هنر و تجربه- عقیل قیومی : عصر دوشنبه دوازدهم مرداد، سالن سینمای حوزه هنری اصفهان با نمایش و نقد و بررسی «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» به کارگردانی شهرام مکری روزی شلوغ‌ و پر شور را تجربه کرد. مکری و رامتین شهبازی – منتقد مدعو – پس از پایان رسمی جلسه نیز در بیرون از سالن نمایش با صبر و حوصله پذیرای برخی از سینما‌دوستان اصفهانی بودند و به پرسش‌ها و ابهامات‌شان پاسخ دادند. شهبازی از استقبال خوب تماشاگران هنر و تجربه تشکر کرد و این استقبال را یک نیاز برای گروه هنر و تجربه دانست تا مدیران سینمایی هم دل‌گرم به ادامه‌ این راه باشند. شهرام مکری که پیش از این نیز برای نشست نقد و بررسی «ماهی و گربه» به اصفهان آمده بود، در ابتدای سخنانش به جلسه‌‌ پرباری اشاره کرد که حدود هشت سال پیش- زمان ساخت فیلم اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر- در اصفهان برگزار شده بود و این جلسه را دومین جلسه‌ نقد این فیلم با حضور خودش در اصفهان دانست و چنین جلساتی را خوب و مفید توصیف کرد.
رامتین شهبازی با اشاره به فیلم‌های کوتاه شهرام مکری گفت:« امیدوارم فرصتی فراهم شود تا فیلم‌های کوتاه او نیز دوباره دیده شود؛ به این دلیل که از همان فیلم‌های کوتاه می‌توانیم به نگاه خاص کارگردان پی ببریم و می‌رسیم به فیلمی که امروز دیدیم. فیلم اشکان و… در واقع گونه‌ای نقطه‌گذاری برای فیلم‌های کوتاه کارگردان است.او فیلم‌های کوتاهش را در قالب یک فیلم بلند کامل می‌کند و سپس با «ماهی و گربه» به تجربه‌های جدیدتری دست می‌زند. این فیلم در زمان ساخته شدنش یعنی همان هشت سال پیش اتفاقی بدیع و جدید در سینمای ایران بود و شاید امروز کمی قدیمی به نظر بیاید.» شهبازی در ادامه هر داستانی را یک امر ذهنی توصیف کرد و این‌که تلقی ذهنی ما قرار است به یک رمان یا یک فیلم تبدیل شود: « بخش‌‌هایی از آن داستان را که در ذهن‌مان می‌گذرد می‌گیریم و بخش‌هایی را طرد می‌کنیم. بخش‌هایی راهم که در داستان نمی‌آوریم نیز به همان اندازه‌ مواردی که دارد در اثر بیان می‌شود، مهم هستند.»

اشکان... (1)
تحت تاثیر سینمای پساتارانتینویی
مکری در پاسخ پرسش منتقد که ایده‌ این‌گونه روایت کردن چه‌گونه شکل می‌گیرد، گفت: « سال‌های تحصیلم مقارن شده بود با اوج ایده‌ پست‌مدرنیسم در سینما و روی سینمای ایران هم تاثیر گذاشته بود. در آن دوره در فیلم‌های کوتاه ما مسائلی که به زندگی روزمره می‌پردازند، خیلی رایج بود و خب خیلی سخت بود که بخواهیم مسیر متفاوتی را انتخاب کنیم. همان زمان بود که فیلم کوتاه «طوفان سنجاقک» را ساختم و خوش‌بختانه موفق از آب درآمد و  در جشنواره‌های داخلی و خارجی خوب دیده شد. همان موقع بود که بعد از جشنواره فجر، آقای علیرضا شجاع‌نوری که یکی از اعضای هیات انتخاب فیلم‌ها در آن سال بودند ، تماس گرفتند و ایده‌ای را پیشنهاد دادند. این‌که چند نابینا دست به سرقت می‌زنند و نظرشان این بود که فیلمِ ژانر بسازیم با محاسبه‌ دقیق مثلا از نوع ملویلی. راستش خودم هم تحت تاثیر جریان روز سینمای دنیا بودم و آن‌چه امروز آن را به عنوان سینمای پساتارانتینویی می‌شناسند. با خودم گفتم ایده‌ آقای شجاع‌نوری را چه‌گونه به فضایی ببرم که خودم دوست دارم. فیلم‌نامه را یازده‌سال پیش نوشتم و خب نشد که ساخته شود. مدیران نیز با مدل پیچیده و پازل‌گونه‌اش مشکل داشتند ولی کم‌کم با فیلم‌هایی مثل «تقاطع» از ابوالحسن داودی و جریان رایج سینمای روز، شرایط برای ساخت این فیلم هم مهیا و با بودجه‌ای اندک ساخته شد. اشکان و… در جشنواره‌ سانتاباربارا  که بخشی برای تقدیر از تارانتینو داشت و ویژه‌ فیلم‌هایی بود که ردی از تارانتینو را در خود دارند، به نمایش درآمد و مورد توجه قرار گرفت.»
شهبازی در ادامه این جلسه به روایت پست‌مدرن پرداخت: « این بحث در مطالعات حوزه‌ هنر سابقه دارد و بعد از سال‌های ۱۹۶۰  در حوزه‌ فلسفه گسترش می‌یابد و حرکتی رو به جلو را آغاز می‌کند. از همان سال‌های ابتدایی شکل‌گیری سینما نظریه‌ای بوده که مطالعه‌ فیلم را معطوف به کارگردان می‌کند و این‌که کارگردان دنبال چه زبانی بوده و مثلا به طور خاص در اینجا شهرام مکری قرار بوده به ما چه بگوید. نظریه‌ دیگری هم هست که مطالعه‌ فیلم را معطوف به تماشاگر می‌داند. یعنی شما به عنوان مخاطب چه‌گونه فیلم را می‌خوانید و فیلم را بر چه اساسی می‌بینید، مثلا این‌که خرده‌روایت یک اثر درک و خوانش مخاطب است یا فیلم‌ساز قصد داشته اثرش را به صورت خرده روایت تقسیم کند. در این‌جا یعنی این‌که آقای مکری قصد داشته از خرده روایت برای گسستگی جهان مدنظرش استفاده کند یا شما هستید که به عنوان مخاطب در حال پیدا کردن خرده‌روایت‌ها در یک روایت کلی هستید. از سال ۱۹۸۰ به بعد نظریه‌ معطوف به مخاطب خیلی مورد توجه قرار می‌گیرد. به تدریج از نشانه‌شناسی فاصله می‌گیریم و به پدیدارشناسی نزدیک می‌شویم. فیلم اشکان و… بر پایه‌ خرده‌روایت‌ها شکل می‌گیرد یعنی این‌که داستان به ظاهر از یک مرکز شروع می‌شود و شما با دایره‌های متعددی مواجه هستید. این همان بحثی‌ است که در حوزه‌ پست‌مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد و ممکن است بگویید مگر ما در سینمای ایران پست‌مدرن داریم. اصلا ما نباید از واژه‌ها بترسیم. مثلا فیلم «جدایی نادر از سیمین» یک ساختار ملودرام دارد ولی روایت‌های متقاطعی در این فیلم هست که شما را به سوی نوعی بافت‌زدایی هدایت می‌کند. همین عدم قضاوت در فیلم‌های اصغر فرهادی آن را به یک اثر پست‌مدرن تبدیل می‌کند و به گمانم برای همین است که در دنیا فهمیده می‌شود. درک روایت پست‌مدرن برای مخاطب عام ایرانی راحت نیست. چون دائم در معرض کلان‌روایت‌هاست. شما در سینمای پست‌مدرن با مرکزگریزی روبه‌رو هستید. هیچ دالی شما را به مدلول ارجاع نمی‌دهد. درست است که در این فیلم پیش‌گویی شخصیت کاراییب درست از آب درمی آید ولی شما در این فیلم یک تمایز و تعویق دارید.»
در آستانه‌ خندیدن!
مکری در پاسخ به این‌که خودش کدام داستان را به عنوان داستان مرکزی مدنظر داشته، گفت: « در روایت‌های کلان می‌شود داستان را این‌گونه گفت که این داستان درباره‌ی دو نابیناست که قصد سرقت دارند و دنبال نفر سوم می‌گردند که آن‌ها را همراهی کند اما در این‌جا می‌توانستم داستان‌های متفاوتی بیاورم که هر یک ایده‌ای باشند برای پیش بردن همان ایده‌ یک خطی. برای من خود اشکان تبدیل  به یک مقدمه و یک مؤخره می‌شود. داستان اشکان داستان تحقق پیدا کردن یک پیش‌گویی است که در ابتدا محال به نظر می‌رسد و شبکه‌ای از اتفاقات به ما نشان می‌دهد که چه‌گونه ممکن است این امر محال واقعا اتفاق بیافتد.»
تماشاگری معتقد بود که داستانک‌ها کنار هم قرار نمی‌گیرند و فیلم با وجود این‌که قرار است یک کمدی سیاه باشد تا نیم‌ساعت پس از آغاز فیلم اصلا متوجه نمی‌شویم که با یک اثر کمدی مواجه هستیم و برخی ابهامات هم در فیلم هست مثل جایی که آدم‌‌های دیگر در صحنه آن صدای مهیب تصادف را نمی‌شنوند و یا چه‌گونه آن کیف را دیگر در دست آن مرد نمی‌بینیم. یا این‌که بهتر نبود به جای این‌که آن آدم‌ها «اودیسه فضایی ۲۰۰۱» کوبریک را در فیلم تماشا کنند «دکتر استرنج‌لاو» را تماشا می‌کردند که به جهان فیلم نزدیک‌تر است، که کارگردان این‌گونه پاسخ داد: « اگر آن اتفاقی که باید در ذهن شما بیفاتد نیفتاده، با توضیحات من هم چیزی عوض نمی‌شود و طبیعتا باید بگویم که چه حیف که این اتفاق نیفتاده. فیلمی که کمدی سیاه است قرار نیست، هجوگونه هم باشد و این دو  لزوما یکی نیستند. با فیلم من قرار نیست قهقهه بزنید،اما انگار همیشه در آستانه‌ خندیدن قرار دارید. و خیلی برایم مهم بود که جهان فیلم یک جهان منطقی نباشد و بنابراین شما نمی‌توانید جهان فیلم را با یک جهان رئالیستی مطابقت بدهید. پس در چنین جهان بی‌منطقی می‌شود صدای آن تصادف مهیب هم شنیده نشود. این تفاوت دارد با این‌که دنیای خود فیلم دچار ایراد باشد.»
تماشاگر دیگری معتقد بود که ما نگران آدم‌ها نیستیم و فیلم لحظات نفس‌گیری ندارد و کارگردان باید کدهایی بدهد و روی آن کدها جلو برود که در این‌جا این اتفاق نمی‌افتد. تماشاگری ارجاعات کارگردان را به سایر فیلم‌ها حال‌خوب‌کن توصیف کرد و می‌خواست بداند کارگردان از فرم به داستان می‌رسد یا برعکس که کارگردان چنین ادامه داد: « منطق رفتار آدم‌ها در فیلم از منطق خود فیلم می‌آید. من اول فرم را می‌چینم. اول یک معماری مهندسی می‌چینم برای فیلم‌ام و هم‌زمان با فرم دارم به خود داستانم هم فکر می‌کنم.»

اشکان... (2)
یافتن منظری درست به اثر
شهبازی در پاسخ به تماشاگری درباره‌ی شیوه‌ استدلال و دیدگاه نسبت به این‌گونه فیلم‌ها و این‌که باید از کل به جزء رسید یا بر عکس گفت: « راستش سینما امر سختی است مثل علم فیزیک. باید برایش زمان بگذارید. برای خود من تحلیل یک فیلم مبتنی بر نظریه است یعنی می‌‌گردم پنجره‌ مناسب را برای اثر انتخاب می‌کنم و به همین دلیل خیلی نظر شخصی خود را دخالت نمی‌دهم. منتقد قرار نیست مرکز عالم باشد و ممکن است این فیلم مطابق با سلیقه‌ من نباشد ولی قرار نیست سلیقه‌ خودم را به کسی تحمیل کنم و می‌گردم و منظر درست به اثر را پیدا می‌کنم و فیلم را بر مبنای نظریه‌ها تحلیل می‌کنم.»
تماشاگری که فیلم‌های شهرام مکری و مجید برزگر را به نوعی موتور محرک و آغازگر کل جریان گروه هنر و تجربه توصیف کرد، معتقد بود فیلم‌های متفاوت و خوب این کارگردان‌ها باعث شدند تا به دنبال جایی برای نمایش‌اش باشند واشکان… را فیلمی دانست در ستایش سینما: « آخرین کسی که آن انگشتر متبرک را دستش می‌کند می‌رود تا عشق‌اش را در سینما ببیند. و فیلم را از هر نقطه از دایره که شروع کنی باز هم به همان سرانجام میرسی.» دلیل سیاه و سفید بودن فیلم هم برای این تماشاگر کنجکاوی‌برانگیز بود. بازی آن موزه‌دار را هم قبل از تیتراژ ضعیف توصیف کرد و با این پرسش‌که چطور آن مجسمه‌ساز خودش ابعاد مجسمه‌ای را که ساخته نمی‌داند و درباره‌ حجم و طول و عرضش می‌پرسد، به صحبت‌هایش خاتمه داد. مکری در پاسخ این سوال‌ها گفت: « هنر و تجربه جریان متفاوتی در سینمای ایران است و برای آشنا شدن با این جریان حتی فیلم‌های بد احتمالی که در این گروه به نمایش درمی‌آیند هم باید دیده شوند. دلیل سیاه و سفید بودن فیلم هم این است که بودجه‌ کافی برای کنترل رنگ فیلم نداشتم و این شد که قید رنگ را زدم. در مورد بازی‌ها هم راستش از جنبه‌ شوخی‌اش خیلی آدم واردی در بازی گرفتن نیستم. مثلا بازیگر همان بار اول می‌پرسد خوب بود و می‌گویم بله خوب بود ولی از جنبه‌ جدی‌تر این‌که، در سینمای ایران بازیگری با اغراق دیده می‌شود و این‌قدر طبیعی جلوه کردن خیلی از نظر من طبیعی نیست و به گونه‌ای دیگر از بازیگری اعتقاد دارم که معنی‌اش غرق شدن در نقش نیست»
چرا جهانی نمی‌شویم؟!
تماشاگری نیز کنجکاو بود بداند چرا خود شهرام مکری در جهان الگو نمی‌شود و چرا جهانی نمی‌شویم که شهبازی این‌گونه پاسخ داد: « این پرسش دامنه‌دار فقط مخصوص سینما نیست و به جریان هنر غربی مربوط می‌شود. هنر غربی یک هنر وارداتی در ایران است. ما نمایش‌نامه‌نویس‌های خیلی خوبی داریم ولی وقتی می‌توانیم بگوییم جهانی هستند که آثارشان حداقل در سی کشور جهان ترجمه شده باشند. هنر در غرب در هر شکلش در حوزه‌ مطالعات فلسفی مورد بحث قرار می‌گیرد حتی سریال‌هایی مثل «بریکینگ بد». مطالعات یک جریان پیوسته است و از زمان افلاطون و ارسطو شروع می‌شود تا می‌رسد به امروز. این‌که فیلمی ساختار کلاسیک دارید همان چیزی‌ است که ارسطو می‌گوید. پس سینما در ساختار کلاسیک خودش در ابتدای قرن بیستم شروع نشده. در ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد شروع شده و در واقع بعد از آن جریان تئاتر و نمایشنامه‌نویسی را ادامه می‌دهد تا به تدریج به سینما می‌رسد. ما در ایران چنین جریان پیوسته‌ای را نداریم. حتی فیلم‌سازهایی مثل مکری، هومن سیدی و امیر ثقفی نمی‌توانند در جهان جریان ساز باشند . پایه‌ هنر فلسفه است و ما در ایران تفکر فلسفی پیوسته نداریم.»
برای تماشاگری جای سؤال است که چرا این‌قدر به تارانتینو ارجاع داده شده و این شیفتگی بیش از حد به نظر می‌رسد که مکری انتقاد این تماشاگر را می‌پذیرد و این‌که اگر قرار بود در این زمان فیلم را بسازد ارجاعاتی تا این حد در فیلمش وجود نمی‌‌داشت. مکری هم‌چنین این فیلم را در کارنامه‌اش فیلمی مهم توصیف می‌کند: « این فیلم نتیجه‌ یک دوره از زندگی من است .»

اشکان... (3)

عکس : علی خطیبی