ماهنامه هنر و تجربه -سمیه قاضیزاده /کیارستمی معروف است به استفاده نکردن از موسیقی در فیلمهایش. در واقع به اشتباه به این خصیصه معروف شده، نه خودش به این وجه شهرت اعتقادی داشته و دارد و نه فیلمهایش نشانی از دوری از موسیقی دارند. دلیل این اشتباه مصطلح سینمایی-موسیقایی را شاید بتوان در چند فیلم بیشتر دیده شده او مثل «طعم گیلاس» دانست که موسیقیشان محدود به تیتراژ پایانی بودهاند. وگرنه کیارستمی در اغلب آثارش ساندترک دارد و آنطور که خودش بارها در گفت وگوهای مختلف اعلام کرده است از زمان نوشتن فیلمنامه به موسیقی آنها فکر میکند. خودش در جایی درباره انتخاب موسیقی پایانبندی «طعم گیلاس» گفته است: «من در زمان نوشتن فیلمنامه به قطعات موسیقی که قرار است در فیلمم از آنها استفاده کنم فکر میکنم. همزمان که عنوان فیلم به ذهنم رسید، یادم میآید به آن عنوان فکر کردم و زنگی در گوشم به صدا درآمد. تقریبا مطمئن بودم که این موسیقی که میشنوم جاز کلاسیک است. بعد رفتم و آن صدا را چک کردم. برایم جالب بود که زمان فیلم با زمان آن موسیقی و همینطور نوع روایتش با روایتگری آن پیرمرد تناسب داشت. برای «طعم گیلاس» از موسیقی جاز استفاده کردم چون احساس کردم واقعا مناسب است. تنها موسیقی که من میشناسم موسیقیهای محیطی (آمبیانت) است اما به جز آن، قطعات جازی که برای بخش پایانی انتخاب کردم با تعریف شخصیت پیرمرد و همینطور نسل او تناسب داشت.» ۱
با وجود این، اهمیت صداها و موسیقیهای محیطی برای کیارستمی آنقدر بالاست که او پیوسته ترجیح داده است که از آنها به عنوان موسیقی پس زمینه آثارش استفاده کند. به همین دلیل است که موسیقی متن فیلم به معنای عامش جایگاه رفیعی در فیلمهای او ندارد. خودش در گفت وگو با اکرم زاتاری، فیلمساز لبنانی با نشریه بمب از موسیقی حرف میزند و مشکل اصلیاش با موسیقی فیلم را اینطور عنوان میکند که اگر موسیقی روی فیلم بیاید آنوقت تکلیف اصوات درونی فیلم و صداهایی که به واسطه موسیقی دیگر شنیده نمیشوند چیست؟ برای کیارستمی صداها به معنای مطلقشان دارای موسیقی درونی هستند و آبستره بودن آنها به فضاسازی اثر کمک میکند؛ «همیشه دوست داشتم ابسترکشن هنرهای دیگر مثل موسیقی هم در سینما وجود داشت اما با اینکه اسم سینما هنر هفتم است فقط خودش را محدود به تعریف کردن قصه کرده است.» ۲
کیارستمی در اغلب آثارش ساندترک دارد و آنطور که خودش بارها در گفت وگوهای مختلف اعلام کرده است از زمان نوشتن فیلمنامه به موسیقی آنها فکر میکند. خودش در جایی درباره انتخاب موسیقی پایانبندی «طعم گیلاس» گفته است: «من در زمان نوشتن فیلمنامه به قطعات موسیقی که قرار است در فیلمم از آنها استفاده کنم فکر میکنم.»
او در گفتوگو با زاتاری میگوید: «برای بعضی کارگردانها اهمیت صدا بیشتر از تصویر است. وقتی ما برای فیلمبرداری بیرون میرویم گاهی مردم از عوامل فنی میپرسند که دارید کجا میروید. آنها هم جواب میدهند: میرویم کمی صدا ضبط کنیم اما دوربین را هم با خودمان میبریم. میدانید اگر شما فقط روی تصویر متمرکز شوید در واقع فقط به یکی از ابعاد مکعب پرداختهاید. گاهی اوقات ما تاکید زیادی روی نماهایمان میگذاریم. انگار که داریم به دنیا میگوییم«دم نزنید! به این تصویر نگاه کنید… خیلی مهم است!» اما اگر شما به خودمان نگاه کنید که در حال حرف زدن هستیم، اصوات بسیار زیاد دیگری هم در اطراف ما وجود دارد. این بخش مهمی از واقعیت است.»
اما اهمیت دادن کیارستمی به موسیقی و اصوات محیطی باعث نشده تا او از کمک آهنگسازان خوب ایرانی و خارجی، همینطور موسیقی دانان کلاسیک بیبهره بماند. او در «خانه دوست کجاست» از امین الله حسین، در «نان و کوچه» «اوبلادی اوبلادا»ی پل دزموند ، در «مسافر» و «کلوزآپ» از کامبیز روشن روان، در «منم میتونم» از ناصر چشم آذر، در «مشق شب» از محمدرضا علیقلی، در «زندگی و دیگر هیچ» از قطعات ویوالدی، در «طعم گیلاس» از قطعه «درمانگاه سن جیمز» (سلوی ترومپت) اثر لویی آرمسترانگ، در «باد ما را با خود خواهد برد» از پیمان یزدانیان، در «ای بی سی آفریقا» از آثار آهنگسازان گمنام اوگاندا برای گیتار و البته والس «دانوب آبی»، در «مثل یک عاشق» از الیز لوگوئرن، در «جادهها» از آثار آهنگسازان موسیقی کلاسیک و در «کپی برابر اصل» از وجود خواننده و کارگردان شهیر اپرا «ویلیام شیمل» بهره برده.
فکر میکنم همین لیست کوتاه چند کلمهای پاسخی محکم باشد به شبههای که درباره نبود موسیقی در فیلمهای کیارستمی مطرح است. با این وجود مقدار موسیقیهای استفاده شده در آثار او بسیار متفاوت است. برخی فیلمهایش از ابتدا تا انتها موسیقی دارند و برخی دیگر محدود به عنوانبندی یا پایانبندیاند. «ای بی سی آفریقا» یکی از همان معدود مواردی است که کیارستمی از موسیقی استفاده بسیار کرده است. شاید علاوه بر اینکه این فیلم، اولین فیلم کیارستمی است که خارج از ایران و به صورت دیجیتال فیلمبرداری شده اولین فیلم اوست که تا این اندازه درگیر موسیقی است. تمامی موسیقیهای استفاده شده در فیلم هم به جز «دانوب آبی» قطعاتی هستند که حال و هوای آفریقایی دارند. دلیلش را هم خودش اینطور توضیح میدهد که بیش از هرچیز دیگر در وجود کودکان آفریقایی موسیقی دیده است، انگار که زبان شادیها و غمهایشان است. جاناتان رزنبام، منتقد فیلم درباره موسیقی این فیلم میگوید: «یکی از سکانسهای فراموش نشدنی در بیمارستان است؛ زمانی که تابوت مقوایی بچه که بعدها با دوچرخه حمل میشود را میبینیم و موسیقی از پس آن شنیده میشود. از فیلمسازی که همیشه به شکلی محدود و در بیشتر مواقع تنها پایان بندی موسیقی استفاده میکند چنین مقدار فراوانی استفاده کردن از موسیقی مایه تعجب است اما او میگوید این به این دلیل بوده است که در ذات این بچهها رقص و موسیقی فراوانی را دیده است.» ۳
در «جادهها» که از آثار متاخر اوست، موسیقی در تمام مدت فیلم حضوری پررنگ دارد. «جادهها» فیلمی است شاعرانه و چیدمانی است از عکسهای سیاه و سفید کیارستمی و تصاویری که بر اساس آنها فیلمبرداری شده است و قطعات مختلف از آهنگسازان کلاسیک موسیقی غالب «جادهها» است که روی این تصاویر و اشعار میآید. کیارستمی در «جادهها» نشان داده است که نه تنها هیج خصومتی با استفاده از موسیقی ندارد بلکه برعکس همچون هر فیلمساز دیگری هرگاه نیاز به موسیقی را برای تاثیرگذاری و فضاسازی احساس کرده است، از بهره بردن از آن مضایقه نکرده است. شاید بتوان این روحیه کیارستمی را الگوی خوبی دانست برای برخی کارگردانان ایرانی که خودشان را در عدم استفاده از موسیقی متن پیروی کیارستمی میدانند و در استفاده از آن عامدانه -یا حتی بدون دلیل قابل قبول- خست به خرج میدهند.
گاهی هم کیارستمی ترجیح داده تا به موسیقیهای فیلمهای قبلی خودش ارجاع بدهد و به نوعی با استفاده از موسیقی نه تنها یاد و خاطره آن فیلم را زنده کند که سرگذشت هردو فیلم و شخصیتهایشان را هم یکی بشمارد. او در «کلوز آپ» زمانی که حسین سبزیان سوار بر ترک موتور محسن مخملباف میشود از تم موسیقی فیلم «مسافر» استفاده میکند تا به نوعی سرنوشت و سرگردانی حسن دارابی شخصیت نوجوان فیلم «مسافر» را با حسین سبزیان «کلوزآپ» یکی کند.
در «مثل یک عاشق» صداهای محیطی را در واقع باید موسیقی اصلی آن دانست، موسیقی جاز غمگین که به آرامی وارد ریتمهای شبانه میشود و هرگز اجازه نمیدهد که یادمان برود توکیو را فراموش کنیم. همیشه جهان بیرون همین جا دقیقا آن طرف پنجره است.
«طعم گیلاس» که از آن به عنوان الگویی برای خیلی از فیلمها در استفاده از موسیقی روی تیتراژ پایانی استفاده میشود، موسیقی متن ندارد. تنها قطعهای از آرمسترانگ روی پایانبندی آن آمده. موسیقی سلوی ترومپت جاز که برای دقایقی پخش میشود، در پی حرکات دوربین روی دست شنیده میشود و بعد برخلاف فیلمهای دیگر که با فید شدن در تاریکی تمام میشوند، «طعم گیلاس» ناگهان از پس این موسیقی به تاریکی کات میشود. به جز این تنها آهنگی که در فیلم شنیده میشود ترانه «خدا بود یارت» است که خواننده افغان احمد ظاهر آن را خوانده است و از رادیو پخش میشود.
«کپی برابر اصل» موسیقی متن ندارد اما تصور کنید که استاد محمدرضا شجریان در فیلمی به عنوان بازیگر حاضر شود، چطور میتوان موسیقی برای آن فیلم فرض نکرد یا آوایی نشنید؟ حضور خواننده اصلی اپرای انگلیس ویلیام شیمل هم که برای اولین بار به عنوان بازیگر جلوی دوربین حاضر شد، باعث شده تا در دی ان ای این فیلم موسیقی وجود داشته باشد. علاوه بر این صداهای آمبیانت بیش از همیشه موسیقی درونی این فیلم را ساختهاند، از موسیقی نوازندههای دورهگرد و اکوی صدای حرف زدن در زیرزمینهای تاریخی گرفته تا ناقوس کلیسا، صدای به هم خوردن فنجان قهوه و نعلبکی و هم زدن با قاشق در سکوت دهکدههای ایتالیا، فوارههای پای مجسمههای قدیمی و البته صدای بیامان زنگهای تلفنهای همراه. سکانس نسبتا طولانی پایانی را صدا و تصویر ناقوسهای کلیسای توسکانی پر کرده است، زمانی که جیمز خیره به آینه اتاق هتل قدیمی است و مردد میان رفتن و ماندن.
پاورقیها:
* تیتر برگرفته از یکی از گفتوگوهای کیارستمی است.
۱-گفت وگو با نشریه اسلنت (SLENT)
۲-فیلم کامنت (Film Comment)، گفت وگو با دیوید استرنیت درباره «باد ما را با خود خواهد برد» و سینمای شاعرانهاش
۳-سایت شخصی رزنبام
نسخه pdf ماهنامه هنر و تجربه شماره ۱۴