
آرش لاهوتی، کارگردان مستند «راننده و روباه»:
نمایش مستند، موج عجیبی در مستندسازی به راه میاندازد /انسانهای درحاشیه مانده و تنها برایم جذابند
هنر و تجربه : مستند راننده و روباه از ۱۶ خرداد در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شده، ماهنامه شماره ۱۵ هنر و تجربه به این بهانه گفتوگویی با آرش لاهوتی کارگردان این فیلم انجام دادهاست. امیر حسین ثنایی در مقدمه این گفتوگو به فیلمها و جوایزی که لاهوتی تاکنون از جشنوارههای داخلی و بینالمللی دریافت کرده اشاره کردهاست، از جمله جوایز و حضور بین المللی مستند راننده و روباه :«راننده و روباه علاوه بر حضور در بیش از ۳۵ جشنواره مستند در جهان، جوایز متعددی نیز دریافت کردهاست. جایزه هوگوی طلایی بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم شیکاگو در آمریکا، جایزه بزرگ نانوک طلایی بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم مستند فلاهرتیانا در روسیه، جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره فیلم مستند بیگ اسکای در آمریکا، جایزه بهترین کارگردان مستعد جشنواره اوپن سیتی داک در انگلستان، جایزه دانشجویان سینمایی جشنواره روزهای مستند کیف در اوکراین، جایزه بهترین مستند بخش داوران مطبوعات سینمایی جشنواره پیامی به بشریت در روسیه، جایزه بهترین مستند جشنواره فیلم ایرانیان سانفرانسیسکو در آمریکا، تندیس بهترین فیلم بخش آزاد جشنواره فیلم مستند ایران سینما حقیقت و…» بخشهایی از این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
در آغاز صحبتمان میخواهم مروری داشته باشم بر چهار مستندی که تا امروز ساختهای. «من عشقبازم» با تمرکز بر روی دو شخصیت اصلی، به موضوع خروسبازی و زندگی انسانهای درگیر با این پدیده میپردازد. «۴۷/۲» قصه زندگی آدمی است که به لحاظ فیزیکی در جامعه ما کمی درشت است و مشکلات زیاد فیزیکی دارد که با آنها دست به گریبان است. «راننده و روباه» هم در مورد یک انسان و رابطهاش با حیوانات است. «پهلوان و خرقه» هم درباره یک انسان و زندگی اطرافش است. این آدمها تنها هستند و هرکدام در زندگیشان مشکلاتی دارند. اما از سوی دیگر اهدافی دارند که تلاش میکنند به آنها برسند. دوست دارم بدانم انسان در جهان تو چه تعریفی دارد؟ آیا موضوع تمام این فیلمها بر اساس یک اتفاق، انسانمحور شدند یا بر اساس جهانبینی منظمی شکلگرفتهاند؟
راستش نمیتوانم بگویم بر اساس یک جهانبینی منظم و سیستماتیک است؛ ولی اساسا آدمها همیشه برایم جذاب بودهاند. جملهای از میلان کوندرا به ذهنم رسید که میگوید: «قهرمانهای رمانهای من بهنوعی امکانات خود من هستند که تحقق پیدا نکردهاند». اساسا آدمهایی که به سراغشان میروم حتما باید وجه تشابهی با خودم داشته باشند. میتوانم بگویم عشق و علاقهای که در فلاورجانی برای ساخت فیلمش وجود دارد در تمام هنرمندان وجود دارد. ممکن است یک نقاش تمام زندگیاش را برای خلق یک تابلو صرف کند؛ من از این منظر به ماجرا نگاه میکنم. اما اگر بخواهم جواب سؤال تو را واضح بیان کنم باید بگویم ؛ آدمی که در حاشیه جامعه قرار دارد و کوهی از مشکلات در مقابلش قراردارد. این فرمول و موقعیت برایم جذاب است و تمام فیلمهایی که ساختهام پیرامون این موضوع شکل گرفتهاند.
این جذابیت به شکل خودآگاه بر انتخاب موضوع و سوژه فیلمهایت تأثیر گذاشته یا ناخودآگاه بوده؟
تا الآن هیچوقت فکر نکرده بودم که همه فیلمهای من نقاط مشترکی با یکدیگر دارند. برای اولین بار است که تو مطرحش میکنی. این مسأله کاملا غیرارادی بوده. اما علاقهای که من را به این سمت میکشاند، کاملا آگاهانه است.
علاقهای که فلاورجانی نسبت به حیواناتش دارد را من نسبت به کتابهایم دارم و جدا از اینکه هر دو فیلمساز هستیم این موضوع وجه تشابه ماست. وقتی فیلمهایش را دیدم حسی در درونم گفت که این آدم را ملاقات میکنم.
میدانم که اولین بار که فیلمهای آقای فلاورجانی را در دانشگاهتان دیدهای، شده جرقه ساخت این فیلم. چه چیزی در آن تماشا برایت جالب بود که بعد بخواهی دنبال این شخص بروی تا ببینی چه کسی است و مشغول به چهکاری است و بخواهی دربارهاش فیلم بسازی؟ بر اساس چه معیارهایی انتخابش کردی؟
آن زمان وقتی با آثار آقای فلاورجانی آشنا شدم اصلا مستندساز نبودم و فیلم کوتاه میساختم. وقتی بهطور غیرارادی به چیزی فکر میکنی و کاملا روی آن متمرکز میشوی، همهچیز در دنیا طوری پیش میرود تا به هدفت برسی. علاقهای که فلاورجانی نسبت به حیواناتش دارد را من نسبت به کتابهایم دارم و جدا از اینکه هر دو فیلمساز هستیم این موضوع وجه تشابه ماست. وقتی فیلمهایش را دیدم حسی در درونم گفت که این آدم را ملاقات میکنم. وقتی بعد از مدتی وارد فضای سینمای مستند شدم به ذهنم رسید چقدر جالب میشود اگر سراغ این شخص بروم و پیدایش کنم.
………
وقتی هنوز کاراکترت را به شکل کاملی نمیشناختی چطور اینقدر زود تصمیم گرفتی که در موردش فیلم بسازی؟ البته هرکسی که از دور آقای فلاورجانی را بشناسد، شاید موضوع بهنوعی جذابیتهایی برایش داشته باشد؛ همین داستان یک خطی که راننده کامیونی است که در خانه یا مسیر کارش فیلم میسازد.
اکثر فیلمهای من در مورد آدمهایی هستند که یک سری خصوصیات مشترک با هم دارند. اگر این آدم برایم خیلی جذاب باشد، اشتیاقم را سریع به او منتقل میکنم. اگر سریعا پیشنهادم را قبول کند از او میترسم اما اگر مخالفت کند به نظرم آدم منطقی و اهل تفکری است. آقای فلاورجانی ابتدا مخالفت کرد و گفت: تابهحال چندنفری بودهاند که میخواستهاند این کار را بکنند اما قبول نکردم. اما من اینقدر اصرار کردم تا بالاخره راضی شد.
مخالفتش به چه دلیل بود؟
فکر میکنم به دلیل شرایط خاصی که داشت و حتی به همین دلیل فیلمبرداری را عقب انداختیم. آقای فلاورجانی روحیه به خصوصی دارد و من احترام زیادی برایش قائل هستم. وقتی میبینم سه سال را صرف ساخت یک فیلم پنج دقیقهای میکند، واقعا برایم محترم است. شاید در دنیا چند نفر بیشتر از این روحیه برخوردار نباشند. اساسا در زندگیام آدم پی گیری هستم و به سختی چیزی را انتخاب میکنم. وقتی چیزی را انتخاب کردم پایش میایستم و تمام وقت و انرژیام را صرف میکنم تا به هدفم برسم.
………
درواقع فیلمسازیاش را بهانهای قراردادی برای کشف ابعاد مختلف زندگیاش. برای این کار فیلمنامه هم نوشته بودی؟
بله. کاملا با این موضوع مخالفم که دوربین را بردارم و بعد ببینم ریاکشن کاراکترم چه خواهد بود. چون در این حالت صددرصد واقعی نیست. این نوع فیلم سازی صادقانه نخواهد بود. ترجیح میدهم همه چیز حساب شده باشد.
طبیعی است که در این نوع کارها تحقیق بهصورت میدانی انجام میشود نه کتابخانهای یا شکلهای دیگر تحقیقاتی. در این پروژه چه چیزهایی را روی کاغذ آوردی تا سکانسهایت را بر اساس آنها طراحی کنی؟
به نکته بسیار مهمی اشاره کردی. یکی از معضلات سینمای مستند ما این است که یک سری فکرمیکنند فیلم سازی در مورد آدمها نیاز به تحقیق ندارد.
متأسفانه…
درصورتیکه این کار به تحقیق روانشناسی احتیاج دارد، حتی شاید چیزی را مکتوب نکنید اما همین که پروسه عادت کردن شخص به دوربین را طی میکنید، اهمیت زیادی دارد. این کار به زمان بیشتری نیاز دارد چون مدتی طول میکشد که شخص به گروه فیلمسازی عادت کند و بعد از طی این مدت خودش باشد. مثلا سکانس نمایش فیلم را خیلی سادهتر میتوانستیم در انجمن سینمای جوان فلاورجان برگزار کنیم، اما با خودم فکر کردم در پارکینگ کامیونها، برای آدمها نمایش فیلم بگذارم. کامیون ابزار معاش این شخص بود و میتوانستم یک پرده روی آن نصب کنم تا بقیه رانندهها هم بنشینند و تماشا کنند.
……..
در این مدت برنامههای «هنر و تجربه» را دنبال کردی؟
مستندها را ندیدهام، اما تعدادی از فیلمهای سینمایی را تماشا کردم.
بهعنوان یک مستندساز در مورد اکران فیلمهای مستند چه نظری داری؟
ما مستندسازان تا قبل از این فکر میکردیم کاش میتوانستیم فیلمهایمان را در سینماها به نمایش بگذاریم که حالا این فرصت به وجود آمده است و فینفسه اتفاق خوبی است و امیدوارم اتفاقهای خوبی بیافتد. برای من بسیار جالب بود وقتی آنونس فیلم «آتلان» را در تلویزیون دیدم و احساس خوبی به من دست داد.به نظرم گستره نمایش فیلمهای مستند فقط به اینجا ختم نمیشود و تأثیرات دیگری هم دارد؛ همینکه آنونسها از تلویزیون پخش میشود، پوسترهای مستند در مطبوعات چاپ میشود، توجه رسانهها و … همه اینها به تهیهکنندگان و مستندسازان یاد میدهد که حرفهایتر باشند.به نظرم یکی دیگر از تأثیرات مهم و مثبت این اتفاق این است که تهیهکنندگان خصوصی تشویق میشوند تا در سینمای مستند سرمایهگذاری کنند. باید بدانند اگر فیلم خوبی تولید میکنند به جز فروختن به تلویزیون امکان دیگری هم برای کسب درآمد وجود دارد. این مساله کمک زیادی میکند و موجی عجیب در مستندسازی به راه خواهد افتاد.