
مهدی گنجی کارگردان مستند «من میخوام شاه بشم» در گفت وگو با سایت هنر و تجربه (بخش اول) :
رویاپردازی برزگر جذبم کرد/مستندسازی تک نفره برایم جدی است
هنر و تجربه – بهزاد وفاخواه: مستند اگر چه انتخاب لحظاتی از «واقعیت» برای نمایش به دیگران است اما همزمان یک «انتخاب» است. کارگردان در مستند با دستچین کردن لحظاتی از واقعیت به سلیقه و نگاه خودش قابی را میچیند که انتخاب او از دنیاست. «عباس برزگر» سوژه مستند من میخوام شاه بشم است. یک روستایی از استان فارس که خانه خودش را در اختیار توریستهای خارجی قرار میدهد و با دست خالی کسب و کار موفقی در زمینه گردشگری به راه انداخته است. او پیش از این سوژه یک مجموعه تلویزیونی بوده است که آدمهایی موفق ولی غیرمشهور در این مجموعه معرفی میشدند. کارگردان آن مجموعه تلویزیونی هم مهدی گنجی بوده است. برزگر پس از مستند «من میخوام شاه بشم» هم مهمان برنامه ماه عسل شد. در هریک از این حضورهای رسانهای تصویری از برزگر ارائه شده که اگرچه واقعی است اما حاصل انتخاب قاب تهیهکنندگان برنامه یا کارگردان مستند است. در «من میخوام شاه بشم» مهدی گنجی سعی کرده است وارد زندگی، کار، خانواده و در کل جهان این آدم بشود وتصویری وسیعتر ارائه کند. گنجی میگوید آنچه بعد از ساخت آن مستند تلویزیونی او را به دنبال کردن بیشتر زندگی عباس برزگر واداشته، رویاپردازی و تلاش این آدم بوده است. ویژگیای که او اعتقاد دارد نشان دادنش برای ما ایرانیها حتی بیشتر لازم است. بخش اول گفتوگو با سایت هنر و تجربه با مهدی گنجی را میخوانید.
تا جایی که میدانیم قصه عباس برزگر از مجموعه مستندی میآید که شما برای تلویزیون ساختید. مجموعهای با موضوع آدمهای موفق و غیرمشهور. و بعد قصه زندگی یکی از اینها را تبدیل به فیلم سینمایی کردید. پس آن یک نفر فکر شما را مشغول کرده بوده. عباس برزگر و زندگیاش چه چیزی داشت که برای یک فیلم مستقل سراغش رفتید؟ آن مجموعه تلویزیونی چه حال و هوایی داشت؟ قسمتی که درباره عباس برزگر بود چه تصویری از او میداد؟
آن مجموعه تلویزیونی اسمش «نبض» و تهیهکنندهاش سحر رضوی بود که تهیهکننده همین فیلم «من میخوام شاه بشم» هم شد. مجموعه برای شبکه دو ساخته میشد. تعداد زیادی آدم از سراسر ایران را پیدا کردیم و از بین آنها یکی هم عباس برزگر بود. یک فیلم از زندگی او برای تلویزیون ساختم. فیلمی که ما برای تلویزیون از زندگی عباس برزگر ساختیم تقریبا بسط ده دقیقه اول همین فیلم بود در یک بازه زمانی گستردهتر. گمان کنم،سی دقیقه بود . آنچه ما در ده دقیقه اول فیلم حاضر میبینیم که چطور برزگر با تلاش و کوشش از پایینترین سطح اجتماع به اینجا رسیده، مضمون آن فیلم بود.
یعنی آدمی که توانسته از هیچ به موفقیت برسد. چه چیزی باعث شد فکر کنید میشود قصه این آدم را ادامهاش داد؟
تلویزیون ممیزی خودش و قواعد خودش را دارد و فیلمی که برای پخش در آن ساختهمیشود باید ویژگیهای ثابتی را داشته باشد. مستند تلویزیونی از این جهت متمایز با مستند سینمایی است. ویژگی که در عباس برزگر من را جذب کرد در حقیقت رویاپردازیاش بود. اینکه فهمیدم او در بچگی دوست داشته پادشاه ایران بشود. در بچگی به خیلی چیزها دوست داشته برسد. به خیلی از آنها هم رسیده بود. با خودم گفتم شاید او نقشهای داشته باشد برای رسیدن به همان آرزوهای کودکی. این از اصلیترین نکاتی بود که من را جذب کرد، گو اینکه کلا شخصیت عباس برزگر خیلی جذاب است. خوب صحبت میکند و آدم باهوشی است و فکر میکنم دیدنش برای ما ایرانیها الهامبخش باشد. برای اینکه ما خیلی مایوسانه به جهان اطرافمان نگاه میکنیم و فکر میکنیم باید امکانات داشته باشیم تا بتوانیم یک بیزینس راه بیاندازیم یا یک حرکت اقتصادی بکنیم یا رویایی که در ذهن داریم را عملی کنیم. عباس برزگر از این جهت حتی برای زندگی شخصی خودم هم الهامبخش بود.
ساختن یک فیلم مستند پرتره، آنهم پرترهای به این شکل که یک مجموعه مصاحبه پشت سر نیست، بلکه وارد زندگی شخصی آن آدم میشود و گاهی خصوصیترین لحظات این زندگی را میکاود، احتیاج زیادی دارد به اینکه کاراکترتان با شما همکاری کند. حالا اگر برزگر با شما همکاری نمیکرد یا اینکه بعد از تمام شدن فیلم خواستار ارائه تصویری مثبتتر از خودش میشد، چه میکردید؟
به هرحال وقتی قرار است ما راجع به یک پرسوناژی فیلم بسازیم، هرکسی میخواهد باشد، اول این که آن پرسوناژ باید به لحاظ سینمایی جذاب باشد. یعنی باید قابلیتهای ذاتی جذابی داشته باشد. پرسوناژی که جلوی دوربین خوب حرف نمیزند به درد سینما نمیخورد. خیلی مهم است که ما وقتی سمت یک سوژه میرویم اولا خود سوژه علاقه داشته باشد که دربارهاش فیلم ساخته شود. تا این علاقه نباشد نمیتوانی انتظار داشته باشی برای فیلم وقت بگذارد و کمکت کند.
و اگر بخواهد تصویر مثبتتری از خودش ارائه بدهد، حالا یا جلوی دوربین بخواهد بازی کند و تصویری دیگر از خودش نمایش بدهد یا بعد از ساخت فیلم بخواهد چیزی کم یا اضافه شود، چه کاری میشود کرد؟
تقریبا بعد از اتمام هر فیلمی که طی پنج شش سال گذشته درباره پرسوناژها ساختهام که همهشان هم درباره آدمهای موفق و شناخته نشده بوده، کسی که دربارهاش فیلم ساختهام، تقاضای درآوردن صحنهای را داشتهاست. تمام آدمهایی که متفاوت زندگی میکنند و الهامبخش هستند،به خاطر تلاش و کوششی که برای رسیدن به یک هدف مشخص میکنند در زندگیشان حفرههایی به وجود میآید و این طبیعی است. برای آدمی مثل من هم که زندگیاش را پای مستند ساختن گذاشته است، اگر وارد لایههای درونی زندگیام بشوید میبینید، از یکسری چیزها گذشتهام و شاید به بعضی آدمهای اطرافم کمتوجه بودهام. چون همه حواسم و ذهنم رفته به مستندی کار میکنم. این طبیعی است. شما حتی راجع به استیو جابز هم فیلم بسازید، با اینکه او جزو موفقترین و خلاقترین آدمهای صنعت و دنیای تکنولوژی است اما در نقاطی از زندگیاش با حفرههایی روبهرو است. حالا اینکه این مساله مثبت است یا منفی، خودم دوست ندارم از دید مثبت و منفی به آن نگاه کنم. من میگویم اینها ویژگی این آدمهاست. کلمه ویژگی بار خنثیای دارد. در هرحال عباس برزگر هم اینجوری بود. اگر عباس برزگر میخواست فیلم پخش نشود، نباید فیلم پخش میشد. فیلم را عباس برزگر دیده و مشکلی با آن ندارد. تفاوت نگاه ما با عباس برزگر در این است که ما اولا در آن فرهنگ قرار نداریم تا راجع به بد یا خوب بودن آن نظر میدهیم.
برای مثال نگاه به ازدواج دوم در فرهنگهای مختلف ممکن است قضاوتهای متضادی ایجاد کند.
اولا ازدواج دوم از نظر من هم کار خوبی نیست. با خود عباس هم در این زمینه مخالف بودم. ولی ما چرا قضاوت را میآوریم وسط؟ ای کاش به اینجا برسیم که بیشتر از قضاوت، دربارهاش فکر کنیم. قضاوت به سرعت راه فکر کردن را میبندد چون به یک جواب ساده خوب یا بد میرسد. ولی وقتی به تحلیل و فکر کردن میرسیم، باید وارد گفتوگو بشویم و دیگر خوب و بد معنی ندارد. فکر میکنم عباس بسیار شخصیت جذابی دارد که برای من شخصا الهامبخش بود. هرچند ممکن است از بعضی کارهایی که انجام میدهد، خوشم نیاید. اما این دلیل نمیشود که یک نفر را کلا زیر سوال ببریم. او یکی از بهترین کارآفرینهایی است که در ایران وجود دارد.
به هرحال ۲۴ ساعت شبانهروز محدود است و نمیشود همه کار کرد. برای این فیلم چقدر وقت و انرژی گذاشتید؟ چندبار به بوانات سفر کردی؟ اصلا شروع تا پایان فیلم چقدر طول کشید؟
فیلمبرداری این فیلم تقریبا سه سال طول کشید. با مونتاژ و کارهای نهایی مجموعا سه سال و نیم شد. در اولین نمایش فیلم که در جشنواره مستند آمستردام بود ما تا همان لحظات آخر در حال انجام کارهای نهایی بودیم. در این بازه زمانی من ده دوازده بار برای فیلمبرداری رفتم و هر بار حداقل سه چهار روز آنجا بودم. سفرهایی هم پیش میآمد که عباس به من زنگ میزد و میگفت فردا این یا آن اتفاق قرار است بیافتد و من شبانه حرکت میکردم تا فردا صبح آنجا باشم و چون کار داشتم و باید سر فیلم دیگری حاضر میشدم دوباره فردا شبش برمیگشتم.
یک کنجکاوی شخصی دارم که چه پروژههایی همزمان با این فیلم داشتید؟ البته ممکن است برای کسانی که این گفتوگو را هم میخوانند جالب باشد. قاعدتا در این سه سال این تنها پروژه شما نبوده.
طی این سه سال، فکر میکنم یک فیلم مستند کوتاه دیگر ساختم و یک فیلم دیگر از مجموعه نبض. فیلم جدی دیگری نساختم. ولی من کار تیزر میکنم، فیلم صنعتی میسازم و مثل هر مستندساز دیگری باید ارتزاق هم بکنم. بین این پروژهها فیلمهای دیگری بوده که تدوین یا فیلمبرداریاش را انجام دادهام.
فیلمهایی که زمان زیادی طول میکشند، در همه دنیا با گروههای کوچک جمع میشوند. پیش از این هم، چند سالی بود که داشتم با شیوه مستندسازی تکنفره کارم را پیش میبردم
فکر میکنم اگر یک گروه کلاسیک فیلمسازی میخواست این فیلم را بسازد، جمع کردن گروه در مدتی تا این اندازه طولانی و با فواصلی این همه پراکنده عملا غیرممکن است. یک گروه فیلمسازی را نمیتوان شب جمع کرد تا صبح در محل وقوع اتفاق باشند. درواقع مستندسازی تکنفره از دو جهت به شما کمک کرده، یکی اینکه جمع کردن گروه فیلمسازی برای داستان شما بسیار سخت بود و دیگری اینکه نزدیک شدن به سوژه با یک گروه پرجمعیت سختتر است.
اصولا این نوع فیلمهایی که زمان زیادی طول میکشند در همه دنیا با گروههای کوچک جمع میشوند. در تمام دنیا فیلمهایی داریم که در پنج سال شش سال یا حتی ده سال فیلمبرداری میشوند و همه آنها با گروههای کوچک کار میکنند.پیش از این هم، چند سالی بود که داشتم با شیوه مستندسازی تکنفره کارم را پیش میبردم و قبل از آن فیلمبردار مستند بودم و در دانشکده هم فیلمبرداری خوانده بودم، همیشه به این فکر میکردم که قابلیتهای این سبک از فیلمسازی چه است و درباره آن تحقیق کردم. این را هم بگویم این سبک ضررهای زیادی هم دارد. بعضیها فکر میکنند کار سهلالوصولی است و همینطوری دوربین را برمیدارند و میروند تصویر میگیرند و تبدیل به فیلم میکنند. دراینباره تحقیقهایی انجام دادهام که در سایت «و مستند» به شکل یک مجموعه منتشرشده و علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند. طبق این تحقیقها این نوع فیلمسازی مثلا در بحرانها خیلی خوب جواب میدهد که فرصتی برای جمع شدن گروه نیست.البته این با گزارش وقایع و کاری که شبکه های تلویزیونی می کنند،فرق دارد. ما راجع به فیلم صحبت میکنیم. یکی دیگر از ویژگیهایش این است که میتوانید وارد لایههای پنهان زندگی آدمها بشوید ضمن اینکه میتوان با این روش فیلمبرداری را در زمانهای طولانی و چندساله انجام داد. من در تمام این سالها سعی کردم، وسایل و ابزار کارم را خودم تهیه کنم. اگر همین الان به من بگویید بیا سر فیلمبرداری،دو دقیقه دیگر حاضر هستم. در واقع چه از لحاظ سختافزاری و چه از لحاظ نرمافزاری باید برای این سبک از فیلمسازی تجهیز میشدم. این سبک از فیلمسازی برایم جدی است و فیلمبعدیام را هم به همین شیوه میسازم.
ایرادهای این سبک چه چیزهایی هستند؟
شما ممکن است سر صحنه اشتباه کنید و در این صورت کسی سر صحنه نیست تا به شما بگوید. چون تنهایید و تصویربردار و صدابرداری نیستند که کمکتان کنند. مدیر تولیدی نیست که بتواند خیلی از کارها را برعهده بگیرد. خودت هستی و خودت. این بزرگترین معضلش است. خودت هم باید نورپرداز باشی هم فیلمبردار و هم کارهای دیگر را انجام بدهی.گاهی اوقات همین فرایندی که نگران هستی همه چیز خوب پیش برود، در حالیکه دوربین دستت است و کارگردانی میکنی، باید نور و رنگ و صدا را کنترل کنی، باعث اشتباه کردن میشود. مگر یک آدم چقدر توان دارد؟ این اشتباهها پیش میآید و من هم از این اشتباهها میکنم ولی سعی میکنم این اشتباهات را کم و کنترل کنم.
چرا در دانشگاه رشته فیلمبرداری را انتخاب کردید؟
اول اینکه بهتر میتوانستم پول دربیاورم و فکر کردم باید زندگیام را تامین کنم. دوم اینکه فکر کردم اگر فیلمبرداری را انتخاب کنم با کارگردانهای بیشتری میتوانم کار کنم و از آنها میتوانم نکتههای بیشتری یاد بگیرم.
عکس :یاسمن ظهورطلب