه : تجربه‌های خلاق نام مجموعه‌ای از فیلم‌های سیف الله صمدیان است که از بیست و سوم اسفند در گروه هنر و تجربه اکران شد. این مجموعه شامل پنج فیلم «ایستگاه سفید»، «تهران ساعت ۲۵ »، «هنر کشتن»،«بم:روز سوم،روز دهم» و« روزی روزگاری در مراکش» است. ماهنامه هنر و تجربه در شماره پانزدهم خود گفت‌وگویی با صمدیان منتشر کرده‌است. علی اصغر کشانی در مقدمه این گفت‌وگو، سیف‌الله صمدیان را مرد ۶۲ ساله‌ای توصیف می‌کند که:« فرسنگ‌ها بیش و خیلی بلندتر و متعالی‌تر از سنش و آنچه در مقابلت ایستاده، احساس می‌شود و با وجود داشته‌ها و جایگاه با ارزشش آن‌قدر بی‌شیله ‌پیله و خون‌گرم و به‌دور از تفرعن و ادا و اصول هست که در همان لحظات اول اطرافیان را شیفته و مجذوب شخصیت بجوشش کند.» بخش‌هایی از این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم.
فیلم های شما یک جور ثبت ساده واقعیت است و انگار فرامتن‌ها خیلی بی‌ پرده ما را به خودشان فرا می‌خوانند، به‍‌خصوص در این چند اثر که در این دوره از «هنر و تجربه» نمایش داده شده، فکر کردم انگار فرامتن ‌ها خیلی مهم تر از اتفاقاتی است که دارند جلوی چشمان‌مان می‌افتند.
باور کنید ثانیه ای روی متن، فرامتن، اصل، فرع، فرم و محتوا فکر نمی کنم، اگر یک موضوعی محتوای قوی دارد به خودش ربط دارد و من نهایت سعی‌ام را می‌کنم تا فقط محتوا را ضعیف‌تر نکنم، و اگر با یک فرم و تکنیک کمک کنم که محتوای اثر و تاثیر آن محتوا کم‌تر نشود باز آنجا برنده‌ام، گاه اگر می‌بینید حاشیه‌ها پررنگ ترند، باز به خاطر تاثیر آن اتفاق و حضور آن فرد «دوربین به دست» است.
این مدل چطور در طول ساخت خودش را اثبات می‌کند و نشان می‌دهد؟
ارتباطی بین دوربین به دست و رخداد هست، می بینیم که خیلی جاها یک چیزی برای شروع کار دوربین به دست مهم می شود، اما در پروسه کلی و بعدی حرکت دوربین او و آن موضوع، ناگهان می ‌شود اولویت و نفر پنجم، ششم و چیزهای دیگر جایگزین آن می شوند، چون این نوع فیلم‌سازی سناریو و دکوپاژش را لحظه به لحظه از خود زندگی و فرایند اتفاقات آن موضوع می گیرد وهرچه تجربه این دوربین به دست بودن و این اتفاقات در حال جریان در آن دوربین به دست بیشتر باشد، فرصت و امکان کم‌تری برای از دست دادن این شانس ها دارد؛ در حقیقت او امکان و فرصت بیشتری پیدا می کند که آن اتفاقات را که من در بیشتر موارد نامشان را «معجزه» می گذارم، حفظ کند.
معجزه ها چی هستند؟
قطعا به معنای رایج آن نیست اما ما عادت کرده ایم به روزمرگی در نگاه دچار شویم. سرنوشت بشر همین بوده؛ یک چیزی را که زیاد ببیند، برایش عادی می‌شود درحالی که اگر کسی از بیرون به آن محیط بیاید، در بسیاری از موارد، همان اتفاق ساده برایش شگفت انگیز است و تازگی دارد.
این شیوه شما به یک شیوه شخصی و یک نوع سلیقه هم تبدیل شده، درست است؟
من که سی وپنج سال است دوربین متحرک هم دستم است با آن سابقه چهل وهفت ساله عکاسی، بی آن که خودم بدانم جوری موضوع را دنبال می‌کنم که خود به‌خود به یک شیوه شخصی تبدیل شده؛ یعنی دیدن جابه‌جایی‌های پدیده‌ها و اتفاقات اطراف با چاشنی طنز و البته نه تحقیر موضوع و اتفاق. این را می توانید در «ایستگاه سفید» با آن پایان عجیب و یا اتفاقی که در «هنر کشتن» از زیبایی بافت اثری شبیه یک فرش که یک عنکبوت از تار و پود وجودش آن را می‌بافد می‌افتد، ببینید. این‌ها هم دیگر را کامل می‌کنند و سلیقه می سازند و امیدوارم من بدسلیقه نبوده باشم.

ارتباطی بین دوربین به دست و رخداد هست، می بینیم که خیلی جاها یک چیزی برای شروع کار دوربین به دست مهم می شود، اما در پروسه کلی و بعدی حرکت دوربین او و آن موضوع، ناگهان می ‌شود اولویت و نفر پنجم، ششم و چیزهای دیگر جایگزین آن می شوند، چون این نوع فیلم‌سازی سناریو و دکوپاژش را لحظه به لحظه از خود زندگی و فرایند اتفاقات آن موضوع می گیرد

یک چیزی در فیلم  های شما هست که انگار قصدش این است که خیلی تن به داستان گویی مرسوم ندهد. شاید خیلی سخت باشد که اتفاقات جلوی چشم‌مان را به داستان و ماجرا تبدیل کنیم. به نظرم هر جوری بخواهد گفته شود انگار یک چیزهایی از قلم می‌افتد، اما به نظرم این نوع فیلم‌سازی دارد تلاش می‌کند این کار را بکند و از این زاویه یک سینمای منحصر به فرد است.
ببینید، هر اثری که بتواند معانی مختلف و متعددی نسبت به تعداد بیننده‌هایش پیداکند، مطمئن باشید که رفتارش با بیننده‌هایش درست بوده…
یک جور نگاه پلورالیستیک…
آره و شما هرچقدر زور بزنید که معنای خاصی از فیلم‌تان بروز بدهید یا نتیجه‌ای را که فقط خودتان می‌خواهید به تماشاچی القا کنید خیلی خیلی کم احتمال دارد حتی برادرت، همسرت، بچه ات…
وحتی خودت در سال های بعد…
و حتی خودتان در سال‌های بعد با آن کنار بیایید یا آن را بپذیرید، ولی اگر خود اتفاق، گستردگی، ماندگاری و قدرت نفوذ درستی داشته باشد، در روح مردم و تو به عنوان سازنده یا کسی که دوربین به دست مقابل اتفاق است، می‌ماند، به شرطی که آن قدر خرابکاری نکنید که این قدرت کم تر شود یا نتوانید از آن مراقبت کنید. بی آنکه کم رنگ و پررنگ و یا بی رنگش کنید، باید به آن حرکت بدهید و آن را به سمتی ببرید که خودش، خودش را بیشتر کشف کند. به نظرم آن وقت است که درست عمل کرده‌اید.

……….
شما و آقای کیارستمی و چند دوست دور و اطراف‌تان نزدیک به دو دهه و شاید بیشتر، رواج دهنده های دوربین های دیجیتال سبک در ایران بودید، پس از این همه سال، فکر می‌کنید با گسترش این سبک حالا کجا ایستاده ‌ایم و دستاورد این پدیده در ایران چه بوده؟
بهتر است به جای رواج دهنده بگوییم ما هم استفاده کردیم، ببینید من یک دوربین سوپرهشت از یکی از اقوامم، زنده یاد «ناصر شمس»، هدیه گرفتم تا از وقایع سال ۵۷ فیلم بگیرم واگر این اتفاق نمی افتاد، شاید ما الان اینجا نمی نشستیم درباره فیلم های من گفت وگو کنیم چون من آن روزها حتی قدرت خرید آن دوربین را نداشتم و دوربین عکاسی‌ام را هم دزد نامردی کش رفته بود. خب وقتی دوربین HI8 آمد رفتم سراغش. بعد، از سال ۲۰۰۰ دوربین دیجیتال Mini Dv آمد، بعدشد DV Cam وبعد HD و حالا شده۴K و… داریم همین طور جلو می‌رویم. اما من هیچ وقت آدم تکنولوژیک مطلق نبوده‌ام. این که چیز جدیدی آمده بروم و آن را بگیرم، این رفتار را نوعی مرض می‌دانم واکثر این افراد را نه آدم های صرفا هنری، بلکه فقط «تکنیکال من» می دانم. فیلم بردار باید حداقل وسایل کارش را داشته باشد چون باقی‌اش موضوع دیگری است. فیلم «هنر کشتن» را که بهمن خان کیارستمی هم کنارم بود با نور یک لامپ کوچک ولی با یک زاویه مناسب، در فضای باز کنار یک دریاچه مصنوعی گرفتم. یا فیلم «تهران، ساعت ۲۵» که با دوربین HI8 گرفته شده و من جنس تصویر گرینی فیلم را به خاطر زمان و فضای خاصش خیلی دوست دارم.

کسانی که به هر دلیلی از شنیدن نام امثال کیارستمی دچار یاس فلسفی و یا کمبود جایگاه در سینما می شوند، بیشتر می خواهند تنبلی‌هایشان را بپوشانند و بر اساس حسرت ها و حسادت‌ها یک سری کارهایی می کنند.کیارستمی در آستانه ۷۴ سالگی، بیست ساعت از بیست وچهار ساعت را کار می کند! فیلم نشد عکس، عکس نشد تصویرسازی، تصویرسازی نشد شعر و…….

حالا برای این که درست جواب‌تان را بدهم وقتی من و کیارستمی برای فیلم «آب ث آفریقا» از Mini DV استفاده کردیم و بعد از دیدن کپی تبدیل به ۳۵ میلی‌متری آن را در فستیوال کن دیدیم، هر دو از کیفیت تصویر روی پرده شوکه شدیم و من در کنفرانس مطبوعاتی گفتم اگر امروز در کن «ناپلئون بناپارت» را روی فرش قرمز می‌دیدم، آن‌قدر شوکه نمی شدم که این کیفیت تبدیل را روی پرده دیدم. حالا و در این زمانه که دیگر احتیاج به تبدیل نیست. به «ویم وندرس» در سال ۲۰۰۰ در حاشیه کنفرانس روز اول جشنواره کن که اتوم اگویانوکور و ساورای جوان هم آنجا بودند، گفتم شخصیت اصلی فیلم شما در «داستان لیسبون» با طنز تلخی درباره بچه‌های دوربین ویدیو به دست صحبت می کرد و آن‌ها را احمق‌های ویدئویی صدا می کرد؛ حالا نظرتان درباره دوربین دیجیتالی که در دست من است چیست؟ با این می شود فیلم ساخت؟ گفت با این دوربین شما می‌شود کارهای بیشتر و جدیدتری کرد و حتی فیلم های درجه یک سینمایی ساخت که با دوربین‌های دیگر امکان پذیر نیست. بعدها در فیلم «پاره تن من» ساخته دوست عزیزم، محمود بهرازنیا، که در اردیبهشت ۹۴ در تهران در بخش بین الملل جشنواره فجر نمایش داده شد، وندرس رو به دوربین بهرازنیا گفت: «این دوربین ها پاره تن من شده اند، یعنی چشم من شده لنز دوربین و دوربین، خود من.» پیش ترها کارگردان های دیگری هم مثل پناهی با این دوربین کار کرده اند و نسل جدید، بخواهد یا نخواهد، بیشترین امکان فیلم‌سازی را در اختیار دارد.
پس انقلاب دیجیتال، همه جوره مورد پسند است؟
به نظرم از زاویه دیگر یک جور خطر هم هست. من همیشه گفته ام با انقلاب دیجیتال در عکاسی تعداد عکس‌بردارها زیاد شد اما تعداد عکاس‌ها روزبه روز دارد کم می‌شود. یعنی امکان بیشتر گرفتن فریم به عکاس یک کج سلیقگی و سرهم بندی کردن را می‌دهد. در دوره آنالوگ، به علت محدودیت تعداد نگاتیو باید صبر می کردیم و خیلی از موضوعات را از دست می دادیم. اما حالا با وجود دوربین های دیجیتال باید خیلی انتخاب‌گرایانه عمل کرد. الان چون عکس گرفتن ارزان است همین جوری دوربین روشن است و خب از تویش هم یک چیزی درمی آید. آدم هایی که ذهن انتخاب گری دارند با امکانات تکنیکال جدید کاری را می توانند بکنند که خوابش راهم نمی توانستند ببینند. کارهای جدید آقای کیارستمی را ببینید. خودش می گوید با امکانات دنیای دیجیتال، به بسیاری از آرزوهایی را که یک زمان می خواستم با نقاشی به آن‌ها برسم جامه عمل می پوشانم. کسانی هم که به هر دلیلی از شنیدن نام امثال کیارستمی دچار یاس فلسفی و یا کمبود جایگاه در سینما می شوند، بیشتر می خواهند تنبلی‌هایشان را بپوشانند و بر اساس حسرت ها و حسادت‌ها یک سری کارهایی می کنند .اگر از نزدیک بدانند کیارستمی چطور دارد کار می کند، به احترام کارکردش حداقل بخشی از ذهنیت ها را از خودشان دور می کنند. او همین الان در آستانه ۷۴ سالگی، بیست ساعت از بیست وچهار ساعت را کار می کند! فیلم نشد عکس، عکس نشد تصویرسازی، تصویرسازی نشد شعر و…….

pdf ماهنامه پانزدهم هنر و تجربه