
گفتوگوی ماهنامه هنر و تجربه با پناه برخدا رضایی
ارتباط با طبیعت را در میزانسنها هم رعایت کردم/ فیلم را برای مخاطب ساختم ولی مخاطب آن مشخص است
هنر و تجربه:«دختر، مادر، دختر» به کارگردانی پناه برخدا رضایی از ۲۳ اسفند در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شد. ماهنامه شماره پانزدهم هنر و تجربه به این بهانه با پناه برخدا رضایی گفتو گوکرده است. بخشهایی از این گفتوگو که توسط شاهین امین و سیدرضا صائمی انجام شده را میخوانید.
شاهین امین: این فیلم فرم و ساختار ویژه ای را برای روایت انتخاب کردهاست، به ویژه در نوع تصویربرداری. فیلم تصاویر خیلی زیبایی دارد. اغلب این تصاویر چشمنواز هستند و قاب بندیهای کارت پستالی در آن کم نیست. ابتدای بحث این سؤال را دارم که چرا این قالب و این فرم تصویری را انتخاب کردید؟ چرا فکر کردید با این فرم و این شکل بهتر میتوانید منظورتان را منتقل کنید؟
پناه برخدا رضایی: به هرحال فیلم «دختر، مادر، دختر» در روند کارهای قبلی من است. بعد از فیلمهایی مثل «چراغی در مه»، «دختر، پدر، دختر» و تجربیاتی که کسب کردم، سعی کردم به یک زبان ویژه ای در روایت برسم. حس میکردم قصهگویی فیلم را به نوعی دنبال کنم که در نوع روایت اندک خودش، ارتباطی با طبیعت بگیرد و سعی کردیم آن ارتباط با طبیعت را در میزانسنها هم رعایت کنیم.
امین: یعنی فیلم با طبیعت ارتباط بگیرد یا طبیعت عنصر اصلی فیلم باشد؟
رضایی: ببینید بیشتر یک تجربهای برای خود ما بود. چیزی که حین کار مد نظر بود این بود که بیاییم نوعی از فیلم را تجربه بکنیم که برمیگردد به علاقه شخصی وعلاقه سینمایی من که میزانسنها و نوع قصهگویی را به سمت و سوی نقاشی و هر آن چه که در نقاشی هست، ببریم. منظورم از نقاشی، کارت پستال نیست یا آن رنگ ولعاب تصویری نیست، که بیش تر آن علاقهای است که به شخصه به نقاشی داشتم. یکی گرایش به ادبیات دارد و میآید ادبیاتش را با سینما پیوند میزند. به هر حال سالها تجربه من یا علاقه شخصی من عکاسی و نقاشی و شعر بوده. محصول این تجربه و علاقه را حالا میتوان در فیلمی مثل «دختر، مادر، دختر» پیدا کرد.
…….
سیدرضا صائمی: من مفهوم تنهایی طبیعت را، سکون و سکوت را در نسبت آن با طبیعت پیرامون و پس زمینه درک می کنم و از این حیث میشود از آن دفاع کرد.
رضایی: خیلی خوشحالم که از این زاویه به فیلم نگاه کردید. این فیلم کاملا کارت پستالی است و کارت پستالی بودن از این زاویه جزو حسن کار است. نوع دیگرش این است که خود من هم خیلی آگاهانه میدانم که چه تعدادی قرار است فیلم ما را ببینند. قطعا این فیلم را برای مخاطب ساختم ولی مخاطب آن مشخص است. بی راه است اگر بگویم دوست داشتم الآن توی این سالن غلغله بشود. باور بفرمایید اصلا کسی را هم دعوت نکردم. یعنی شرط ادب بوده که این اتفاق بیافتد ولی من خودم منتظر بودم ببینم این نوع فیلمها چقدر مخاطب دارند. خیلی هم خوشحال هستم که اصلا فیلمم اکران شده. باور بفرمایید اصلا به این فکر نمیکردم که من یک روز بتوانم یک فیلم در یک تایم این جوری بسازم و علائق شخصی خودم را به تصویر تبدیل کنم، بعد اسمش این باشد که فیلم اکران شده. بالاخره این فیلمها قطعا ساخته میشود. یک سری مخاطبان محدودی هم برای خودش دارد. همین که این جا اکران شد و یک تعدادی آمدند، این راه را بازمیکند که ممکن است این چنین فیلمهایی هم مخاطبین خودشان را داشته باشند. برای من تعداد مخاطب ارزش نیست. برای من این ارزش است که از آن تعداد اندک کسی واقعا این را دوست داشته باشد و این نوع سینما را دنبال بکند. به هر حال المانهایی مثل تنهایی این آدم، غربت اینها و کوچکی انسان در برابر طبیعت را خواستم به زبان سینما بیان کنم. قطعا فارغ از مسائل محتوا، بخشی از زبان سینما فرم است. این نبود که ما تصاویر را بگیریم و حالا برایش یک چیزی بنویسیم. از ابتدا فکر شده بود که قصه را این کاراکترها خودشان نگویند. یعنی اصلا در فیلم دیالوگی گفته نشود. بیشتر به سمت وسوی فیلمی برویم که شاید یک آرامشی را به مخاطب منتقل بکند. این آرامش میتواند در همان فضاهای بصری باشد، فضاهای صوتی فیلم باشد که اگر شما تصویر را ببندید، به همان نسبت، صوت فیلم هم در نوع خودش کارساز است.
……….
امین: آرامش طبیعت را که رضا هم گفت. من هم موافق هستم. خیلی از صحنهها خیلی آرام و برای یک سکون خیلی لذت بخشند. ولی سؤال من این است که وقتی قرار است ما با یک فیلمی که یک ساعت و چهار دقیقه است…
رضایی: نه. هفتاد دقیقه است. یک ساعت و ده دقیقه است.
امین: با تیتراژ و اینها یک ساعت و ده دقیقه است. شاید بعد از پانزده دقیقه، بیست دقیقه، کمبود درام و کمبود قصه یا این ریتم، کند به نظر برسد که اصلا به نظر من ریتم مونتاژی نیست. یعنی به نظر من ریتم مونتاژی مرحله دوم است. شما باید اول باید ریتم درونی فیلم و ریتم درونی پلان را داشته باشید. حتی ریتم درونی قصه و اتفاقاتی که رخ میدهد را داشته باشید. فکر نمیکنید این در یک تایم بلند خودش حتی گاهی میتواند آزاردهنده هم باشد؟ درواقع بعد از یک مدتی آرامش را سلب بکند؟ چون هی تکرار و تکرار میشود، این آرامش را از بین ببرد وقتی ما چیز دیگری به غیر از آرامش و آن پلان نشان ندهیم؟
رضایی: شخصا عرض میکنم: نه. آیا مخاطب باید با این خط کش بیاید آن فیلم را ببیند؟ همین که دوستم میفرمایند حس کردم کار مستند است، من میگویم چه خوب که این حس را منتقل کرده که مستند است. یکی دیگر بگوید داستانی است. میگویم چه خوب. پس این مستند ما و کاراکترهای مستند ما و قصه حداقلی ما شاید یک درامی دارد که به سمت و سوی داستان میرود. من فکر میکنم که این نوع نگاه و این نوع فیلمها باید از ابتدا حوصلهاش مشخص باشد. فکر میکنم مثل رباعی و غزل است. رباعی مخاطب خودش را دارد یا همراه خودش را دارد و غزل هم همچنین. ولی قطعا موافق هستم که اگر داستان بیشتری میبود، همین داستان بیشتر یا گفتمان بیشتر درون فیلم، مخاطب را بیشتر همراه میکرد. بله. میتوانست ولی آن هم قطعا به گونهای دیگر.
……..
صائمی: به هرحال اکثر مخاطبهای ما دنبال یک فیلمی هستند که یک قصهای داشته باشد. فرازونشیب داشته باشد. تعلیق داشته باشد. ولی قطعا آن مخاطبی که دنبال این جنس فیلمها است، احتمالا این فیلم او را راضی خواهد کرد. به هرحال هر فیلمی مخاطب خاص خودش را دارد.
رضایی: نکتهای که هست این است که در کارهای قبلی بیشتر اشارات میزانسنی شده. در «چراغی در مه» و در «دختر، پدر، دختر» به «طبیعت بی جان» و سینمای شهید ثالث اشارات میزانسنی شده. من این جا برای استاد شهید ثالث آمرزش میخواهم و صحبتهای امروز را، هر آن چه که خوبی است به روح این استاد در سینما تقدیم میکنم. چرا که به شدت به ایشان علاقه مند هستم. نه علاقه شخصی، بلکه علاقه به شکل تخصصی و سینمایی. ولی برداشتهای شخصیام را هم دارم. من فیلمساز این دوره هستم و آموختههای اندک خودم را دارم. سعی کردم در عین حال که به آن نوع از سینما یک ادای دینی می کنم، یک رفلکس سیویتی بدهم، در عین حال آن فضای دیگری را هم که خودم دارم و به آن علاقهمند هستم تکمیل کنم و ادامه بدهم.
امین: در صحبتهایتان اشاره کردید که شما در اغلب کارهایتان یک فیلمنامه حداکثر ده صفحههای دارید. چند بارهم تأکید کردید بر قصه حداقلی. چرا لزوما تأکید دارید که یک فیلمنامه باید ده صفحه باشد؛ یک فیلمنامه خیلی کوتاه و جمع وجور، که درواقع بیش تر از این که یک فیلم داشته باشیم، یک تم داشته باشیم؟ من میخواستم دلیل این تأکید شما را سؤال کنم.
رضایی: فیلمهایی هم ساختهام که چنین ساختاری نداشته. من قبل از عید یک فیلمی ساختم، اگر دوستان دیده باشند، شاید برایشان یک خرده متفاوت باشد که ما فیلم این چنینی هم میسازیم.
امین: چرا فکر میکنید این مدل فیلمسازی به یک تم احتیاج دارد تا یک فیلمنامه کامل؟
رضایی: نه. میتواند یک فیلمنامه کامل هم باشد و اتفاقا پختهتر هم میشود. من اصلا نمیگویم که حتما. شاید قسمت سوم این فیلم که میخواهم دختر را کار بکنم – البته اگر حس وحالش بود – آن را خیلی قصهگوتر ولی از جنس خود این نوع سینما روایت خواهم کرد. اصلا موافق نیستم که یک حسن است اگر یک فیلمی با دو خط نوشته ساخته بشود یا اگر با صد صفحه نوشته ساخته بشود. مهم این است که در آن مسیری که داری قدم میگذاری، سعی کنی آن راه را درست طی بکنی.
صائمی: ولی در این جا یک بحثی وجود دارد. یک تضادی وجود دارد. این آرامش، شاید ناشی از صحنههای چشمنواز طبیعت با آن رنگآمیزی باشد اما در درون این طبیعت زیبا با این قاببندیهایی که ما داریم میبینیم، دارد قصه تلخ روایت میشود و این تلخی و این آرامش به هرحال ممکن است یک خرده پارادوکس ایجاد کند. درست است آدمی که غمگین است آرام است ولی لزوما هر آدمی که آرام است، حالش خوب نیست.
رضایی: بله. عرض من این نیست که اگر بالذات صحبت از آرامش میکنم یعنی یک نوع خلسه یا یک نوع مدیتیشن یا تعاریفی از این قبیل. نه واقعا. بلکه همه چیزهای دیگر در آن نهفته است؛ آن تلخی، آن تنهایی شخصیتهای قصه، بیماری آن دختر رنجور و مهجور و بیمار و انتظار آن زن برای همسرش یا آن تنهایی مادربزرگ. به هرحال این تلخی جزئی از این است ولی من فکر میکنم که بیان نوعی از درد که مخاطب را با یک شخصیتهایی همراه بکند، در نهادش به یک آرامشی خواهد رسید.